eitaa logo
مجله دینی نکته‌های ناب مهدوی
2.5هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
355 فایل
💎معجزه کلام را در خوب‌شدن حالتان را دراین کانال ببینید. 💎کم‌کردن #حسرت #یوم‌الحساب مد نظر است. 💎غذای روحتان راازاین کانال دریافت کنید. 💎بامداومت برعمل نورانی #اهلیت و #علاقه به این کانال ایجاد می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/2906521606C41e5b9fe8b
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🕊🌻🕊▪️ ☑️ابن البرقی عن ابیه عن جده عن سلیمان بن مقبل عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام قال: من جالس لنا عائبا او مدح لنا قالیا او واصل لنا قاطعا او قطع لنا واصلا او والی لنا عدوا او عادی لنا ولیا فقد کفر بالذی انزل السبع المثانی و القران العظیم ☑️ابن البرقی از امام صادق علیه السلام نقل میکند: ◽️کسی که با عیب کننده به ما اهل بیت مجالست کند. ◽️یا چنین کسی را مدح کند. ◽️یا با کسی که با اهل بیت قطع رابطه کرده ارتباط بر قرار کند. ◽️یا با محبین ما قطع رابطه کند. ◽️یا یکی از دشمنان ما را دوست بدارد. ◽️یا یکی از دوستان ما را دشمن بدارد. ◽️به تحقیق به خداوندی که سبع المثا نی و قران را نازل فرموده کافر گشته 📚 ج۲۷، ص۵۳، ح۴، امالی شیخ صدوق ▪️🕊🌻🕊▪️
⬛ذکر مصیبت جانسوز حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام از رهبر انقلاب یکى از این قضایا، قضیه‌ى به میدان رفتن «قاسم‌بن‌الحسن» است که صحنه‌ى بسیار عجیبى است. قاسم‌بن‌الحسن علیه‌الصلاةوالسلام یکى از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانى است که «لم یبلغ الحلم»؛ هنوز به حد بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است. در شب عاشورا، وقتى که امام حسین علیه‌السلام فرمود که این حادثه اتفاق خواهد افتاد و همه کشته خواهند شد و گفت شما بروید و اصحاب قبول نکردند که بروند، این نوجوان سیزده، چهارده ساله عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ امام حسین خواست که این نوجوان را آزمایش کند - به تعبیر ما - فرمود: عزیزم! کشته شدن در ذائقه‌ى تو چگونه است؟ گفت «احلى من العسل»؛ از عسل شیرینتر است.   حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل این‌گونه ذکر مى‌کند: «قال الراوى: و خرج غلام». آن‌جا راویانى بودند که ماجراها را مى‌نوشتند و ثبت مى‌کردند. چند نفرند که قضایا از قول آنها نقل مى‌شود. از قول یکى از آنها نقل مى‌کند و مى‌گوید: همین‌طور که نگاه مى‌کردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمه‌هاى ابى‌عبداللَه، پسر نوجوانى بیرون آمد: «کان وجهه شقة قمر»؛ چهره‌اش مثل پاره‌ى ماه مى‌درخشید. «فجعل یقاتل»؛ آمد و مشغول جنگیدن شد.   «فضربه ابن فضیل العضدى على رأسه فطلقه»؛ ضربه، فرق این جوان را شکافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرک با صورت روى زمین افتاد. «وصاح یا عماه»؛ فریادش بلند شد که عموجان. «فجل الحسین علیه‌السلام کما یجل الصقر». به این خصوصیات و زیباییهاى تعبیر دقت کنید! صقر، یعنى بازِ شکارى. مى‌گوید حسین علیه‌السلام مثل بازِ شکارى، خودش را بالاى سر این نوجوان رساند. «ثم شد شدة لیث اغضب». شد، به معناى حمله کردن است. مى‌گوید مثل شیر خشمگین حمله کرد. «فضرب ابن‌فضیل بالسیف»؛ اول که آن قاتل را با یک شمشیر زد و به زمین انداخت. عده‌اى آمدند تا این قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه‌ى آنها حمله کرد. جنگ عظیمى در همان دور و برِ بدن «قاسم‌بن‌الحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگیدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار میدان فراگرفت. راوى مى‌گوید: «و انجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. این منظره را که تصویر مى‌کند، قلب انسان را خیلى مى‌سوزاند: «فرأیت الحسین علیه‌السلام» : من نگاه کردم، حسین‌بن‌على علیه‌السلام را در آن‌جا دیدم. «قائماً على رأس الغلام»؛ امام حسین بالاى سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مى‌کند. «و هو یبحث برجلیه»؛ آن نوجوان هم با پاهایش زمین را مى‌شکافد؛ یعنى در حال جان دادن است و پا را تکان مى‌دهد. «والحسین علیه‌السلام یقول: بُعداً لقوم قتلوک»؛ کسانى که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند @rooshanfekr
