📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️✨﷽✨🌸♥️🌸 #رمان_بازمانده♥️ #قسمت_دوم ✍ #ز_قائم مامان، بعد از محمد خیلی ش
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️✨﷽✨🌸♥️🌸♥️
#رمان_بازمانده♥️
#قسمت_سوم
✍ #ز_قائم
مینویسم:
_سلام ریحانه جان. خوش بگذره. اسم کتابه مقتل الحسینه.
ریحانه همیشه عاشق کتاب هایی ست که درمورد اهل بیه. مخصوصا در مورد امام حسین علیه السلام
منم دقیقا مثل خود ریحانه ام.
صدای زنگ خونه اومد. حتما باباوعلی اند؛گوشی را روی میز گذاشتم واز اتاق بیرون رفتم و رو به مامان که میخواست در و باز کنه گفتم:
_من باز میکنم مامان
مامان لبخندی به روم میزند و به سمت آشپزخانه میرود.
دکمه آیفون را فشار دادم و در و خانه را باز کردم منتظر وایسادم.
همونطور که توی فکر قضیه بودم که با صدای پخ علی به خودم اومدم جیغی کشیدم.
_علییی میکشمت
علی همونطوری که میخندید گفت:
_چیه؟خب توی فکر بودی گفتم بیارمت بیرون. چقدر فکر وخیال میکنی مادربزرگ. نمیخواد نگران من باشی
مشتی به بازوش زدم وهمونطوری که دنبالش میدویدم با حرص گفتم:
_من مامان بزرگم؟اره؟اونم نگران تو
زهی خیال باطل
🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است.
🚫 در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند.
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay