eitaa logo
رو به راه... 👣
904 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
920 ویدیو
1 فایل
°•﷽•° 🏡 خانه ی هنر هنرکده ی رو به راه رسانه های دیگر ما: «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 «اگر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»  «مولانا» ️ 🏡خانه ی هنر http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خسارت «اثر گروه هنری پلاکت» 💠 هنــــرڪـده ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
☘ هـنـرڪده ✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈ http://eitaa.com/rooberaah ✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: روایت طنزگونه ماجراهای گروهی از سربازان بین‌المللی که برای نجات دنیا توسط سران کشورهای آمریکا، فرانسه، انگلیس و رژیم صهیونیستی تشکیل می‌شود. 🏡خانه ی هنر ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
📚برشی از یڪ 🍁 «اغتشاشات‌» کلمه‌ای که این روزها خیلی آن را در رسانه‌ها یا در اطرافمان شنیده‌ایم اما شاید کمتر داستان یا روایتی درباره آن خوانده‌ایم. کتاب«زن،زندگی،آزادی» روایت اغتشاشات در دانشگاه است به قلم «سید محمدحسین راجی» ------------------------------------- پشت تریبون رفت و گفت: این همه اختیارات اگه اسمش دیکتاتوری نیست چیه؟ این اختیارات هیچ حد و مرزی نداره حتی خود خدا هم این قدر اختیارات نداره ؛ اما بدونید دیکتاتورها با سر نیزه خیلی کار کردن ولی هیچ دیکتاتوری نتونست به سرنیزه تکیه کنه. ما برای پایین کشیدن این سرنیزه راهی جز ریختن تو خیابون نداریم. یک دفعه بسیجی‌ها شعار دادن: «اغتشاش، اعتراض، تفکیک باید گردد.» هم زمان صدای سوت و جیغ و کف جمعیت بلند شد. 💠 هنــــرڪـده ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 غرق شور و شینیم با پرواز تو زیر دینیم ما ملت امام حسینیم رفیق شهیدم! ای مرد غیور، رو منم حساب کن واسه ی ظهور رو منم حساب کن اصلا همه جور رو منم حساب کن 🎶 @sad_dar_sad_ziba 🌸 🌱
«قیمتِ ولی» اثر هنرمند: «زهره سادات طباطبایی» ☘ هـنـرڪده ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
‌ೋღ 💖 ღೋ 🕊 ڪوچه باغ «دور گردون، گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور» 🏡 خانه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah ---------------------🌹------------------------
🤲 بارالها! کسـی که در دامان تو پناه گرفت، طعم بی‌پناهی را نمی‌ چشد. هر کس که مدد از تو گرفت بی‌ یاور نمی‌ماند. آن که به تو پیوست، بی شک تنها نمی‌شود. ☘خداوندا! کنارمان باش قرارمان باش یـارمان باش 💠 هـنـرڪده ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
💠 «کاشیکاری» 🏡خانه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
بدون شرح! ☘ هـنـرڪده ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
☘ هـنـرڪده ✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈• ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah ✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈•✾••┈
🖌 «آبرنگ» 🏡 خانـه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ 🏡 خانـه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 (رنگ روغن) ☘ هـنــرڪده ✾•••✾•••✾•••✾•••✾••• ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah ✾•••✾•••✾•••✾•••✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«رمز تجزیه ی ایران!» 🇮🇷 اثر هنرمند: سیده رضوان مدنی 🏡 خانـه ی هنر 🔸⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 🔸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 کتاب «الهـــه ی عشـــق» اثری از: سید عباس جوهری (صدرا) داستان جوانی است به نام «مجتبی» که مادرش به بیماری بی درمانی مبتلاست و پدرش «حاج عبدالله» مردی است مومن و درستکار. مجتبی که به تازگی به «شهروز» تغییر نام داده دل بسته ی دختر خاله اش «الهه» است. خانواده ی الهه که خانواده ای پولدار و با سبک زندگی متفاوتی هستند، مدت دوسال است که در آلمان زندگی می‌کنند و چندی است برای دیدار بستگان به ایران آمده اند. مجتبی در صدد است که علاقه اش به الهه را ابراز نماید که در این راه دچار حوادث تلخ و شیرین گوناگون می شود. 📓 این داستان گیرا و جذاب را با هم در همین کانال، بخش به بخش خواهیم خواند. 🍀 با ما همـــراه باشـــید و دوســتان خود را به این جــا دعوت کــنید. 🌹 سپاس از همراهی شما! ……………………………………… 🌳 🏡 خانـه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
