#سو_من_سه
#قسمت_چهل_پنجم
علیرضا دارد می میرد اما باز هم دست از جفنگیاتش برنمی دارد:
- نیاز اصلی ما با تو فرق داره. مشکل اینه که شما ما رو درک نمی کنید. نیاز من چشم مست و ... دلار هم که باشه من نوکر رسانه های اجنبی هستم. شما مشکلی داری مصطفی جان؟
مصطفی گچ را می گذارد کنار و دست هایش را در جیب شلوارش فرو می کند. این ژست آرام تهاجمی، فقط مخصوص خودش است. چندقدم می کشد جلو و دقیقا مقابل علیرضا می ایستد. لب هم می کشد و سر تکان می دهد. سه بار به چپ، سه بار به راست و بالاخره نگاه عاقل اندر خیلی را برمی دارد از صورت علیرضا و می گوید:
- تو که پنجاه تا بخیه خوردی، یه دور رفتی تو گور، غسل خون کردی، علیل ذلیل این پت و پیاله ها و خراب مراب لب و لپ آویزون داری نصفه نیمه نفس می کشی، لطف کن حرف نزن که من این دو هفته هرچی از آقای مهدوی می کشم، بابت لذت های دو دقیقه ای توی نیازمندم.
قدم عقب می گذارد در حالیکه همه متعجبیم از این لحن مصطفی و یک "ایجان" جواد هم بیشتر از آنکه تشویقی باشد، تعجبی است، را
می شنویم. مصطفی کنار تخته که می رسد دوباره برمی گردد سمت علیرضا و انگشت اشاره اش را بالا می آورد و با همان آرامش خراب کننده می گوید:
- درضمن سعی کن قشنگ خوب بشی که وقتی تلافی زجرای این مدت رو درمیارم بخیه هات نیاز به تجدید نداشته باشه. اینا همه، مسیر اون بیابون رو بلدن. خودم خبر میدم بیان جمعت کنن.
حتی مهدوی هم مات مصطفی مانده که برمی گردد سمت تخته و می نویسد:
- رسانه = مدیریت خلاقانه، مزورانه، مهاجمانه، مرعوبانه و محصورانه!
و بعد توضیح می دهد هرکلمه را.
- مدیریت از این جهت که ادارۀ فکر، قلب، گفتار، رفتار انسان رو دست می گیره. اصل یک جامعه رو هم عوام تشکیل میدن که اگر فضای
مجازی، بین مردم به صورت یک فرد خانواده جا بیفته، یعنی بشه ستون زندگی، اونها اولین کاری که می کنن اینه که فکر شما رو عوض می
کنن و شبیه افکار خودشون می کنن. یعنی کاری می کنن که شما دیگه مثل اونا اندیشه کنی. بعد دیگه کار راحت میشه. با یه کم تلقین. تاکید می کنم، تلقین. مدیریت همه چیز؛ حتی خورد و خوراک مردم هم دست رسانه میفته. یعنی شما می بینی سبک پوشش، خوراکی، مدل کلامی افراد، بالا و پایین میشه با کمک همین فضا. دیگه نخبه های عقلی هرچی بدوند بازم جا می مونند. چون باید رسانه اونا رو به مردم معرفی کنه که نمی کنه و بدتر به عنوان دشمن لذت های مردم معرفی می کنه. خلاقانه هم که فضاهای مجازی موجود، قشنگ این رو نشون دادن و نیاز به توضیح نداره.
مزورانه یعنی همون شیره مالی و روباه بازی. روباهه بود رفت پای درخت برای پنیر گفت:
چه سری چه دمی عجب پایی. رسانه همین روباه بازی رو ادامه داده تا الان. خیلی ظریف و نامحسوس میاد تو فکر آدما و همه پایه ها و
اساس ها رو جابه جا می کنه. فقط یه مثال معمولی؛ میاد میگه ما چرا باید زبان عربی یاد بگیریم. عرب ها به زور دین رو وارد ایران کردند،
ایرانی ایرانی بمان، چرا باید ارز از کشور خارج بشه بره سمت کشورای عربی برای دفاع برون مرزی، ایران کوروش و داریوش داره، تمدن عظیم داره، ایران جوان بیکار داره و هزار تا فیلم و عکس و... چاشنی می کنه...
علیرضا می گوید:
- مصطفی حرف حق رو می شنوی قبول کن وجدانا!
- تو پستونکتو بخور!
مصطفی بی خیال یکی بدوی علیرضا و جواد ادامه می دهد:
- بعد هیچ کس نمیگه اگر قراره ایرانی بمونیم چرا کل کشور پر شده از آموزشگاه های زبان انگلیسی در حالیکه بچه های خودمون مثل همین آرشام دو تا حکایت سعدی و یه بیت شعر مولوی بلد نیست بخونه. اصلت آرشام تو بلدی فارسی حرف بزنی؟
آرشام سر تکان می دهد و می گوید:
- بتازون مصی بتازون. من و تو حالا حالا ها با هم کار داریم.
- الان چرا هیچ کس نمیگه چرا از کودکی انگلیسی یاد بچه میدن؟ بعد ادامه داره تا پیرزن هفتاد ساله که میاد تو صف شیر یه
ورقه دستشه داره کلمه حفظ می کنه و میگه ننه پلیز یه شیر پاکتی اوکی تنکیو. اگه قراره فرهنگ ایرونی حفظ بشه پس این همه نوشتۀ انگلیسی روی تابلو و لباس و شورت و جوراب چیه. اگه عربا قاتلن که مال هزار و چهارصد سال پیشه، اما اینکه نُه میلیون ایرانی، همین صد سال پیش، به دست انگلیسی ها کشته شدند رو چرا هیچ کی رو نمی کنه. اینکه نقد تره.
جواد متعجب می پرسد:
- یعنی چی؟ کی کشته؟
- نُه میلیون؟
- یاخدا! راسته آقا؟
مصطفی نمی گذارد مهدوی جواب بدهد و بی حوصله می گوید:
- راسته بابا. منتهی من و شما سرمون گرم کلیپای مسخره و به درد نخور تل و اینستاست. یعنی سرمون گرم دیدن هرچیه که اونا می خوان نه دیدن حقیقت!
- پدرسوخته ها! تو کدوم کتاب تاریخی به ما گفتن که بدونیم بی شرفا!
#نرجس_شكوريان_فرد
#سو_من_سه
.
--💌 #ادامه_دارد 💌 --
#کپی_کلیه_رمانها_فقط_با_ایدی_و_لینک_کانال_مجازه 🚫 ( بجز رمان های این نویسنده بزرگوار که نشرش به خواست نویسنده آزاده )
🏴 @ROMANKADEMAZHABI 🏴
🔴📣📣 فوری فوری 📣📣🔴
الله اکبر الله اکبر
عین الاسد در هم کوبیده شد
عملیات شهید سلیمانی با رمز یا زهرا س
#انتقام_سخت
🏴بصیرت عمار (ایتا) 🔍🔭
🏴🔭🔍 @basirrat_ammar
🔴 بزرگترین حمله به یک پایگاه آمریکایی پس از پرل هاربر
🔺عملیات موشکی سپاه پاسداران ایران به پایگاه عین الاسد در عراق که مجهزترین و مهمترین پایگاه تروریستهای آمریکایی در این کشور به شمار میرود را باید پس از حمله ژاپنی ها به بندر پرل هاربر در اقیانوس آرام، سخت ترین و سنگین ترین حمله تاریخ با آمریکاییها برشمرد. تا به امروز سابقه نداشته ارتش آمریکا بدون اینکه بتواند یک موشک را رهگیری و منهدم کند ۳۵ موشک به پایگاهش اصابت کند.
#مرگ_بر_امريكا
#انتقام_سخت_در_راه_است
#حاج_قاسم_سليماني
🏴بصیرت عمار (ایتا) 🔍🔭
🏴🔭🔍 @basirrat_ammar
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
📚 #محکمترین_بهانه 📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم) ♥️ #پارت_صد_نوزدهم چند دقیقه بعد صدای خان بابا با هم
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_صد_بیست
چند دقیقه بعد صدای خان بابا با همان صلابت همیشگیش به گوش رسید
_الو ثمین
_سلام خان بابا
_سلام خوبی؟
_ممنونم خوبم.عزیزجون خوبه؟
_اونم خوبه .فقط نگران توئه
_بهش بگید نگران نباشه من حالم خوبه.حداقل اینجا حالم خیلی بهتره
_ثمین برگرد با هم میریم یه خونه دیگه می گیریم و زندگی میکنیم.گذشته ها رو فراموش کن.
_خان بابا وقتی که باید به فکرم میبودید با خودخواهیتون زندگیم رو تباه کردید.
الان دیگه هیچی مثل سابق نمیشه و من نمیتونم گذشته ای رو فراموش کنم که بدترین خاطرات زندگیم رو رقم زده.
با فراموش کردن گذشته پدر و مادرم و سهیل برنمیگردن خان بابا.
امروز زنگ زدم تا اسم اون دکتر بهداری که گفتید با پدرم در ارتباط بوده رو بپرسم.
میخوام بهتون ثابت کنم که در تمام این سالها به ناحق در حق پدرم ظلم کردید و بهش تهمت زدید
_ثمین لبجبازی نکن برگرد اینجا.لازم نیست گذشته رو نبش قبر کنی و دنبال اون زن بگردی
دیگه کنترل صدام دست خودم نبود فریاد زدم:
_اون گذشته کذایی آینده ی منو تباه کرده.من اون گذشته رو زیر و رو میکنم تا بیگناهی پدرم رو ثابت کنم.یا اسم اون خانم رو میگید و یا دیگه برای همیشه فراموشتون میکنم.من هرجوری شده بی گناهی پدرم رو ثابت میکنم.مطمئن باشید .حالا شما کمکم کنید و چه نکنید.من نمیخوام شرمنده پدرم باشم که پاکیش رو باور نکردم.
_اسمش شهره صفدری بود اگه دوست داری بذو دنبالش بگرد ولی فکرنکنم بتونی پیداش کنی
_ممنون بابت اسم .من هرجور شده پیداش میکنم و بهتون ثابت میکنم که پدرم بی گناه بوده,اون حرفها فقط تهمت بوده.به عزیزجون سلام برسونید.خدانگهدار
تماس را قطع کردم و روی تخت دراز کشیدم .هم خوشحال بودم بخاطر فهمیدن اسم دکتر و هم ناراحت بودم بخاطر یادآوری خاطراتی که در ایتالیا گذرانده بودم.
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کپی_ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_صد_بیست_یکم
همانطور که به سمت انتهای خیابان میرفتیم.گفتم:
_راستی از خاله جون و پریا چه خبر ؟حالشون خوبه
عمو لبخند تلخی زد و گفت:
_خداروشکر اونا هم خوبن
میدانم عمو از اینکه در مورد حال پویا را جویا نشدم کمی گرفته شد ولی دست خودم نبود هنوز با یادآوری آن روزها و ظلمی که در حق پویا کردم,اشکم جاری میشد.
لبخندی زدم و گفتم:
_خداروشکر
به در گافی شاپ اشاره کردم و گفتم:
_بفرمایید عموجون
با عمو وارد کافی شاپ شدیم و دنج ترین قسمت را انتخاب کردیم برای نشستن.
بعد از سفارش دو فنجان قهوه و کیک ,عمو نگاهی به من کرد و گفت:
_منتظرم تعریف کن
_خب راستش اون خانم همون سالی که مامان و بابا باهم ازدواج کردن,پزشک بهداری بوده یعنی همکار بابا بوده
_خدابیامرزدشون.روحشون شاد.حالا چرا دنبال اونی
در حالی که یه قطره اشکم چکید روی گونه ام گفتم:
_نمیدونم چطوری بگم
_راحت باش بابا جان بگو بزار کمکت کنم.
_همون سالها به گوش خان بابام رسوندن که پدرم....
_عماد چی؟
_که پدرم با اون زن ارتباط داشته
صدای بلند خنده عمو همه نگاه ها را به سمت ما برگرداند.
عمو تن صدایش را پایین آورد و گفت:
_کی چنین چرت و پرتی رو گفته؟حق بده بزنم زیر خنده.اخه هیچکی هم نه عماد؟عماد تو زندگیش از برگ و گل پاک تر بود.
_منم میخوام این رک ثابت کنم به خان بابا
_این چه کاریه اخه باباجون.بزار هرجور دوست داره فکرکنه.تو که باید عماد خدابیامرز رو بهتر از من بشناسی دخترم
در حالی که اشک میریختم گفتم:
_ولی من احمق شک کردم.
به پاکی بابای مهربونم شک کردم.
بخاطر حرف خان بابا به خودم به خانواده ام و حتی به شما ظلم کردم و از همه بیشتر به آقا پویا ظلم کردم
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کپی_ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_صد_بیست_دوم
با یاد آوری پویا اشکهایم بیشتر شدت گرفت.
عمو که انگار از حرفهایم سر در نمی آورد گفت:
_چی میگی ثمین .این حرفها یعنی چی؟نکنه بهم زدن نامزدی هم بخاطر این بوده
در حالی که اشک میریختم گفتم:
_خان بابا تهدید کرد اگه با رامین ازدواج نکنم به مامانم میگه که بابا چیکار کرده.
من احمق شک کردم ,ترسیدم که نکنه راست باشه و مامان با شنیدنش دق کنه.ترسیدم از دستش بدم.بخاطر خانواده ام قبول کردم .
حالا پشیمونم و باید ایت تهمت رو پاک کنم.
