امام هادی(علیه السلام) و مدیریت فکری جامعه
گرچه همه ادوار تاریخ اهل بیت(علیهم السلام) از جهتی، خاصّ به حساب میآیند، اما عصر امام هادی(علیه السلام) در حوزه اندیشه و فکر و نیز پیریزیهای ساختارمند برای ادامه حیات فکری شیعه دورانی متفاوت به شمار میآید.
تاریخ را آنها که خوب خواندهاند با فراز و نشیبها و فرود و فرازهای آن و عناصر تأثیرگذار پیدا و پنهانش میشناسند و آنچه تاریخ را قابل استفاده و عبرت میکند نگاه به همین دقائق و ظرائف تاریخ است. در میان تاریخهای مختلف تاریخ ائمه(علیهم السلام) از جهات بیان شده نیاز به تحلیل و دقّت بیشتری دارد؛ چرا که عوامل پنهان و مؤثر در تغییرات اجتماعی در آن دوران بیش از هر دوران دیگری است.
هر کدام از امامان شیعه(علیهم السلام) در دوران خود طبق تحوّلات و دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، فکری و در کلّ، شرایط حاکم بر زمانه، برنامهای مدبّرانه را پیش میگرفتند تا جریان اسلام ناب و مکتب تشیّع باقی مانده و روز به روز متعالیتر گردد. این فعالیّتها به گونهای بود که با وجود شرایط بسیار دشوار، خفقان سیاسی حاکم بر جامعه و حسّاسیّت بیش از حد بر روی پیشوایان شیعه، این مکتب بالنده توانست هر روز پویاتر و پیشروتر از گذشته به مسیر خود ادامه دهد و بقای خود را تضمین نماید.
#بازنشر
سهشنبه، 14 مرداد 1399
تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه
نویسنده : عبدالصالح شمساللهی
ادامه مطلب
#امام_هادی_علیه_السلام
#علی_النقی_علیه_السلام
#سامرا
#مدیریت
#فرهنگ
@roozneveshthayeman
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
دیدار بعد از ۱۰ سال
سال ۱۳۹۲ آخرین باری بود که سامرا رفته بودم و بعد از اون فقط برای اربعین عراق رفته بودم و مسیرم سمت سامرا نبود.
نیمه شب به سامرا رسیدیم.
دینار دادیم و چند تا پتو امانی گرفتیم و تو حیاط اطراف حرم جا انداختیم برای استراحت.
مستقیم رفتم زیر دوش و غسل زیارت کردم و تا نماز صبح تو حرم بودم و بعدش اومدم خوابیدم.
آیت الله بهجت میگفتند اگر میخوای بفهمی که زیارتت قبوله، ببین اشک چشمت جاری میشه یا نه؟ اگه دلت نشکست و اشکت جاری نشد، برو و یه وقت دیگه بیا.
حرم سامرا برام یه حس خاصی غیر از حرمهای دیگه داره.
مثل اکثر بچه شیعهها، در این حرم از پدر امام زمان(عج) درخواست میکنم که عنایتی کنه و سفارش ما رو به پسر نازنینش بکنه.
اما خودم یه حس خاصی به مادر امام زمان(عج) دارم.
بچه که بودم یه خواستهای داشتم و شنیدم اگه از مادر امام زمان(عج) بخواید حاجت میگیرید و من تو عالم بچگیم از مادر امام زمان خواستم و حاجتم رو گرفتم.
انتظار داشتم یه خواب خوشگل ببینم اما خبری نبود.
آفتاب نوک دماغم رو سوزوند و از خواب پریدم.
همسفرام رفته بودند زیارت.
پتوها رو روی زمین کشیدم و بردم تو سایه که اومدند با دست پر.
گرسنم شده بود.
صبحانه خوردیم و ساعت نه صبح بود که به سمت گاراژ راه افتادیم.
با ماشینی خودمون را تا کاظمین تقریبا یک ساعتی بعد از اذان ظهر رسوندیم.
نماز و زیارت و ناهار و استراحت، سر جمع سه الی چهار ساعت طول کشید و مشایه از حرم موسی بن جعفر و جواد الائمه علیهم السلام را آغاز کردیم...
#اربعین
#سامرا
✍مجتبی میرزایی