🏴🏴🏴
« اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا
بالحُسَين (عليه السلام )
وَ جَعَلَنا وَ اِياکُم مِنَ الطالبينَ بثاره
مع وَليهِ الاِمام المَهدي مِن آلِ
مُحَمَدٍ عليهمُ السَلامُ.»🖤
آجرک الله یا صاحب الزمان
🏴🏴🏴
🏴🏴
خدا بخیر کند لحظه های آخر را
خدا بخیر کند رفتن برادر را
یکی بگیرد از آن دور چشم خواهر را
که شمر بین دو دستش گرفته یک سررا
🏴🏴
💠#عاقبت بخیری اجباری⁉️
💎هر کس هر روز #سوره-یس بخواند و ثواب آن را به #حضرت_زهرا (س) #هدیه کند .
💎و همچنین #دعای_عهد و #ثواب آن را به مادر #امام_زمان ارواحنا فداه هدیه کند، #سوره_واقعه هم خوانده و ثوابش را به #امیرالمؤمنین (؏) #هدیه کند .
💎چه بخواهد و چه نخواهد #عاقبت_بخیر می شود نخواهد هم به زور #می شود!
🌟 #آیت_الله_بهجت (قدس سره)
@rooshanfekr
💠چنـد چیـــز را بــا چنـــد چیـــز از خــود دور کنیــد💠
👈غضب خدا را
با سوره ی " حمد "
👈بی حوصلگی ، خشم و عصبانیت را
با سوره ی "یس "
👈هراس قیامت را
با سوره ی " دخان "
👈فقر و نداری را
با سوره ی " واقعه "
👈عذاب قبر را
با سوره ی " تبارک "
👈در امان بودن از کفر در زمان مردن را
با سوره ی " کافرون "
👈چشم بد ، وسواس و آشوب را
با سوره ی " ناس
❥ @rooshanfekr
✅پرسش
❔عاقبت یزید ملعون چه شد ؟آیا مختار او را نیز کشت ❕❕
💠پاسخ💠
👌مشهور آن است که افراط در میگساری و بد مستی موجب هلاکت آن ملعون شد .
👌ذهبی نقل می کند ؛
« یزید مست کرد و شروع به رقصیدن کرد ، پس با سر به زمین افتاد و سرش شکست و مغزش بیرون زد »
📚سیر اعلام النبلاء ج4 ص37
❕در کتاب کامل الزیارات چنین آمده است ؛
« او زود مجازات شد ، پس از کشتن امام حسین از آنچه در پی اش بود لذتی نبرد ، و ناگهانی و غافلگیرانه مرد ، مست خوابید و صبح به مرده تبدیل شد ، جسدش چنان تغییر یافته بود که گویی قیر مالی شده بود »
📚کامل الزیارات ص132
📚بحار الانوار ج44 ص236
👌در کتاب الفتوح ابن اعثم نیز چنین آمده است ؛
« شب زیاد شراب خورده بود و صبح مست از خواب برخاست و قی به او فشار آورد و همینطور ادامه پیدا کرد تا مرد »
📚الفتوح ج5 ص164
👌در کتاب انساب الاشراف آمده است ؛
« بنی العباس قبر معاویه را شکافتند و چیزی از معاویه جز استخوان باریکه ای نمانده بود ، قبر یزید بن معاویه را هم شکافتند و جز استخوان های بند مفاصل پای او را پیدا نکردند ، هر چه از گورها گرد آورده بودند را #آتش زدند »
📚انساب الاشراف ج4 ص144
💠 @rooshanfekr
🌟امام_زمان (ارواحنا له الفداء) :
💎 به #شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه ام حضرت #زینب (سلام الله علیها) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند.
📝 شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج 1، ص 251 . به نقل از سایت حوزه علمیه
@rooshanfekr
🏴 اسارت آل الله علیهم السلام🏴
🏴در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
🏴دیدم به دست ساربان انگشترت را
🏴در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
🏴با کعب نی ها زجر میزد دخترت را
🏴یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها
🏴یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را
🏴یادم نخواهد شد خرابه - شام ویران-
🏴یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را
🏴مویم سپید و قامتم گشته کمانی
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
#با_حسین_علیه_السلام 126
#شام_غریبان 02
از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند
بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند
وقتی که بریدند سرم را ز قفا
انگشتر و خود و سپرم را بردند
آن نیزه سوارها که میخندیدند
بر نیزه خویشتن سرم را بردند
دیدند کسی نیست مرا یار شود
با تیر، توان پیکرم را بردند
در پیش نگاه مادری غمدیده
گهواره طفل پرپرم را بردند
در خاک نهادم بدنش را، اما
قنداق علی اصغرم را بردند
کردند تمام خیمه ها را غارت
حتی سر طفل مضطرم را بردند
بر نیزه نشسته بودم و میدیدم
با پای برهنه دخترم را بردند
میدید ابالفضل، ولی با سیلی
بر ناقه سوار و خواهرم را بردند
دیدند که من داغ برادر دارم
مشک و علم برادرم را بردند
افتاد عمود خیمه بر روی زمین
تا آبروی دلاورم را بردند
ای وای، یکی میان آتش میگفت
عباس بیا که معجرم را بردند
همراه غزالان حریم زهرا
تا شام، دل شعله ورم را بردند
#با_حسین_علیه_السلام 328
#با_سکینه_علیهاالسلام 01
#شام_غریبان 01
⚫️⚫️ تقدیم به #حضرتسکینهخاتون (سلام الله علیها)
چنان خون میچکد از رنگ و روی دامنت بانو !
که گل شرمش میآید از گل پیراهنت بانو !
بگو بر چهرات خون کدامین لاله پاشیده؟
چه پاییزی گذر کرده ز باغ دامنت بانو؟
نگو خون گریههای ظهر عاشوراست... میدانم..
که رد تازیانه مانده بر روی تنت بانو !
خجالت میکشد این ریسمان از هرچه انسان است
که گردیده است گردنبند دور گردنت، بانو!
شب سردی ست... در دلهای ما شام غریبان است...
زمین را گرم کن با چشمهای روشنت، بانو!
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
در فرازی از حدیث داوود فرمود: ای داوود، تو چیزی را اراده میکنی، من هم چیزی را. این نمیشود، الاّ آن چیزی را که من اراده میکنم. اراده خدا مقدّم است، چون او به ما حیات داده است و ما را بهتر از خودمان میشناسد. اگر نپذیری در فتنه میافتی. اغلب شنیدهاید که گلایه میکنند و میگویند: هر چه ما میخواهیم، خدا نمیخواهد. هرچه ما نمیخواهیم، خدا میخواهد. مچش را بگیر، حتّی اگر مچ خودت باشد. بگو آیا این خوب است؟ اِن هِیَ الافتنتُکَ این یک فتنه است. فتنه یعنی چالههای زیاد، چاله پس از چاله. خسته میشوی. آیا میدانی تا چه زمانی در این چاله هستی؟ وقت آن را هم تعیین کرده است. میگوید: تا زمانی که تسلیم شوی. وقتی تسلیم شدی، هر کاری را که تو بخواهی، من هم همان کار را میکنم. هر کاری هم که من بخواهم تو انجام می دهی. ببینید جنگ به آن شدیدی تبدیل به صلح به این لطیفی شد: گفت؛ خدایا چقدر تو آمادهای، هر کاری را که من میخواهم تو هم همان کار را انجام میدهی. خدا هم اگر بخواهد پاسخ دهد میفرماید: بنده من، تو هم هر کاری که انجام میدهی همان است که من میخواهم. ما با هم صلح کردیم. پیشتر همهاش جنگ بود. تا وقتی که انسان علم ندارد چیزهایی را میخواهد که ممکن است برایش ضرر داشته باشد. اما وقتی علم پیدا کرد، هرچه او میخوهد، خدا هم همان را انجام میدهد و بدین ترتیب صلح ایجاد میشود. گفت: چهل سال با خدا جنگیدیم، شکر که دیشب میان من و او صلح افتاد.
✍️کتاب طوبای محبّت ج 2 – ص 50
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌴🕊امام زمان عج
💫اگر روزگار وقت زندگى مرا از تو [اى حسین (ع) ] به تأخیر انداخت و یارى و نصرت تو در كربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهاى تو ندبه میكنم و به جاى اشک بر تو خون گریه میكنم...
💫فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
در کتاب مبکی العیون آمده است: در شب شام غریبان، حضرت زینب (ع) در زیر خیمه نیمسوخته، اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا (ع) را دید. عرض کرد: مادرجان آیا از حال ما خبر داری؟!حضرت فاطمۀ زهرا (ع) فرمود: تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب (ع) عرض کرد: پس شکوهام را به چه کسی بگویم؟
حضرت فاطمۀ زهرا (ع) فرمود: «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا میکردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه (ع) را پیدا کن».حضرت زینب (ع) برخاست. هر چه صدا زد، حضرت رقیه (ع) را نیافت.
با خواهرش امکلثوم (ع) در حالی که گریه میکردند و ناله سر میدادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پارهپاره، دیدند رقیه (ع) خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و در حالی که دستهایش را به سینۀ پدر چسبانیده است درد و دل میکند.
حضرت زینب (ع) او را نوازش داد. در این وقت سکینه (ع) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه، سکینه (ع) از رقیه (ع) پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: «آنقدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم.»