eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
453 دنبال‌کننده
162 عکس
200 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
ما انسان ها چرا عادت داریم انقدر مغرور باشیم، بی رحم و بی وجدان! من مهری ام، زنی سی و چهار ساله که یک پسر و یک دختر دارم. پسرم ده سالشه، دخترم چهار سالش. من و همسرم هر دو کارمند یه شرکت بودیم که دو سال پیش به خاطر ورشکستی شرکت بیرون اومدیم. از اون زمان در به در دنبال کار گشتیم اما نبود که نبود. یک سال تمام به سختی گذروندیم تا اینکه پارسال همسرم تو شهرداری استخدام شد. از زمانی که خانواده ام متوجه شدند، رفتارشون باهامون عوض شده. حتی مادرم دیگه خونمون نمیاد، ما هم میریم به هر طریقی میخواد بهم بفهمونه که راضی نیستن همسرم بره خونشون. یه روز که رفتم خونه ی مامانم، خواهرم هم اونجا بود، دخترش دو سال از دختر من بزرگ تره، گفتم عزیزم برو با حنا (دخترم) بازی کن، گفت نه، مامانم گفته شما کثیف هستید، من با حنا بازی نمیکنم دیگه! مادرش حتی چیزی بهش نگفت.. انقدر دلم شکست انقدر از دستشون ناراحتم که الان شش ماهه نه خونشون رفتم نه باهاشون تماس گرفتم.. اونا هم اصلا انگار نه انگار، از خداشون هم هست که رفت و آمد نکنیم. همسرم هم فهمیده، اما بنده خدا چیزی به روم نمیاره. دخترم اوایل گریه می کرد که چرا دیگه خونه ی مامان بزرگ نمیریم اما دیگه کم کم براش عادی شد. همسرم فقط یه خواهر داره گاه گاهی میریم اونجا.. من زندگیم خداروشکر خوبه، و کنار بچه هام و همسرم آرامش دارم..خانواده امم سپردم به خدا، زمین گرده! دلم ازشون خیلی شکسته اما در ظاهر آرومم که خدایی نکرده صدمه ای به روحیه ی همسرم و بچه ها وارد نشه. نه تنها بخاطر شغل همسرم ناراحت نیستم، بلکه خدا رو هم شاکرم که تونست شغلی پیدا کنه و نون حلال در بیاره! رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af