eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
720 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
انسانهای صادق به صداقت حرف هیچکس شک نمی کنند و حرفِ همه را باور دارند، انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می گویند. انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند، انسانهای نا امید همیشه آیه یاس می خوانند. انسانهای حسود همیشه فکر می کنند که همه به آنها حسادت می کنند. انسانهای حیله گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند، انسانهای شریف همه را شرافتمند می دانند. انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است ذات خودت هرجور باشه با همون چشم بقیه رو میبینی. پس به جای انتقاد اول ذاتت رو درست کن #اینجا_رویاتو_خلق_کن👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐
‍ همسرتان را در اولویت قرار دهید 💠بیشتر زوجین قبل از ازدواج و در دوران نامزدی به همدیگر تعارف می‎کنند . درب ماشین را برای هم باز می‎کنند، صندلی میز غذاخوری را بیرون می‎کشند و با دقت به حرف‎های هم گوش می‎کنند؛ اما بعد از ازدواج تمام این رفتارها ترک می‎شود و هر چیزی بر همسر ترجیح داده می‎شود. 💠زوجین موفق همدیگر را در اولویت هر کاری قرار می‎دهند. البته این به معنای این نیست که زن و مرد رفتار رسمی با همدیگر دارند و مدام در حال تعارف کردن هستند! بلکه منظور این است که زن و شوهر به حرف‎های طرف مقابل علاقه نشان می‎دهند، او را جدی می‎گیرند و رفتار احترام آمیزی دارند. 💠در واقع زوجین موفق برای هم وقت می‎گذارند و از افکار، احساسات، علایق و مشکلات طرف مقابل سرسری و به سادگی نمی‎گذرند . 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
هر چقدر کمتر جواب انسان‌هاي‌ منفی را بدهید، از زندگی با آرامش بیشتری برخوردار خواهید بود. این مردم اگر پیامبر هم بودن، هزار ایراد بکار خدا می گرفتند! شما که جای خود دارید. پس به خاطر انسان‌هاي‌ منفی زندگی‌ات را تباه نکن #اینجا_رویاتو_خلق_کن👇🏻👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
‍ 🍂زندگی.... کاروانیست زودگذر آهنگی نیمه تمام🍁 🍁تابلویی زیبا و فریبنده می سوزد می سوازند 🍂 🍂و هیچ چیز در آن رنگ حقیقت نمیگیرد🍁 🍂جز مهربانی🍂 اخر هفته شما پُر از عشق و مهربانی🍁🤗 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌#اینجا_رویاتو_خلق_کن👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#هوالعشق #معجزه_زندگی_من #قسمت_پنجاه_نهم . . . حلما_من تا حالا انقدر حالم خوب نبوده ازش خواستم
. . . حسین_حلمااجان حلمایی چشمامو نیمه باز کردم حسین و که داشت صدام میکرد نگاه کردم _هوم حسین_😂از خواب. بیدار میشی کلا تعطیلاتیا هوم چیه بی ادب حلما_خب هان 😒از خواب بیدارم کردی ببینی تعطیلاتم یا نه 😕😕 حسین_بچه پرو کم نیاریا یه پنج مین دیگه میرسیم گفتم بیدارت کنم😊 حلما_عهههه واییی الان اونجایم ینی حسین_منظورت از اونجا اگه کربلاست اره😂😍 حلما_اوهوم😍 الان یعنی از اتوبوس پیاده شیم حرم معلومه؟ حسین_نه یکم پیاده روی کنیم مشخص میشه حرم امام حسین هتلمون هم سمت حرم حضرت عباسه حلما_وای چه خوب😭😭 اتوبوس ایستاد همه مشغول پیاده. شدن بودن مادرجون_بهتری حلما جان؟ حلما_اره مامانی حالم خوبه فقط بیخواب شده بودم😊 همه از اتوبوس پیاده شدیم اقایون داشتن چمدونارو میذاشتن تو گاری برگشتم سمت صدای محمد حسین که بغل فاطمہ داشت گریه میکرد حلما_چی میگه این پسرمون فاطمہ_نمیدونم فکر کنم ماشین کلافش کرده 😣 _خانوم محمدحسینو بده به من خسته شدی شما فاطمہ_اره بگیرش دستت درد نکنه آقایی☺️😍 . . این دوتا خیلی خووبن 😍 آقا علیرضا خیلی هوای فاطمہ رو داره قشنگ عشق و میشه بینشون حس کرد هر وقت اقا علیرضا رو میبینم نمیدونم چرا یاد علی میوفتم😐 اونم انقدر خوبه خوش بحال زنش🙄😑 . . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: ⛔️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#هوالعشق #معجزه_زندگی_من #قسمت_شصت . . . حسین_حلمااجان حلمایی چشمامو نیمه باز کردم حسین و که دا