رو به راه... 👣
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 کتاب «الهـــه ی عشـــق» اثری از: سید عباس جوهری (صدرا) داستان جوانی است به نام «مجتب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «الهه ی عشق» ⏪بخش یکم: تقدیم به او و عشـــق؛ هم او که به قول عشق،عشق به او عشق به همه ی عشق ها است. 🌄 طلیعه: چون عشق، اشارت فرماید، قدم به راه نهید و آن هنگام که با شما سخن گوید یقین کنید کلامش را، گرچه آوای او چینیِ رؤیای شما را در هم کوبد و فروریزد، آن چنان که باد شمال، صلابت باغ را. عـــشـــــق، چون ساقه های بافه ی ذرّت، خویشتن به وجود شما احاطه کند سخت. به خرمنگاه بکوبدتان که برهنه شوید. غربال کند تا که از پوسته وارهید. به آسیاب کشد تا پاکی و زلالی و سپیدی، خمیری سازد نرم. پس به قداستِ آتش خویش سپاردتان، باشد که نان متبرّکی شوید ضیافت پر شکوه خداوند را. 🍂🍂🍂🌱🍂🍂🍂 نگاهش هنوز به ناخن های بلندش بود و در حالی که داشت با آن وسیله ی عجیب و غریب،زیر ناخنش را تمیز می‌کرد. رو کردم به او و گفتم: «فقط تو رو می خوام الهه؛ فقط تو رو، می‌فهمی یا نه؟ تو تنها الهه ی منی! تو تمام عشق منی؛فهمیدی یا نه؟» آخه بابا چند بار باید بگم، یا چه جوری باید بگم،یا اقلاً بگو با چه زبونی بگم؟ یا چه زبونی رو می‌فهمی؟! یا نه... اصلاً بگو چه زبونی رو دوست داری؟ ترکی خوبه؟ می‌دونم ریشخند می‌زنی! عربی خوبه؟ می‌دونم پوزخند می‌زنی! کردی خوبه؟ می‌دونم می‌گی نه، بی کلاسه! انگلیسی چه طوره، خوبه؟ می‌دونم می گی آره، خیلی با کلاسه! باشه هرچی تو بگی؛ فقطِ فقط «I love you» حالا دیگه چی می گی؟ قبول می‌کنی یا نه؟ ابرویی بالا انداخت و بالأخره یک نیم نگاهی هم به ما کرد و لبهایش تکان خورد. دل تو دلم نبود، داشتم سکته می‌کردم. دوست داشتم این لحظات شیرین هیچ موقع تمام نمی شد. احساس می‌کردم قلبم دارد در گوشم می زند. تمام وجودم، تمام عشقم را در گوش هایم جمع کردم و منتظر شنیدن پاسخ او شدم. گفت: « سخنرانیتون تموم شد؟! اگر حرفاتون تموم شد، می‌خواستم بگم که من هم...» با صدای زنگ ساعتِ بابام از خواب پریدم. تُف به هرچی ساعت و خروس سحر خونه... تُف! دوست داشتم تمام این خانه را آوار می کردم تو سر این ساعتِ بی پدر مادر که دیگر آن قدر بی موقع، وَق وَق نکند. آخر من نمی دانم ساعت چهار صبح چه وقت بیدار شدن است. کدام آدم عاقلی این موقعِ شب بیدار می‌شود که بابای ما هم باید بیدار بشود. این بیدار شدنهای نصف شبش شده بلای جون ما. آخه بگو مسلمون می‌خوای نصف شب از خواب راحتت بزنی و بیدار بشی،خوب بشو ... به جهنّم. چرا دیگه مزاحم بقیه می شی. لااقل دست از سر این ساعت قدیمیِ لعنتی بردار و به جای این همه خاصّه خرجیِ در راه خدا یک ساعت جدید بخر که دیگه صدای وَق وَقش تا دَه تا اتاق آن وَرتر نرود و بقیه را بیدار نکند. اما فایده این حرفا چه بود؟ هیچ... آن قدر از این حرفا زده ام و جواب نشنیده ام که دیگر خسته شده ام؛ واقعاً هم خسته شدم. آخه در این دوره زمونه که مردم تا صبح بیدار هستند و جاده های ترقی را طی می‌کنند، چه وقت این نصف شب بیدار شدنها است. بگذریم.... ⏪ ادامه دارد.... ................................... 🌳 🏡 خانـه ی هنر https://eitaa.ir/rooberaah ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🍁 ☘ هـنـرڪده ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
🌷🌷 «هر نسیمی می وزد یاد شهیدان با من است بس که عطر لاله ها با چادرم آمیخته» ☘ هنرمند: زهرا کیانی 🏡خانه ی هنر ⇨ https://eitaa.ir/rooberaah 💠
💦 «نقاشی رانندگی در یک روز بارانی» 🏡خانه ی هنر ⇨ https://spluseitaa.ir/rooberaah 💠