eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
717 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 و عرض به اعضای جدید 🌹 با تمام شدن رمان دوست داشتنی از امروز در بخش عصر گاهی با یه رمان بسیار زیبا و جذاب و هیجانی در خدمتتون خواهیم بود رمان شماره: 6️⃣4️⃣ 📚 ✍🏻 نویسنده : ف.میم در پست بعدی اشاره ای به این رمان جذاب هیجانی عاشقانه خواهیم کرد ان شاءالله هر روز در بخش عصر گاهی (دور و بر ساعت 19 ) تقدیم نگاه پر مهرتون میکنیم ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️
🥀🍃🥀 🍃🥀 ⚜️هوالعشق⚜️ 🥀 ⭕️بدون اینکه مثل اون پلیس های زن دستمو بگیره بکشه🤛 منتظر شد باهاش هم قدم بشم 💢تفاوت لباسش با بقیه پلیس های زن و اون زیرکی خاصش در مقابل بچه هایی که اعمال شیطان پرستی مهمونی رو انکار میکردن من را حسابی به وحشت انداخت شاید همین ترس😨 باعث رفتار پرخاشگرانه ام شد و رو بهش گفتم : ــ هی تو کلاغ سیاه ؟ می خوای ببری منو ارشاد کنی ؟‌ یا ببری زندان ؟ من نه مشروب 🍷خوردم نه خون خواری کردم نه با شیطون پرستا 👿 گشتم من خودم یه پا شیطونم ، البته خوشحال نشو من خدای شما هم قبول ندارم❌ من فقط فکرمیکردم یه پارتی معمولیه❗️ با آرامشی که دیوونه ام میکرد گفت : تموم شد ؟ ــ بله سربازی 👮‍♂جلو آمد بهش احترام گذاشت و گفت : سروان ؟ جناب سرهنگ گفتن؛برید اتاقشون این خانوم هم برن بازداشتگاه ... 😍ماجرای خانم پلیسی که عاشق میشه🥀 💥بدوووو🏃‍♂🏃‍♂بیا اینجا بقیشو بخون👇 📕 ♥️ 🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_دوازدهم اطرافم ونگاه
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 خانم جون همچنان که می نوشت باز غرغرش شروع شد: خانم جون:بسه دیگه خسته شدم،معلمم گفت پانزده خط نه صدوپنجاه خط، بسه اصلامن دیگه نمی نویسم. خندیدم وگفتم: +خانم جون همش سه خط مونده،الان میگم تموم میشه دیگه عشقم. خانم جون:بایدم بخندی توکه مثل من یک عالمه درس نداری همش داری علاف می چرخی. +چرااتفاقامنم ازهفته ی بعدامتحانات ترمم شروع میشه بایدبشینم درس بخونم. اخمی کردوگفت: خانم جون:اصلاتوازمن پیرزن چه انتظاری داری؟ بلندترخندیدم وگفتم: +من انتظاری ندارم خانم جون معلمت انتظاراتش زیاده. انگشت اشاره اش رابه نشانه ی تهدید برام تکون دادوگفت: خانم جون:بامعلم من درست صحبت کن. +باشه خانم جون اصلاغلط کردم حالا بنویس. پوف کلافه ای کشیدکه باعث شددوباره بخندم واون اخم شیرینش وتحویلم بده،همچنان که زیرلب غرغرمی کردشروع کردبه نوشتن: +خرس مهربان وقتی... نذاشت ادامه بدم وگفت: خانم جون:کلمه بگوخسته شدم ازبس جمله نوشتم‌. +چشم،خب بنویس خانم جون مدادش وازروی میزبرداشت وشروع کردبه نوشتن: +درخت،خرس مهربان،جنگل،آلوده،طبیعت،کندوی عسل و... املاش که تموم شددفترش وباحرص سُر دادجلوم وگفت: خانم جون:بیابگیرکشتی من وانقدرکه جمله گفتی. بلندزدم زیرخنده که فحش آبداری زیرلب بهم داد،باخنده گفتم: +خب به من چه؟معلمت گفته مجبورمبگم دیگه. چشم غره ای رفت وعینکش وگذاشت روی میزوگفت: خانم جون:به جای اینکه انقدربه من بخندی بلندشوبرومیزغذاروآماده کن الان بابات میاد.چشمام گردشد،باتعجب گفتم: +بابا؟ خانم جون:آره دیگه +باشه الان میرم،بعدازشامم املات وصحیح می کنم. خانم جون بااخمایی درهم گفت: خانم جون:هی بایداین املای کوفتیو به روم بیاری؟ خندیدم وگونش وبوسیدم وبه سمت آشپزخانه رفتم. همچنان درحالت هنگ به سرمی بردم آخه خیلی وقت بودباباشام وناهارپیش مانبودوشرکت بودفقط صبحانه باهم می خوردیم. شانه ای بالاانداختم ومشغول آماده کردن میزشدم. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 زنگ دربه صدادراومد،خواستم برم درو‌بازکنم که مامان درصورتی که کل صورتش وباماسک سیاه پوشانده بود به سمت آیفون رفت. خانم جون بادیدن مامان چشماش گرد شدوگفت: خانم جون:بسم الله الرحمن الرحیم.