⬛شب ششم محرم غلامرضا سازگار ای عمو پاره پاره شد بدنم زرهم گشته زخم‌های تنم منم آن یوسفی که گردیده بــدنم پـاره‌تر ز پیـرهنم سیـزده سـال آرزو دارم روی دست تو دست و پا بزنم از دم تیغ دوست خوردم آب که عسل جاری است از دهنم عاشقم عاشقم عمو بگـذار اسب‌هـا پـا نهنـد بر بدنم بس كه خشكیده از عطش دهنم نیست یـارای گفتنِ سخنم آرزوی مـن از ازل این بود که شود زخم و خاک و خون، کفنم پدری کن بـر ایـن یتیم عمو مـن عزیـز بـرادرت حسنم شهد احلی مـن العسل خـوردم به! چه زیباست دست و پا زدنم! «میثم» از سوز دل بسوز به من من گل برگ بـرگ در چـمنم @rooshanfekr
💠ذکر یا لیتنی .... 🌟امام رضا علیه السلام: 💎اگر خواستی پاداشی همچون پاداش کسانی داشته باشی که همراه حسین ابن علی شهید شدن هر گاه حسین علیه السلام را یاد کردی بگو يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيماً 📕امالی صدوق /ص130 @rooshanfekr
⬛وقایع روز ششم محرم سال 61هجری ♨️در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه ‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند. 🌹در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏ السلام عرض كرد: 🌼 یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه ‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. 🌺امام علیه ‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم. ✨او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. 🔥 عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... . ♻️در این هنگام مردی از بني ‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي‏ نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم. 💠سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏ السلام حركت كردند. 🔻 در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه ‏السلام نداشتند. 🔰هنگامی كه یاران بني ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. 🌷حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏ السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏ السلام فرمودند: لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ.. 📙بحارالانوار،ج44،ص386 📔 در کربلا چه گذشت،تالیف شیخ عباس قمی @rooshanfekr
🌟زكريّا بن آدم - كه در خراسان حضرت امام رضا عليه السلام را خدمت مى كرد - گويد: روزى حضرت امام رضا عليه السلام مرا صدا زد و فرمود: 💎اى زكريّا؛ عرض كردم: گوش به فرمان شما هستم اى فرزند رسول خدا. فرمود: براى تمام دردها و بيمارىها اين دعا را بخوان: 💎يا مُنْزِلَ الشِّفآءِ، وَمُذْهِبَ الدَّآءِ، أَنْزِلْ عَلى وَجَعِيَ الشِّفآءَ. اى نازل كننده شفا؛ و از بين برنده درد؛ بر درد من شفا را نازل فرما. به اذن خداوند تبارك و تعالى عافيت خواهى يافت.(9) پی نوشت ها: 9) بحار الأنوار: 55/95. @rooshanfekr
سلوک در مکتب روضه_5.mp3
9.63M
۵ چرا اشک بر حسین "ع" جامه‌ی مشکی برای حسین "ع" حضور در روضه‌ی حسین "ع" نه تنها شما را افسرده نمی‌کند؛ که در انتهای عزاداری، احساس نشاط میکنید؟ مکانسیم تولید این نشاط درونی، چیست؟
🖤 هزار حج و عمره 🕋🔳🕋🔳🕋🔳🕋 ▪️امام باقر علیه السلام بعد از آموختن زیارت عاشورا به علقمه فرمودند: ▪️هر کس این زیارت را بخواند (از دور یا نزدیک) و بر حسین (ع) ناله کند و امر کند اهل خود را که بدون تقیه بر حسین (ع) گریه کنند و اقامه کند عزا را در خانه ‏اش به اظهار جزع و همدیگر را بر مصیبت حسین (ع) تعزیت گویند؛ من ضامن او مى‏ شوم نزد خدا که ثواب هزار حج، هزار عمره و هزار غزوه براى او بنویسند. 📚الکسیر العبادات فى اسرار الشهادات ص۹۱ @rooshanfekr
✅شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آقا جان!جدتان امام حسین (ع) الان کجاست؟ 🌸حضرت فرمودند: چقدر جثه تو کوچک است و چقدر سوال تو بزرگ است! بدن مبارک امام حسین (ع) در قبر است اما روح بزرگشان سمت راست عرش خدا نزد جد و پدر و مادرشان است و نظر مبارک امام حسین (ع) به دو مکان و موضع است: 1⃣ به زوار قبرش 2⃣ به مجالس عزایش آنگاه حضرت فرمودند: امام حسین (ع) از جد و پدر و مادر و برادرش خواهش می کنند که برای عزادارانش استغفار نمایند تا خدا آنان را بیامرزد. . 👈در روایتی دیگر امام حسین (ع) فرمودند: اگر گریه کننده بر من می دانست که چه اجری نزد خداوند دارد شادی اش از اندوهش بیشتر می گردید. 📚منابع : چشمه سار عشق، ص 10 قصص الحسینیه، ص @rooshanfekr
💎هیچ توجیهی برای نافرمانی دینی پذیرفته نیست 💎اگر دامنه عمل در طول زمان تاابد و عرض جغرافیایی تمام دنیا ببینیم دقیق تر عمل می کنیم. 💎خدای متعال با زبان توفیقاتش با عبد صحبت و تعامل دارد. ✅کانال تفسیری نکته های ناب @rooshanfekr
شب هفتم محرم/ حضرت علی اصغر(ع)😔 تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره همیشه وقتی «بابا آب داد»و میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره تا می‌بینم که بانویی به بچه‌ش میگه: مادر بخواب! گریه‌م میگیره اگه مردی جلو روی عیالش بمونه بی‌جواب گریه‌م میگیره حساب تا می‌کنم آبی که نوزاد می‌نوشه، بی حساب گریه‌م میگیره گلوی طفل شش ماهه چقدره؟ می‌پرسم، از جواب گریه‌م میگیره همین که مادرم دنبال چیزی می‌گرده با شتاب گریه‌م میگیره اگه دیدم زنی رد میشه ظهری به زیر آفتاب گریه‌م میگیره جنوب وقتی میبینم خانوما رو با روبند و نقاب گریه‌م میگیره نشون مستیه تو شعر اما تا مینویسم شراب گریه‌م میگیره به سقاخونه حساسه دل من تو صحن انقلاب گریه‌م میگیره تا طفلی گم شده باباشو می‌خواد اونم با اضطراب ... از حال می‌رم گریه م...
🌹 *حکایتی بسیار زیبا و تکان دهنده* که خودش یک روضه است اگه دلتون شکست من حقیر رو هم دعا کنید از سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدالله علیه السلام) 🔹در ظهر عاشورای یک سالی برای روضه خوانی به یکی از مساجد قم رفتم. بچه های آن محله به رسم کودکانهٔ خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها با چادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند 🔹 بعد از اتمام جلسه آمدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم:دخترم روز عاشوراست. و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم هر چه دختربچه اصرار کرد، توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت: مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ 🔹 پیش خودم گفتم دل این بچه رو نشکنم. قبول کردم و باعجله به دنبالش رفتم تا رسیدیم به حسینیهٔ کوچک و محقری که به اندازه سه چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند 🔹 سر خم کردم و وارد شدم. روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعائی کردم و آمدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری. 🔹رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت ، چائی سرد که رنگ خوبی هم نداشت با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن، بی سر و صدا از پشت سر چای رو ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... 🔹شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته آمدم منزل. از شدت خستگی فورا به خواب رفتم وجود نازنین حضرت زهرا صدیقهٔ کبری علیهاالسلام در عالم رویا بالای سرم آمدند. طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمودند: آسید علی اکبر مجالس روضهٔ امروز قبول نیست گفتم: چرا خانوم جان؟ 🔹فرمودند: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم. و آن روضه ای بود که برای اون چند تا بچهٔ کوچک، دور از ریا و خالصانه، گوشهٔ محله خواندی.... آسید علی اکبر ، ما از تو گله و خورده ای داریم! 🔹گفتم جانم خانوم، بفرمائید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند: اون چایی را من بادست خودم ریخته بودم چرا نخوردی و روی زمین ریختی!!؟ 🔹از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت آن بزرگواران به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از آن هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت. و برای همهٔ گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. 🔹 *بنازم به بزم محبت که در آن* *گدایی و شاهی برابر نشیند...* 📚 خاطرات مرحوم کوثری ♻ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) منتشر کنید. التماس دعا @rooshanfekr