اومدم رخت و لباس ها رو پهن کنم،
دیدم ای داااااد😩
بخاطر باد و بارونی که این چند روز مهمون شهرمون بوده، حسابی اینجا کثیف و برگ و خاک ریخته...
دلم نمیومد روی رخت آویز لباس بزارم،
گلهارو آبیاری کردم😍
تراسم آب و جارو کردم،
از صندلی گرفته تا رخت آویز و شستم آشغالها رو نایلون زدم
و حال خوب اینجا رو براتون به اشتراک گذاشتم...
🌸🌸🌸🌸
موضوعی که میخواستم بگم این هست که دیروز اول سفرمون یه خانم مسن، سر راهمون قرار گرفت که به زور راه میرفت و یه نایلون هم داخل دستش...
دستمال و حوله و لیف میفروخت،
انقدر غیرت داشت، که میگفت پول قبول نمیکنم، محصول میفروشم در ازاش پول میگیرم،
وگرنه اون پول باید خرج مریضی بچه ام بشه...
خیلی بهم درس بزرگی داد،
خیلی ها رو توی سطح شهر میبینیم جوان، سالم دارن گدایی میکنن!!!
ولی خانمی با اون سن و سال و دردی که نمیتونست راه بره،ولی چه عقیده ی درستی داشته و با اون سن و احتیاج شدید به پول به خودش اجازه نمیداد پول بدون زحمت قبول کنه از کسی
#عزت_نفس
https://eitaa.com/joinchat/723190026C3eb72c0347