‌زدم زیرخنده،واقعانمک خانه همین خانم جون بودوگرنه مامان وباباکه کلاخانه نیستند. ازآشپزخانه بیرون اومدم،همان لحظه بابام هم ازدرواردشد.بعدازسلام و احوال پرسی بامامان وخانم جون به سمت من برگشت،گفتم: +سلام بابا بابالبخندبزرگی زدوگفت: بابا:سلام دخترگلم بعدازگفتن این حرف به سمت اتاق رفت،جاااان؟دخترگلم؟بابا؟الان بامن بود؟ باباهمیشه به یک سلام خشک وخالی اکتفامی کرد، دیگه مطمئن شده بودم که یک اتفاقی افتاده، اون ازرفتارمامان وخانم جون اینم بابا، هرطورشده باید سردربیارم که داره چه اتفاقایی میوفته. خانم جون روبه من کردوگفت: خانم جون:غذاروحاضرکردی دخترم؟ سرم وبه نشانه ی تاییدتکون دادم. بازبارفتار خانم جون می تونستم کنار بیام آخه خانم جون کلاحالی به حالی بودیک روزخوش اخلاق بودیک روز بداخلاق،ولی مامان وبابام ازهمون اول خشک برخوردمی کردن البته بابابیشتر. باصدای جیغ خانم جون که داشت مامان وبابام وصدامی زدازفکربیرون اومدم: خانم جون:شهرام،مهتاب بیایدشام مامان وباباوخانم جون واردآشپزخانه شدندوهمه پشت میزنشستیم ومشغول خوردن غذاشدیم. وسط غذاخوردن یهویادتولدملینادختر خاله ی دنیاافتادم وگفتم: +مامان جمعه تولدملیناس من وهم دعوت کرده. معمولابرای این چیزهاازمامانم اجازه می گرفتم چون برای بابام اصلافرقی نمی کرد، مامانم گفت: مامان:مهمونیش چجوریه؟ +مختلطه ولی همه فک وفامیلای دنیان. مامان شانه ای بالاانداخت وگفت: مامان:مشکلی نداره می تونی بری اتفاقا بهتره قبل امتحاناتت یکم انرژی بگیری. لبخندی زدم وسری به نشانه ی تایید تکون دادم وبه ادامه ی غذاخوردن ادامه دادم &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... بیست و ششم 👇 💎 "کاهشِ علاقه به همسر" 🔴 خیلی اتفاق می افته که خانم ها یا آقایون با ناامیدی میگن من علاقم به همسرم کم شده! -- یا میگن من اصلاً به همسرم علاقه ندارم! 🚫🚫🚫 🔹صبر کن ببینم! این دیگه چه حرفیه؟ شما مگه نمیخوای علاقت به همسرت "زیاد و دائمی" باشه؟ ✔️ خب باید یه "فعالیتی" داشته باشی تا علاقه پیدا کنی دیگه! 🌺 باید "طبق برنامه های خدا" ، علاقۀ شدیدی بین خودتون ایجاد کنید.💞 ⛔️ اگه منتظر نشستی که "به طورِ خودکار" علاقتون افزایش پیدا کنه خب معلومه که "خیالِ خام" هست. 👆✅💢 🚷 بسیاری از طلاق هایی که صورت میگیره رو وقتی نگاه میکنیم میبینیم زن یا مرد میگن من به همسرم دیگه علاقه ندارم، برای همین میخوام طلاق بگیرم!😕
🚸 صبر کن ببینم شما فکر کردی علاقه یه دفعه ای میفته توی دل آدما؟ بدون هیچ زحمتی؟ بدون هیچ مبارزه با نفسی؟!😒 🔹 خب معلومه که نه! ❌❌❌ ✅ طبیعتاً "رفتارِ درست توی خانواده یه سری ظرافت هایی داره" که اگه آدم رعایت کنه میتونه علاقۀ خودش رو به همسرش افزایش بده.💕 ✔️ گاهی نیاز هست که انسان پا روی هوای نفسش بذاره و برخی سختیها رو با تحمل کنه.😊❣ 🔶 اینکه آدم "چه وقتی با همسرش صحبت کنه" "چجوری صحبت کنه" "چطور آرامش بده" "چطور رشدش بده" و.... 👆خیلی موثره در ها👌 ✔️💓🌷 🔵 مجموعه ای از "سال ها و در زمینه های مختلف"، موجب میشه که قلبِ زن و شوهر فوق العاده به هم نزدیک بشه.💞 ✅🔷🔸🌺💖 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @MOSaferr1991
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
꧁﷽꧂ 📣آقایون عزیز💐 ❤️آیا میدانستید که در خانه پرخاش و دادمیزنند کمبود محبت شدیداز طرف همسر دارند؟ 👌برای آرامش هم خرج کنید ❤️آیا میدانستید را ب زن میبخشد و زن آنرا در خانه وبین کودکان تقسیم میکند دوباره ب مردبازمیگرداند؟ 👌آرامش رابه هم دهید. ❤️ صحبت در مورد احساسهای درونی بین زن ومرد باعث ایجاد ثبات وامید در زندگی میشود؟ 👌باهم حرف بزنید.بدون مکالمه،عشق به جان کندن می افتد. ❤️آیا یکی از نیازهای بارز ، شنیدن تمجید وتعریف از سوی همسر است؟ 👌خوبی های رابه آورید.   ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