eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
721 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️♥️🌸♥️🌸✨﷽✨♥️🌸♥️🌸 ♥️ مائده من و توی آغوشش کشید ....توی آغوشش که کشیده شدم‌...بغضم شکست و اشکم سرازیر شد. مائده ولی همچنان سکوت‌ کرده بود و دستش و پشت کمرم‌ مالش میداد.. با گریه گفتم: _کاشکی داد میزد‌...کاشکی یکی توی گوشم میزد ولی اینطوری سرد جوابم را نمیداد‌...محمد وقتی عصبانیه‌ نه داد میزنه‌ نه فریاد.....با صدای سردش‌ آدم را غافلگیر میکنه سارا با بغض گفت: _قربونت برم...جان من گریه نکن...عصبانی بوده که اینطوری گفته...وگرنه تو همیشه میگفتی‌ محمد خیلی دوستت‌ داره و هیچی توی دلش نیست از آغوش مائده بیرون اومدم‌ و گونه سارا را بوسیدم‌ و کنار گوشش گفتم: _دیگه‌ قسم جونتو‌ نخور‌....جونت برای خیلیا‌ با ارزشه‌ لبخند کم رنگی زد که نفیسه خانم رو به من گفت: _زهرا جان عزیزم‌...نگران نباش...اون برادرته‌...مطمئناً‌ تو رو خیلی دوست داره...هر چیزی هم بگه از سر دلسوزی و نگرانیه‌...برو دست خدا عزیزم گونه نفیسه خانم را بوسیدم و در جواب حرف های قشنگش‌ گفتم: _درست میگین خاله ممنونم‌...امروز خیلی بهتون زحمت دادم‌ لبخند مهربونی‌ زد و گفت: _ تو مراحمی....کاری نکردم عزیزم.. دوباره بیا خوشحال میشیم‌. _دستتون درد نکنه‌ چشم حتما اگه عمری باشه میام مائده آخر از همه گفت: _مواظب خودت باش...آقا محمد خیلی دوستت‌ داره..‌بهتره بگم عاشقته‌...پس مطمئن باش کاری نمیکنه که پشیمون بشه...تو جای همسرش را گرفتی...داداشت ازدواج نکرده ولی محبتش را برای تو خرج داده.. اگه حرفی زد سکوت کن مثل همیشه...ولی بعید میدونم‌ کاری کنه و حرف نامربوطی‌ بزنه.. لبخندی زدم که دوباره گفت: _راستی...خونه که رسیدی بهت زنگ میزنی‌ میگی چیشد؟ لبخند پرحرصی‌ زدم و گفتم: _باشه...چشم.. مو به مو میگم میگم امشب هیئت‌ میای؟ _اره فکر کنم میایم‌ _سارا چی؟ سارا از پشت سرش گفت: _منم میام دیگه... مائده با چشم های گرد نگاهش کرد و گفت: _با این وضع؟ سارا قیافه متعجبی‌ به خودش گرفت و گفت: _چه وضعی؟؟ حتی اگه تیر هم خورده باشم میام عزاداری برای ارباب تا دم مرگ واجبه لبخندی زدم و گفتم: _باشه پس مواظب باشید _چشم حتما..‌برو محمد منتظرته‌...بی خبر منو نزار _چشم خداحافظ _خداحافظ 🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است. 🚫در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند. 🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay