eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
721 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ میرزا اسماعیل دولابی: در شبانه روز ده دقیقه با خدا خلوت کن. از خطاهای خود استغفار کن، فضای دلت روشن میشود. اگر این کار را ادامه دهی بعد چند وقت این ده دقیقه کل روزت راخواهد گرفت.
. فرصتــ برای خوب شدن میخواستی؟! برای بهتر شدن ؟! از حال فعلی خودتــ خسته شدی؟! دنبال راهی برای تحول می گشتی؟! شروع کن. شروع کن. شروع کن.
🎙 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 💫🍃 ﺩﺭ ﺭﺍﺱ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎی ﺍﺧﻼقی ﺍﺳﺖ.🍃💫 📚 ۴۱۰ 🌿 🌺🌿 🌿🌺🌿
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 🌺🌿ﻭ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺟﺰ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﻭ ﺑﺎﺯﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺳﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﺕ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ [ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻭ ﺍﺑﺪﻱ ] ﺍﺳﺖ ; ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ [ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺮﻧﻤﻰ ﮔﺰﻳﺪﻧﺪ . ](٦٤) ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨ پیامبــر اڪرم(ص) : هــرگاه یکے از شما دعا ڪرد؛برای همہ دعــا ڪند؛زیرا این ،دعارا بہ اجابت نزدیڪتر مے‌ڪند..🍃 📚ڪافے.ج۲.ص۴۸۷📚
❤️ امــام‌غـــریݕـم، دݪمـــآݩ ٺݩگـ نگــــاه اســٺ! نمـــےآیـے؟😔
😍 •| 🕊 آن‌ ڪَس‌ ڪِه‌ پَناهم‌ بِدهد باز [ 💚] است..:)
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_بیست_هفتم
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شهریار چمدان را کنار پایش میگزارد . نگاهی به اطراف می اندازم ، مردم با دشته گل های بزرگ و زیبا کمی آن طرف تر به استقبال مسافرانشان آمده اند . با دیون آنها لبخند میزنم . ۲۰ روز دیگر من هم اینطور به استقبال شهریار می آیم . شهریار بلاخره با همه خداحافظی میکند و در آخر به سنت من می آید _میخواستم باهات آخر سر خدافظی کنم چون برات هدیه دارم . لبخند میزنم و ابرو بالا می اندازم . شهریار با شادی کتاب بزرگی به دستم میدهد . با دقت نام کتاب را میخوانم 《دیوان شهریار》 کمی پایین تر ، کوچک نوشته شده 《سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار》 و روی کتاب عکس بهجت تبریزی(شهریار) چاپ شده است . سر بلند میکنم و نگاه پرسشگرم را به شهریار میدوزم ، لبخند پهنی روی صورتش نقش میبندد _دیوان شهریار ، خیلی برام با ارزشه ، همیشه وقتی دلم میگیره میخونم ، بهت دادم تا تو ام هروقت دلت گرفت بخونیش . جدا از شعرای قشنگش اسمشم دوست دارم چون هم اسم خودمه . خوب ازش نگهداری کن چون برام با ارزشه . با ذوق لبخندم میزنم به آبی چشم هایش خیره میشوم . +خیلی هدیه خوبی بود ، واقعا جز بهترین هدیه های عمرم بودم لبخندش عمیق تر میشود . خم میشود و روی سرم را میبوسد و بعد به من چشم میدوزد . با دقت چشم هایش را میکاوم . دریای چشم هایش آرام است ، آرام تر از همیشه ، بی هیچ موجی و تلاطمی . دسته چمدانش را میگیرد و بعد از خداحافظی از جمع ، دور میشود و میرود . بغض نمیکنم ، گریه ام نمیگیرد ، دلم میگوید زود برمیگردد ، خیلی زود.......... ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ درست ۳ روز از رفتن شهریار مبگذرد ، خسته و بی حوصله ام ، وقتی شهریار بود سرحال بودم ، با اینکه سجاد نبود اما انقدر بی حوصله نبودم . همه چیز از ۱ ماه قبل شروع شد . سجاد با من صحبت کرد و برای سوریه اجازه گرفت . ۲۰ روز بعد به سوریه اعزام شد ، یک هفته بعد از رفتنش شهریار رفت ایتالیا و حالا من تنها مانده ام . نه شهریاری هست که لخندانتم ، نه سوگلی که با من همدردی کند و نه سجادی که سر روی شانه اش بگذارم . دیوان شهریار را میبندم و از پنجره به آسمان چشم میدوزم . یکی از شعر های شهریار را بیاد می آورم 《سخن بی تو مکر جان شنیدن دارد نفس بی تو کجا نای دمیدن دارد علت کوری یعقوب نبی معلوم است شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد》 حق با اوست ، شهری که در او یار نباشد حتی ارزش دیدن هم ندارد . کشوی میز تحریر را باز میکنم و دفترچه سجاد را از آن بیرون میکشم . یکی از صفحه را باز میکنم و شعری که به ذهنم رسیده را در آن مینویسم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
آقـآ جانم؛مھدۍ♡ تُـۅ مپنداࢪ ڪھ از یاد.. تـۅ را خواهـم برد! من،بدون‌تــو بـه یک؛ پلـک زدݩ ؛ خواهـم مُرد... 💚 •
❀ ـ﷽ـ 💌نامه نازعات/بند۲۴ فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ ازخالق آسمانے به بنده زمینے😍🌱 بنده ی من میخوام امروز با هم درمورد یه کلمه تکراری که زیاد شنیدی حرف بزنیم اما این دفعه از نگاه من... شاید خیلی شنیده باشی که بنده های من وقتی نا امید و غمگینی بهت میگن خدابزرگه! حالا من بهت میگم که" من بزرگم " بزرگم برای دل های آشفته وخسته... بزرگم برای بنده های گمشده ونا امید... بزرگم برای قلب های تنگ وتف دیده... بزرگی من در مقابل چشمات کم بنظر میرسه مگه نه؟ اگه میدونستی خدای تو چقدر بزرگه دلت آشوب میشد؟ از آینده ایی که یه خدای بزرگ برات رقم میزنه نگران میشدی؟ بزرگی من رو تو چیزهای بزرگ جستجو نکن فقط بروسراغ قلب... قلبت با خدای بزرگت هماهنگ هست یانه؟!! من ضربان میدم،نفس میدم و تو هرتپش بهت یادآوری می کنم که خدای بزرگ تو حواسش به تک تک ثانیه های زندگیت هست. توحواست به بزرگی من باشه... خواستم بدونی خدای بزرگت دوستت داره و هر لحظه به برگشت تو امیدوار... دوستدارهمیشگی تو ♥️ 📬فرستنده:خدا 📖گیرنده:انسان 💫
❤️🍃❤️ چهار فعل طلایی را در روابط همسران به خاطر داشته باشید: 1⃣ کنار آمدن 2⃣ گـوش دادن 3⃣ بازسازی کردن 4⃣ قـدردانی کردن