eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
466 دنبال‌کننده
168 عکس
207 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 __________________ + اینقدر می شنوه که از صدام خسته میشه نیما :نه نمیشم _ آقا آقا نامحرمین هنوز ها! بس کنید😅 دیشب امیر علی صیغه محرمیت بین نیماو نرگس خوند... خداشاهده که همیشه برای ازدواج نرگس نگران بودم. هرچی بزرگ تر میشد نگرانی منم بیشتر میشد همیشه با خودم میگفتم نرگس تک دخترم...... سعی میکردم سعی می‌کردم بینشون فرق نزارم اما نرگسو بیشتر میخواستم. دختر داشتن خیلی خوبه.. رو نرگس خیلی حساس بودم.. الان میدونم خوشبخت میشه با نیما.... هرسه تاشون رو دوست دارم عاطفه، آتنا، نرگس اما نرگسو بیشتر از همه.. اما پسرا همه رو یه اندازه... امیر علی، امیر محمد، نیما، خیلی ناراحت شدم با حرفای آرمان،، میخواد کجا بره؟؟ امیر علی میدونست نگفت بهم. باورم نمیشد به یکی محرم شدم... خدایااا شکرت.. بابام که خیلی خوشحال بود و همین جور مامانم. رامینم که از دستم ناراحت بود و میگفت چرا نگفتی منم بیام... بهارهم میگفت این دختره چادریه اصلا به خانواده ما نیمخوره من ازش خوشم نمیاد.. اما خب برا من مهم نبود حرفاش.. برای من فقط نرگس مهمه خیلی دوسش دارم اما نمخوام بهش بگم .. هنوز نفهمیدم چشاش مشکیه یا قهوه ای.. واقعا که نیما پسر پاکیه،، بالاخره یه بار تونستم قیافشو قشنگ ببینیم، اما اون اصلا نگاه من نکرد حتی وقتی محرم بویدم.. رفتیم که با هم حرف زدسم یک بار سرش بالا نیومد.. دلم برا پریا تنگ شده.. +الووپرییی _سلام نرگس خانمممم خوبی +کجاییی تووو چرا ازمم احوال نمیگیری تو چطور دوستی هستی _بخدا کار، زندگی، اصلا وقت نمیشه تو که فکرت آزاده و کاری نداری چرا زنگ نمیزنیی؟؟؟ +من کااررر ندارممم... من دیگه مغزم جورییی شده یادم میره غذا بخورممم _چکار داررری مگههه +میدونییی زنگ نمیزدم بهت الان زنگ زدم برا عقدم دعوتت کنم.و عروسی داداشم _چییی؟؟ راست میگی؟؟خداروووو شکرر.. انشاالله خوشبخت شییی ابجی +ممنون عزیزم. _این دوماد بد بخت کیه حالا امیرحسین بیچاره؟؟ پسر عموت بالاخره جواب مثبت دادی چت شد میگفتی داداشمه اون +امیر حسین نه... اون خواستگار سه قرن پیشم بود ارسلان دوقرن پیش.. این اسمش نیماس اقا نیما.. _وای نرگس.زود عکسشو بفرست +کیی میایی خونمون برات تعریف کنم‌ _من نمیرسم تو باید بیای +فردا بیام؟؟؟ _اره بیااا ادامه دارد رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 ولی خوب الان کلی فرق کرده،دوباره به خودم تشر زدم تغییر کرده باشه مگه خودت نبودی میگفتی آدم خوبه از اول شخصیتش رشد کنه بی خیال بابا اون موقعه من حتی یه درصدم فکر نمی کردم این دختر این همه عوض بشه،از خودم سوال پرسیدم:یعنی اگه احتمالا میدادی دل به دلش میدادی؟؟؟؟ -خوب نه فکر نکنم چون هیچ احساسی ندارم با این فکر کمی آشفتگی ذهنم آروم شد و تونستم بخوابم ** از زبان دریا -چیزی که ازش می ترسیدم به سرم اومد بالاخره امیر فهمید من کیم حالا چطوری باهاش رودر رو بشم کاش هیچ وقت پیشش اعتراف نمیکردم حد اقل الان اینقدر سختم نبود که ببینمش،به خودم تشر زدم: -اوف دریا بی خیال کاریه که شده خودتم میدونستی بالاخره روزی این اتفاق می افتاد، الانم بهتر شد دیگه استرس این که بفهمه رو نداری خوب حالا برنامه چیه از امروز باید چکار کنم جناب عقل -هیچی خیلی عادی مثل این مدت رفتار میکنی اصلا فکر کن امیر علی نیست نمیشه ای خدا پس این دل بی صاحب رو چکار کنم -معلومه هیچی وقتی اون تورو نمیخواد باید دلت رو ساکت کنی بزاریش یه گوشه باشه بابا باشه با اینکه سخته ولی حرفت رو قبول دارم من نباید اشتباه گذشته رو تکرار کنم نویسنده : آذر_دالوند رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