. . . همینمجور که مسیر و طی میکردیم مداحمون شروع کرد به صحبت کردن به سمتی اشاره کرد گفت از این سمت میتونید گنبد حرم امام حسین رو ببینید کسایی که بار اولشونه هر حاجتی دارن تو دلشون بگن حتما براورده میشه مارم دعا کنن شروع کرد به روضه خوندن آروم آروم راه میرفتیم سرم رو گرفتم بالا تا بتونم کامل گنبدو ببینم اشکام اجازه نمیدادن تصویر واضحی ببینم طلایی گنبد چشممو خیره کرد صدای مداح گریمو شدید تر کرد پااهام از شدت هیجان میلرزید این حال غریب چقدر دوست داشتنیه برام تو همون نگاه اول تهه ته دلم خواستم این حال و همیشگی کنن برام خواستم ایمانم هر روز قوی تر باشه ☺️یه لحظه تصویر علی اومد تو ذهنم دلم یه حرفایی میزد برای خودش وعقلم در جواب میگفت هر چی به صلاحه بخواه.... . . . هتلمون یه خیابون با بین الحرمین فاصله داشت قرار شد بعد جابه جایی و ناهار جمعی بریم زیارت خیلی خسته بود بدنم پدر جون و حسین مادرجون داشتن نماز میخوندن من حال نداشتم از جام پاشم ولی نمیشه که نمازم نخونم از روزی که تو فرودگاه نمازمو خوندم تا الان همشو سر وقت خوندم اول طبق عادت چون اکثرن نماز جماعت میخونیم اما الان حس میکنم وظیفست و باید بخونم . . نماز ظهرمو خوندم دیدم گوشیم زنگ میخوره اسم زینب افتاد کلی. ذوق کردم😍😍 حلما_سلاااااااام عزیز دله مننننن زینب_سلاممم کربلاییی😍😍😍 خوبییی زیارتت قبول باشهههه حلما_وایی از این بهتر نمیشم قربونت برمم جات خالی کلی😍😭 تو خوبییی زینب_خداروشکر تسبیحه منو میببری همجا دیگه؟ 😁 حلما_اوهوم پیچیدم دستم همجا همراهمه خیالت راحت خواهر😁❤️ زینب_مرسی فداتبشم خوش حال شدم صداتو شنیدم اقا حسین اونجاست؟ حلما_اره همیجاست چطور؟ زینب_علی میخواد باهاشون صحبت کنه گوشی رو میدم بهش از من خدافظ حلماییی😘😘 حلما_باشه منم گوشی رو میدم حسین. خدافظ عزیزمم😘 حلما_حسین بیا علی اقا پشت خطه گوشی رو دادم حسین دلم میخواست مکالمشونو گوش بدم😂😁 ولی زشته بیخیال شدم رفتم آماده بشم برای رفتن به حرم 😍😍 . . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: ⛔️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#هوالعشق #معجزه_زندگی_من #قسمت_شصت_یک . . . همینمجور که مسیر و طی میکردیم مداحمون شروع کرد به ص
. . . تو بین الحرمین مداحمون روضه یی خوندبعدش هر کسی رفت برای زیارت من نمیدونستم اول باید کدوم سمت برم این سمت برمیگشتم حرم حضرت ابوالفضل اون سمت برمیگشتم حرم امام حسین دوراهی سختیه😭 مادر جون و فاطمہ ایستاده بودن حلما_بریم سمت حرم امام حسین اول با لبخند حرفمو تایید کردن راه افتادیم به سمت حرم امام حسین شلوغ بود ولی نه اونقدری رفت زیارت کفشامون رو داخل کمدهای کوچیکی تو صحن بود گذاشتیم یه ساک کوچیک همراه خودم اورده بودم که داخلش یه سری چفیه و شال بود برای تبرک یادمه قبلنا کسی از سفر زیارتی پارچه ای تبرکی میورد مامان و بابا و حسین خیلی ذوق میکردن و یه احترام خاصی میزاشتن بهش اونموقه درکشون نمیکردم و نمیتونستم ارزش اون یه تیکه پارچه رو درک کنم اما تو این سفر این تبرکا انقدر برام مهم شدن که هر بار برای زیارت رفتیم مکان های مختلف باخودم بردمشون تسبیحه زینب هم از اول سفر همراهمه و همه جا متبرکش کردم 😍😍 رفتیم سمت ضریح مادر جون و فاطمہ مسیر و بلد بودن من دنبالشون میرفتم مادر جون_حلماجان اون پارچه ها رو بده من تبرک میکنم تو قشنگ برو زیارت کن فاطمہ_اوهوم راستی حلما اگه تونستی زیر قبّه دو رکعت نماز بخون 😍😍همه رم دعا کن حلما_باشه حتما😍😍 به همراهه مادر جون و فاطمہ توی صف ایستاده بودیم هر چقدر که به ضریح نزدیکتر میشدیم صدای تاپ تاپِ قلبم بیشتر میشد شش گوشه که میگن همینه امام حسینی که محرما براش اینهمه آدم اشک میریزن اینجاست وای خدای من پا گذاشتم رو چه خاکی یاد حرف مداحمون