eitaa logo
رویان نیوز
2.2هزار دنبال‌کننده
44.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
119 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت علم و مال دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـه الانبیاء من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟ ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
دختر کوچولویی می گفت: ماهی توی آکواریوم، هی می خواست یه چیزی بهم بگه! تا دهنشو وا می کرد، آب می رفت تو دهنش و نمی تونست بگه. دست کردم توی آکواریم، درش آوردم و شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پردین! دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو… این قدر بالا و پایین پرید تا خسته شد و خوابید. دیدم بهترین موقع ست که تا خوابه، دوباره بندازمش توی آب؛ ولی الان چند ساعته بیدار نشده! یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده و خودشو زده به خواب! نتیجه ی اخلاقی: این داستان مصداق رفتار بعضی از آدم هایی است که کنار ما هستند؛ دوستشان داریم و دوستمان دارند، ولی ما را نمی فهمند و فقط توی دنیای خودشان خیال می کنند که بهترین رفتار را با ما می کنند! ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
پیر زنی روبروی مسجد گدائی می کرد. روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: مادر جان! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود، پس چرا گدائی می کنی؟ زن‌گفت: ای شیخ! شما باخبرید که شوهرم چند سال پیش وفات کرد و تنها پسرم نیز یکسال پیش مقداری پول برایم گذاشت و سپس برای کار و تجارت به خارج رفت و چند ماه هست که پول ها تمام شدند و من مجبور هستم گدائی کنم. امام مسجد از او پرسید: پسرت برایت پول نمی فرستد؟ پیر زن گفت: پسرم پول نمی فرستد اما هر ماه توسط پُست یک عکس می فرستد و من آن عکس ها را می بوسم و در گوشۀ خانه سرِ طاق می گذارم. امامِ مسجد برای مشاهدۀ وضعیت پیر زن به خانه اش رفت. پیر زن عکس هائی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد. پسر پیر زن هر ماه برای مادرش هزار دلار چک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر می کند اینها عکس هستند و آن چک ها را بوسیده بر طاق می گذارد. امام جماعت محله چک ها را برای پیر زن نقد کرد و پیر زن بسیار خوشحال شده و زندگیش متحول شد و امام جماعت را دعا می کرد. 💥این داستان چقدر با‌ زندگی ما شباهت دارد!! بسیاری از ما به دنبال خوشبختی و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از آنکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که به علت اینکه یا خواندن آن را بلد نیستیم و یا وقتش را نداریم آن را در گوشه ای از خانه سرِ طاق گذاشته ایم و بجز بوسیدن استفاده ای از آن نمی کنیم و دست خود را برای گدائیِ خوشبختی و سکون قلبی در این جهان بزرگ دراز کرده ایم اما بدستش نمی آوریم. این گنج بزرگ خوشبختی و آرامش، آیات با برکت قرآن مجید واحادیث و روایات اهلبیت علیه السلام و نهج البلاغه و دعاها مخصوصا در مفاتیح الجنان و صحیفه سجادیه است، واین یعنی بزرگترین و ارزشمندترین ثروت دنیا ای کاش کسی بود مارا بیدار میکرد.🌹 ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ . . 📝از آنچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
قصه طاووس و کلاغ روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد. طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد. کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟ طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی» بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!» کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد. طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟» کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من.. تو را به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود». ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
🌸🍃🌸🍃 می گویند تیمور لنگ مادر زادی لنگ بود و یک پایش کوتاه تر از دیگری بود. یک روز همۀ سرداران لشکرش را گرد تپۀ پوشیده از برف که بر فراز تپه، یک درخت بلوط وجود داشت، جهت مشخص نمودن جانشینش جمع کرد. سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند. تیمور گفت: همه تک تک به سمت درخت حرکت کنند و هرکس رد پایش یک خط راست باشه، جانشین من میشه. همه این کارو کردند و به درخت رسیدند، اما وقتی به رد پای بجا مانده روی برف پشت سرشون نگاه می کردند، همه دیدند درسته که به درخت رسیدند ولی همه زیگزاگی و کج و معوج. تا اینکه آخرین نفر خود تیمور لنگ به سمت درخت راه افتاد و در کمال تعجب با اینکه لنگ بود در یک خط راست به درخت رسید. به نظر شما چرا تیمور نتونست جانشین خود را در اون روز برفی انتخاب کند؟ ایراد سردارانش چه بود که نتونستند مثل تیمور در یک خط راست حرکت کنند و جانشینش شوند؟ در قصۀ تیمور لنگ وقتی راوی علت را از خود تیمور جویا می شود، تیمور در پاسخ میگوید: هدف رسیدن به درخت بود، من هدف را نگاه می کردم و قدم برمیداشتم اما سپاهیانم پاهایشان را نگاه می کردند نه هدف را. تمرکز داشتن و هدف داشتن لازمه موفقیت است. ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
✦--°•🍃🌼﷽🌼🍃•°--✦ ✍ «ترفند ملا نصر الدین» می‌گویند ملا نصرالدین از همسایه‌ دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش‌خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد؟ چرا مزخرف می‌گویی! جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد. این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیب‌ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور می‌کنیم اما کوچکترین ضرر را بر نمی تابیم. •°--✦--°•🍃🌼🍃•°--✦--°• ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
🔻 🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می‌شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می‌گوید: «به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بی‌نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. » 🦋 مریض‌ها همه یک جور به دکتر نگاه می‌کنند. حتی به کسی هم که می‌گوید غذا ندهید، او می‌فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می‌فهمد و می‌شناسد که دکتر خیرش را می‌خواهد، اعتراضی نمی‌کند. 🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می‌فهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم. 🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همان‌طور که مریض می‌فهمد و به دکتر اعتراض نمی‌کند، ما هم به خدا نبایداعتراض کنیم. 🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او می‌دهم، در دلش از من ناراضی نمی‌شود. ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
🔻الاغی که اسیر شد ✍در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند. از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود. یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد. چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم. اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد. الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود. بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت بعضی ها با اینکه کارهای اشتباه بزرگی رو انجام میدن اصلا پشیمون نیستن و راهشونو ادامه میدن عباس رحیمی رزمنده ـــــــــــــــــــــــ 🌙رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 🌙همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
گفت: بهشون توجه نکن من بعد از سال‌ها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناک تر از آدم‌هایی که هیچ کتابی نخوندن، آدم‌هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. اونها دیگه خودشون رو از روشنفکرها می‌دونن و می‌خوان در مورد هرچیزی اظهار نظر تخصصی کنن. هراتفاق و داستانی رو به اون کتاب‌ها ربط می‌دن و از سطر به سطرش نقل قول می‌کنن. - ازکتابِ : قهوه سرد آقای نویسنده - روزبه معین✨ ـــــــــــــــــــــــ 🏴رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] ▪️همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
🔻 ✍ از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند : این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟ 🔸ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست. دقایقی طول کشید تا آب آوردم. وقتی به کنارش رفتم. خواب ، مادر را در ربوده بود. دلم نیامد که بیدارش کنم. به کنارش نشستم تا پگاه ... مادر چشمان خویش را باز کرد، وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت: فرزندم امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود ـــــــــــــــــــــــ 🏳رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 🔺همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
رویان نیوز
♨️اینترنشنال صهیونیست، فایل صوتی مصاحبه پزشکیان با رسانه‌های آمریکایی را منتشر کرد! 📌«ما آماده‌ایم
✍معروف است که چنگیز خان مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت : یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید، در امان هستید. او پرسید : من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟ 🔸در میان جمع چوپانی دلیر و نترس رو به چنگیز کرد و گفت : تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود. بلکه اعمال ما است که تو را به اینجا آورده است. 🔸وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست ✍تو خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل ـــــــــــــــــــــــ 🏳رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 🔺همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews
ملاحسین واعظ کاشفی در اخلاق محسنی می‌نویسد: برای یکی از پادشاهان مشکلی پیش آمد، او با خدا عهد کرد که اگر کار من به نیکی پایان پذیرد هر چه پول در خزانه دارم به مستمندان می‌دهم، خداوند نیز خواسته ی او را برآورد. پادشاه تصمیم گرفت به پیمان خود وفا کند، خزانه دار را خواست و دستور داد موجودی را حساب کند. پس از بررسی معلوم شد پول زیادی در خزانه موجود است، امیران دولت گفتند: این همه پول را نمی توان به مستمندان پرداخت؛ زیرا مملکت از نظر مالی آشفته خواهد شد و اداره ی لشکر به این پول نیاز دارد. شاه گفت: من عهد کرده‌ام و خلاف آن نمی کنم. گفتند: علما به ظاهر آیه ی «وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا » استدلال میکنند و میگویند لشکریان کسانی هستند که خراج جمع میکنند و خود ایشان بنا بر این آیه یک دسته از مستحقان هستند. پادشاه از این سخن در اندیشه شد و پیوسته فکر میکرد. روزی کنار غرفه ای نشسته بود، ژولیده ای شبیه دیوانگان از راه می‌گذشت، پادشاه او را خواست و جریان پیمان را برای او بازگو کرد و گفت: نظر تو چیست؟ گفت: اگر شهریار هنگام پیمان بستن با خدا، سپاهیان را از خاطر گذرانده باشد صحیح است وگرنه نمی توان به آنها داد. شاه گفت: من در آن هنگام فقط به یاد مستمندان بودم. یکی از امیران گفت: ای دیوانه! مال بسیار است و سپاهیان نیز بی برگ و نوایند. ژولیده روی از او برگرداند و به شاه گفت: اگر دیگر با کسی که پیمان بستی کاری نداری وفا نکن؛ ولی چنانچه به او احتیاج داری به عهد خویش وفا کن. پادشاه چنان تحت تأثیر قرار گرفت که اشک از دیدگانش فرو ریخت و همان دم دستور داد اموال را بین فقیران تقسیم کنند. وعده‌ها باید وفا کردن تمام ور نخواهی کرد، باشی سرد و خام وعده ی اهل کرم گنج روان وعده ی نا اهل شد رنج روان در کلام خود خداوند ودود امر فرموده است أوفوا بالعهود گر نداری خوی ابلیسی بیا باش محکم بر سر عهد وفا "مولوی" 📙هزارویک حکایت اخلاقی ـــــــــــــــــــــــ 🏳رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 🔺همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews