eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
5.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
747 ویدیو
74 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
💞داستان زیبای دو رفیق دو شهید .... همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛ تو جبهه حتے اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفے دوباره برمیگشتن پیش هم ...! خبر شهادت علے رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستے تو سرش میزد و میگفت : بچم اول همه فڪر میڪردن علے رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجورے گریہ میڪنہ . بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشے ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید مادر علےرو دلدارے بدے . همونجورے ڪه هاے هاےاشڪ مے ریخت گفت : زانوهاے محڪمم ڪجا بود ؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن . عهد بستن آخہ مادر ... عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....! مأمور سپاهے ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روے پاڪت بعدے نوشتہ شده بود خیره مونده بود .... نوشتہ بود ...🌷