افتادم که گفت کربلا تکیه ای از بهشته واقعا درست گفته پشتم یه خانوم عرب بود با هیکل درشت که هی هول میداد😐 هر کسی که دستش میرسید به ضریح یکی دو دقیقه ای اشک میریخت و با اختیار خادما حرکت میکرد داشتم تو دلم دعا میکردم و سعی کردم همرو تو اون لحظه ها یاد کنم که با تکون اون خانومه عرب رفتم جلو خودم آخ دقیقا صورتم چسبیده به ضریح چند ثانیه شکه نگاه کردم به دستام که باتمام قدرت ضریحو چسبیده بود بعد یهو باصدای بلند زدم زیر گریه گریه شوق گریه دلتنگی گریه خجالت گریه شرم گریه از بدی خودم و از این همه خوبی اهل بیت.... . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده: ⛔️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
# ارتباط لقمه حرام و حیا شک نکن اگه فردی بیحیاست ،لقمه حروم نوش جان کرده حالا به هر طریقی.... یا مال مردم رو خورده یا نون کسی رو بریده یا نزول خورده و این قضیه هیچ ربطی به رک بودن نداره که خودشو توجیه میکنه پس نباید درگیر با این افراد بشین.در نهایت بهترین جواب اینه که بگی بله حق باشماست. چون ادامه دادن با این افراد ممکنه شخصیت شما رو پایین بیاره 👇🏻👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
خدایا دوست دارم ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ” ﺁﻏﻮﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯ ﺧﺪﺍ ” ﻫﺮ ﺟﺎ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﺸﺪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﺣﺘﯽ ﻭﺳﻂ ﺻﻒ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺑﮕﺮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ #اینجا_رویاتو_خلق_کن👇🏻👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#نیمه‌ی‌پنهان‌عشق💔 #پارت54🍃 نویسنده: #سییـن‌بـاقــرے 📚 سفر چند روزمون و گشت و گذار توی شهر تبریز، ب
💔 🍃 نویسنده: 📚 خلاصه بعد از تعارف تیکه پاره کردنای اقای پارسا و علی، بلاخره اقای پارسا بیخیال شد با گفتن با اجازه از خدمتمون مرخص شد.. +سها.. اونقدر ناراحتی ریخته بود تو صداش که نگران شدم.. -چیشده سبحان.. علی هم کنجکاو نگاهش میکرد.. +هوچی فقط اینکه خیلی بدبختی که بعد از عمری این دیوونه اومده خواستگاریت سیریش -لعنتی میدونستم میخوای اینو بگی.. علی گفت حرفشو زد زیر خنده.. +سبحان مشکلت با من چیه اخه عح.. دیدن استاد کنترلمو ازم گرفت و سر سبحان داد زدم.. بنده خدا ایستاده بود و با دهن باز نگاهم میکرد.. منم نگاهم به پشت سر سبحان بود و سحر و استادی که قدم به قدم نزدیکتر میشدن.. +ببخشید سها سرشو انداحت پایین و از کنارم رد شد و رفت بیرون.. همچنان نگام به استاد بود که داشت عینک آفتابیش رو روی چشماش تنظیم میکرد.. -سها چرا عصبانی شدی محل پروانه نذاشتم و نگاهم قفل سحری بود که بی محل از کنارم رد شد.. +سها جان چت شد اجی این پسره همیشه انقد لوسه.. لداری علی افاقه نکرد و لبام لرزیر از پوزخندی که لحظه ی آخر به لبای استاد بود.. جییییغ بلند و ذوق زهرا و آغوشی که فرو رفتم بهش هم نتونست جلوی اشکایی بگیره که آروم آروم ریخت تو صورتم از این حجم از غریبه بودن برای کسایی که انقد راحت باهاشون صمیمی شده بودم.. +یعنی انقدر دلتنگم بودی که اشک میریزی!! زهرا نجاتم داد از نگاه پرسشگر علی و پروانه... -نباید میشدم؟؟ +قربونت برم چرا نیومدییییی.. -سها خانوم ما بریم؟! -وای ببخشید، زهرا ایشون زن داداشم پروانه خانوم و داداشم علی اقا،، ایشونم که رفیق شفیق بنده زهرا جان -سلام خوش اومدین من کلی تعریف شمارو از سها شنیدم مخصوصا شما پروانه خانوم.. +ممنونم عزیزم لطف داره سها.. از علی و پروانه خداحافظی کردم.. وقتی دور تر شدن لرزش دستام شروع شد.. زهرا نگران پرسید چیشده حالم، چرا پریشونم.. -زهرا؟! اونا حتی نگاهم نکردن!! ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ _مجازه 🚫 . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1