eitaa logo
😊روشنا 🇮🇷
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
146 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم خوش آمدین به روشنا... ❣️❣️❣️❣️❣️ جهت نشر محتوای روشنگری، با لینک روشنا ارسال بفرمایید با ذکر صلوات🌷 گروه کرسی آزاداندیشی https://eitaa.com/joinchat/2504392828C1ad4e905d1 ❣️❣️❣️❣️❣️ ارتباط با مدیر روشنا @yafatematazzahra5
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی خودتون رو با دیگران مقایسه نکنید، هیچ قیاسی بین ماه و خورشید وجود نداره، اون‌ها زمانش که برسه هر دو میدرخشند...! ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://eitaa.com/roooshaana
خدایا به من روزی عطا کن که انتظارش را نداشتم... برآورده کن ارزوهایی که روزگاری غیر ممکن میدانستم... و اجابت کن دعاهایی که همیشه تکرار میکنم... ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://eitaa.com/roooshaana
یکی گفت: چه دنیای بدی؛ حتی شاخه های گل هم خار دارند... دیگری گفت: چه دنیای خوبی حتی شاخه های پر خار هم گل دارند! 🔸 عظمت در نگاه است، نه در چیزی که مینگریم! ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://eitaa.com/roooshaana
🔅 ✍️ دو خاطره متفاوت از گم‌شدن مداد سیاه در مدرسه 🔻مرد اول می‌گفت: 🔹چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. 🔸آن‌قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ‌وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. 🔹روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی‌دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. 🔸ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. 🔹بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگ‌تر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. 🔸خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم! 🔻مرد دوم می‌گفت: 🔹دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم: مداد سیاهم را گم کردم. 🔸مادرم گفت: خب چه کار کردی بدون مداد؟ 🔹گفتم: از دوستم مداد گرفتم. 🔸مادرم گفت: خوبه. دوستت ازت چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ 🔹گفتم: نه. چیزی از من نخواست. 🔸مادرم گفت: پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ 🔹گفتم: چگونه نیکی کنم؟ 🔸مادرم گفت: دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود، می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیری. 🔹خیلی شادمان شدم و بعد از عملی‌کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم. آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. 🔸با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم. به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. 🔹حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم. ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://eitaa.com/roooshaana
. 🔅 ✍️ کسب معرفت از کودکی و نوجوانی 🔹پسری از پدر پرسید: چرا گلابی را شاه‌میوه گویند؟ 🔸پدر چون به باغ می‌رفت از میوه نارس درختان چند عدد چید و به پسر داد تا چند روز در منزل نگه دارد. 🔹پس از مدتی میوه‌ها پژمرده شده و پسر آن‌ها را دور انداخت. گیلاس خام پژمرده شد، سیب نارس پژمرده شد و... 🔸روزی پدر گلابی سبز و نارسی چید و تحویل پسر داد. پسر گلابی‌ها را در طاقچه منزل نهاد. 🔹چند روز بعد دید گلابی‌ها زرد و شیرین شده‌اند. ماجرا را برای پدر تعریف کرد. 🔸پدر گفت: گلابی تنها میوه‌ای است که چه سبز چیده شده باشد و چه رسیده و زرد چیده شده باشد از زمان رشد، قندش را همراه خود دارد و بعد از رسیدن قند خود را از درخت نمی‌گیرد. 💢 آدمی نیز باید از کودکی و نوجوانی با کسب معرفت، قند وجودش را همراه خود داشته باشد تا وقتی وارد جامعه شد قندش را از جامعه و دیگران محتاج نباشد. ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana