eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
717 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا🌺 ☑️ و 📑 رمان 🎭 📘 پایان خوش 🗒 تعداد صفحات: ✍ نویسنده: Hora Mh 💠 کانال رو معرفی کنید: 📖 خلاصه: داستان راجب دخترشر وشیطونی به نام هیلاست که توی یک خانواده مرفه و باز(از لحاظ اعتقادی) زندگی میکنه وطی سفر تفریحی که به همراه دوستانش به کربلا میره نگاهش به دنیا و اطرافش تغییر میکنه و دید تازه ای پیدا میکنه و با حجاب میشه … در این میان با اصرارهای زیاد پدرش مبنی بر برداشتن حجابش و ازدواج با پسری مواجه میشه که اصلا نمیشناستش و هیچ حس خوبی هم به او نداره در همین رابطه با اتفاقات عجیب و تازه ای مواجه میشه … اتفاقاتی که روی تازه و جدیدی از زندگی رو بهش نشون میده… ✨✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 تقدیم به دوستداران رمانهای عاشقانه؛ مذهبی؛👇👇👇
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا🌺 ☑️☑️ # کتاب مسافر ملکوت در کانال قرار گرفت 📕 کتاب : مسافر ملکوت (زندگی نامه و خاطرات طلبه و دانشجوی شهید علی عباس حسین پور ) ✍ نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 📚 ناشر : انتشارات شهید ابراهیم هادی 🔮 کتاب مسافر ملکوت خاطرات و زندگینامه شهید علی عباس حسین پور جوان لرستانی است که از زبان برادران شهید ، و دوستان و همرزمان او به شیوایی بیان شده است و خواننده را با ویژگیهای خاص شهدا آشنا و راهی روشن را نشان می دهد. ✨ برگزیده ای از کتاب : هزاران غواص در ساحل اروند منتظر دستور حمله بودند . روز یکشنبه 20 بهمن 64 به ساعات پایانی رسید ایام فاطمیه بود و صدای ناله و مناجات از تمام نیزارهای کنار ساحل شنیده می شد . غذای مختصری بین غواص ها توزیع شد . بعد هم تجهیزات پلمپ شده توزیع گردید .آخرین خداحافظی غواص ها دیدنی بود . گویی ملائک آمده بودند ووداع بهترین بندگان خدا را ثبت می کردند . با اعلام رمز عملیات والفجر 8 ، دوباره صدای ناله غواص ها بلند شد . یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) رمز عملیات بود . غواص ها حرکت کردند و یک به یک وارد آب شدند .آن ها باید تا ساعتی بعد خودشان را به آن سوی اروند رسانده و جای پای خود را در ساحل محکم می کردند . یک لحظه از علی عباس جدا نمی شدم . با هم وارد آب شدیم و ساعتی بعد به آن سوی اروند رسیدیم . موقعیت سنگرهای کمین دشمن را می دیدیم آن ها بی خیال حرف می زدند و می خندیدند . نیروهای غواص با شلیک آرپی جی و نارنجک عملیات را شروع کردند . ما هم سریع از جا بلند شدیم و کاررا آغاز کردیم . شرایط از آنچه فکرمی کردیم بهتر بود دشمن درغفلت کامل بود. آنها بلافاصله فرار کردند و ساحل دشمن پاکسازی شد . توپخانه سپاه و ارتش هم زمان منطقه فاو را زیر آتش گرفت . روز 21 بهمن آغار شد و غواص ها با کمک نیروهایی که به این سو آمده بودند توانستند شهر فاو را محاصره کنند . گردان ها یکی یکی می آمدند و توسطه علی عباس و بقیه نیروهای اطلاعات به خط مقدم منتقل می شدند . تااینکه یکباره خبر رسید که به خاطر جذر و مّد قایق ها امکان انتقال نیرو را ندارند ! از طرفی خبر رسید که گارد ریاست جمهوری عراق با تمام توان برای باز پس گیری منطقه فاو تا ساعاتی دیگر وارد عمل می شود ... 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از رمان آیه های جنون
1_3413805.pdf
3.54M
کتاب 📕 زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید گمنام ابراهیم هادی 📚 ناشر: نشر شهید هادی http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
📌 دانلود رمان: روژان 📝 نوشته: زهرا فاطمی (تبسم ) 📍دانلود نسخه های و این رمان رو میتوانید از داخل سایتمون همین الان تهیه فرمائید ——————— خلاصه 💠 به نام خداوند عشق آفرین💠 دوباره مثل همیشه خواب مونده بودم . با عجله با مامان خدا حافظی کردم و به سمت ماشینم دویدم . در خونه رو با ریموت باز کردم و با عجله از حیاط خارج شدم وبه سمت دانشگاه به راه افتادم . دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون میرسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو میجویدم و به زمین و زمان ناسزا میگفتم . بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم . ماشین رو بالاتر از دانشگاه کنار خیابون پارک کردم چون مطمئن بودم نه تو پارکینگ و نه جلوی دانشگاه جای پارکی پیدا نخواهم کرد. نگاهی سرسری به خودم تو آینه انداختم و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنم از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه رفتم . 🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️ 🌐 www.romankade.com/1399/12/08/دانلود-رمان-روژان/
📌 دانلود رمان: روژان 📝 نوشته: زهرا فاطمی (تبسم ) 📍دانلود نسخه های و این رمان رو میتوانید از داخل سایتمون همین الان تهیه فرمائید ——————— خلاصه 💠 به نام خداوند عشق آفرین💠 دوباره مثل همیشه خواب مونده بودم . با عجله با مامان خدا حافظی کردم و به سمت ماشینم دویدم . در خونه رو با ریموت باز کردم و با عجله از حیاط خارج شدم وبه سمت دانشگاه به راه افتادم . دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون میرسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو میجویدم و به زمین و زمان ناسزا میگفتم . بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم . ماشین رو بالاتر از دانشگاه کنار خیابون پارک کردم چون مطمئن بودم نه تو پارکینگ و نه جلوی دانشگاه جای پارکی پیدا نخواهم کرد. نگاهی سرسری به خودم تو آینه انداختم و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنم از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه رفتم . 🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️ 🌐 www.romankade.com/1399/12/08/دانلود-رمان-روژان/