eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
456 دنبال‌کننده
139 عکس
194 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت جلوی در اتاق عمل،... برگشت صورت جمشید و رسول رو بوسید. دست من رو دو سه بار بوسید.. گفت _این دستا خیلی زحمت کشیدن. بعد از این بیشتر زحمت میکشن... نگاهم کرد و پرسید: _"تا آخرش هستی؟" گفتم: _"هستم."😭 و رفت... حتی برنگشت پشتش رو نگاه کنه...  نکند برنگردد؟ ....... لبه ی تخت منوچهر نشستم، مثل ماتم زده ها.😣 باید چه کار کنم؟...... فکرم کار نمی کرد. همه ی بدنم گوش شده بود.. بیایند خبر بدهند منوچهر... دکتر برده بودش اتاق عمل. به من گفته بود خودتان برمی گردد... چند بار وضو گرفتم... اما برای دعا خواندن تمرکز نداشتم. حال خودم را نمی فهمیدم...😭 راه می رفتم،... می نشستم.... چادرم را برمیداشتم، دوباره سرم میکردم. سر ظهر صدایم زدند... پاهایم را همراه خودم کشیدم تا دم اتاق ریکاوری... توی اتاق شش تا تخت بود. دو تا از مریض ها داد می زدند... یکی استفراغ می کرد... یکی اسم زنی را صدا می زد... و دو نفر دیگر از درد به خودشان می پیچیدند.... تخت آخر دست چپ منوچهر بود. به سینه اش خیره شدم. بالا و پایین نمی آمد. برگشتم به دکترش نگاه کردم و منتظر ماندم....😰 دکتر گفت: _موقع بیهوشی روح آدم ها خودش را  نشان می دهد. است. گوشم را نزدیک لب های منوچهر بردم که داشت تکان می خورد. داشت می گفت... تمام مدت بیهوشی ذکر می گفت... قسمتی از کبد و روده و معدش رو برداشته بودن. تا چند روز قدغن بود کسی بیاد ملاقاتش. اما زخمش عفونت کرد. تا دو هفته نمی تونست چیزی بخوره. یواش یواش مایعات می خورد. منوچهر باید شیمی درمانی می شد. از آزمایش مغز استخوان، پیش رفت سرطان رو  میسنجن و بر اساس اون شیمی درمانی می کنن...😣 دکتر شفاییان متخصص خونه که دکتر میری برای مداوای منوچهر معرفیش کرد. ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران