eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_141 آوا: رفتم سمت خونه تا یه سری بزنم.... وارد که شدم خاطرات رسول زنده شد ب
🇮🇷 فردا، سایت: عطیه: با اوا رفتیم سمت اقای سلیمی آوا: سلام اقای سلیمی.. میتونم چند لحضه باهاتون صحبت کنم؟ پیمان: بله بفرمایید؟ آوا: از اینکه گفتید اون جسد، جسد رسوله مطمعنید دیگه؟ پیمان: معلومه... چطور؟ آوا: خب وقتی میکید صورتش له شده بود شما چجوری تشخصیص دادید اون جسد رسوله؟ خواستم گمراهشرکنم.. احیانا نشونه ای چیزی رو گردنش یا دستاش نبود؟ پیمان: چ.. چرا... رو دستش یه خال گنده بود... آوا: رو دستش!؟ یه خال گنده! عطیه: نتونستم سکوت کنم... یعنی تو این همه مدت شما دست رسولو ندیدین؟ نمیدونید هیچ خال گنده ای رو دستش نبوده! پیمان: به تته پته افتاده بودم... حق به جانب گفتم: اصلا به من چه... حالا چیشده 1 ماه گذشته، بعد شما الان میخواین بفهمین اون جسد رسول بوده یا نه! آوا: یک ماه که چیزی نیست 10 سالم بگذره من بازم پیگیرم.. و با عطیه رفتیم سمت نماز خونه... ـــــــــ آوا: قشنگ داشت دروغ میگفت.. عطیه: اشک شوق تو چشام جمع شده بود.. آره... و این یعنی رسول زندس😍 پ.ن¹: رسول واقعا زندس یا دارن امید الکی میدن به خودشون؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