در تموم سالهایی که پدرم با مادرم ازدواج کرده بود خان بابا مثل یک خیانتکار باهاش برخورد کرده بود.
میدونم الان دردی رو دوا نمیکنه ولی میخوام ثابت کنم که همش پاپوش بوده.
میخوام به خان بابا ثابت کنم همه این سالهادر حق پدرم ظلم کرده,در حق منی که نوه اش بودم ظلم کرد ,باعث بدبختی من شد.بخاطر خودخواهیش منو مجبور به ازدواج با مردی کرد که اونقدر بی عیرت بود که زنش رو دوستش تعارف کنه.من رو مجبور به ازدواج با مردی کرد که فقط منو بخاطر اون ارثیه کوفتی میخواست.
صدای گریه ام اوج گرفت.عمو احمد روی صندلی کنارم نشست و من را به آعوش کشید .
و گفت:
_گریه نکن عزیزم.من کمکت میکنم تا اون زن رو پیداکنی فقط چندتا سوال میپرسم جوابمو بده.باشه بابا جان
اشکهایم را پاک کردم و در حالی که سرم را از خجالت به زیر انداخته بودم گفتم:
_چشم عمو جانِ
-رامین الان کجلست؟اونم اومده باهات یا نه؟
_من از دستش فرارکردم و برگشتم ایران .اونم به اجبار خان بابا عیابی طلاقم داد و به ارثیه اش رسید.
_یعنی الان تنها تو اون خونه زندگی میکنی؟
_نه کبری خانم خدمتکارمون حالا اومده و پیش من زندگی میکنه.تنها نیستم.چندوقت دیگه هم مانی میاد ایران
_مانی؟مانی کیه؟
_ایتالیا که بودم دنبال راه فرار بودم واسه همین رفتم سراغ دوست قدیمی بابا.مانی پسر دوست باباس.راستش یه جورایی داداشمه.مامان مانی یه مدت به من شیر داده واسه همین داداشم میشه
_خداحفظش کنه
_ممنونم اگه مانی نبود نمیدونم اون رامین بی غیرت چه بلایی به سرم میاورد
_خدا خودش هوای بنده هاش رو داره وقتی ناامید میشیم یکی رو میفرسته تا بهمون یادآوری کنه خدا حواسش بهمون هست.
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کپی_ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
🌹 عکس پروفایل 🌹
این عکس از دیشب برای امریکایی ها این معنی رو داره:
نیروهای امدادی عمودی بیان سربازهای افقی رو ببرن
#انتقام_سخت
#عين_الاسد
#حاج_قاسم_سليماني
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#سو_من_سه #قسمت_چهل_پنجم علیرضا دارد می میرد اما باز هم دست از جفنگیاتش برنمی دارد: - نیاز اصلی م
#سو_من_سه
#قسمت_چهل_ششم
- بگم رد شم. فقط بدونید که تو کتابای تاریخی خود انگلیس اومده اما تو کتابای درسی ما نیومده. تازه تو سند بیست سی گفتن دیگه
تو کتابای درسی نباید از جنگ هشت ساله هم حرف بزنیم. فقط اگه دوست داشتید تخمه بخرید با چیپس و ماست فیلم یتیم خانه
رو ببینید. بدون منم کوفتتون بشه!
آرشام با التماس نگاه می کند به آقای مهدوی و می گوید:
- آقا نمیشه بقیه شو شما ادامه بدید ما از این مصطفی می ترسیم. آخرش یا ما یا این راهی گورستان می شیم!
- اصل دین اسلام، به زبان عرببیه. اینا براشون زبان مهم نیست. در حقیقت اینا دلسوزی برای ایران نمی کنند، آتش سوزی دینی تو دل ایرانیا راه انداختند. منتهی چون نود درصد ماها غیرت داریم روی دین، از اول نمیگن خدا، قرآن و اهل بیت نه، آهسته آهسته زیراب می زنن. اول میگن زبان عربی نه. خب اگر قرآن به زبان یونانی بود یا اتریشی، مشکلی نبود؟ انگلیس چرا، بله؟ آلمانی و فرانسه و چینی چرا. بله؟ زبان خارجی اگه بده کلا بده. نه اینکه زبانی که ما رو به خدا وصل می کنه بده. بعد هی میگن ایرانی ایرانی بمان. اون وقت رستورانی باکلاس تر و خفن تره که اسم غذاهای غربیش ناخواناتر باشه. دیگه از هات داگ و کاپوچینو گذشته.
الاغ مینو.
خرگینو.
سالاد استرالیایی فرانسوی.
بچه ها افاضه هایشان تمامی ندارد مخصوصا هم که مسلطند! مصطفی فقط دو دقیقه زمان می دهد و خیلی جدی می گوید:
- بسه. تا بهشون رو میدم.
- اقا به قرآن این مصطفی رو چیزخور کردن. این اصالتش خوبه امروز عوض شده.
مهدوی اصلا محل نمی دهد به حرف من. مصطفی هم سری تکان می دهد:
- میگن چرا توی کشورای همسایه می جنگید و پول ما رو خارج می کنید. دیگه آمریکا رو همه به عنوان ابرنکبت نه ابرقدرت که قبول دارند تو صد تا کشور پایگاه نظامی داره تحت عنوان
استراتژی دفاع برون مرزی. خوبه تو عراق و سوریه دفاع نکنیم، تروریست بیاد تو کشور خودمون بزنه دهن همه رو سرویس کنه. حمله ای که مردم ما، به نیروی دفاعی خودمون، دارند می کنند تو جهان بی نظیره. این کار فضای مجازیه. جوان و مردم خامند و حجمه خیلی زیاد و قدرت تحلیل و تفکر پایین میاد و ما هم هی هر جملۀ مزخرف رو فوروارد می کنیم. اصلا یه سؤال اگه دلشون برای جوون بی کار ایرانی می سوزه، چرا ایرانی، چای خارجی و شکلات خارجی، جوراب و کفش وکل لوازم آرایش خارجی مصرف می کنه! پس جوون بی کار مدنظرشون نیست، که اگه ایرانی بخرید نه ارز خارج میشه نه جوون بی کار می مونه. این حرکت مزورانه و دغل کارانۀ رسانه است که هر روزم یه چیز تازه علم می کنه و مردم هم خام می شند...
جواد می گوید:
- آخه اینطوری ارز از کشور خارج نمیشه که... ترکیه، دبی، آنتالیا، کانادا. فقط وقتی یکی بره کشورهای همسایه برای زیارت یا پول بده برای کمک، ارز از کشور خارج میشه؟
با تعجب ابروهایم را بالا نگه می دارم. تمام زندگی جواد می آید جلوی چشمم و می گویم:
- از کی تا حالا مدافع ارز شدی و کشورهای همسایه؟
- حرف حق مدافع نمی خواد. آدم باشی، خودخواه هم نباشی، ساده و خنگ هم نباشی، حرفای صدمن یه غازی که توی شبکه ها و
کانال های مجازی می زنند رو بلغور نمی کنی. دوزار فکر کن، این همه سفر خارجی و ماشین خارجی و لباس خارجی می خریم، نمی گیم وای ارز... بقیه چیزا مشکل داره.
می گویم:
- یکی بگه که ماشین باباش و مامانش هفتصد میلیونی نباشه.
به هیچ جایش نمی گیرد:
- حرف حق رو همیشه آدم وار بگو!
و مصطفی برای اینکه بحث را تمام کند می گوید:
- یه آدمایی هم مثل شما چهارتا هرچی اونا... می کنن، جمع می کنید.
جواد اول خودکار پرت می کند سمت مصطفی که جا خالی می دهد و آرشام کفش پرت می کند. من خودم را و علیرضا دفتر مقابلش را...
می نالم:
- آقا به خدا کشته شد خونش گردن خودشه!
نمی گذارد آقا جواب بدهد و می گوید:
- بیخود. سه هزار ساعت پای چرت خونیای موبایلتون نشسته بودید هیچ مشکلی نبود. همۀ صد ساعتی که وقت گذاشتم علیرضا رو
بیارم تو جمع خودمون رو هیچ... باید یک ساعت بشینید مثل آدم گوش بدید تازه بعدش طرح دارم، همه می گید چشم و الا چشمتون رو در میارم!
- تکبیر!
- الله اکبر...
اصلا اگر شما بگویید ذره ای کوتاه بیاید هیچ. ادامه می دهد:
- مهاجمانه؛ یه بند دارند توی فضای مجازی سمت ما هجوم میارند. یه مدت گیر دادند هسته ای یه مدت گیر دادند موشکی، یهو هماهنگ می ریزن سرمون چرا عزاداری محرم و صفر. هماهنگ می ریزن سر اینکه ولایت فقیه چیه؟ دیکتاتوری؟ چرا سانسور...
#نرجس_شكوريان_فرد
#سو_من_سه
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#کپی_کلیه_رمانها_فقط_با_ایدی_و_لینک_کانال_مجازه 🚫 ( بجز رمان های این نویسنده بزرگوار که نشرش به خواست نویسنده آزاده )
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
🏴 @ROMANKADEMAZHABI 🏴
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1