eitaa logo
روز نوشت‌های من
45 دنبال‌کننده
419 عکس
155 ویدیو
37 فایل
زندگی پر از اتفاقات روزانه است. روز نوشت های من بیان این اتفاقات شخصی از زاویه دید جدیدی است. @Azizollahey
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه ابدی چند سالی هست که توفیق زیارت اربعین حاصل میشود. وقتی در حرم اهل بیت وارد میشدم کنار ضریح که میرسیدم انگشتر عقیقی که یکسال در دستم بود را پبشکش امام معصوم میکردم و درون ضریح می انداختم به امید آنکه ایشان نگاه خاصی به من و خانواده ام بیاندازند و سال دیگر توفیق حضور خدمتشان را برایمان فراهم نمایند. کرونا مانعی شد برای وصال. اما با ریشه کن شدن و کم فروغ شدن این ویروس منحوس باز شور زیارت اربعین به اوج خود رسید و آماده سفر بودم و نگاهم به انگشترهایم افتاد که آیا این بار هم این کار سابق را یعنی انداختن انگشترها در ضریح را تکرار کنم که همان روز انگشترهایم گم شد و چند روزی دنبالشان میگشتم و فراموش کرده بودم کجا گذاشته ام آن ها را. تا اینکه بعد از چند روز آنها را کنار وضوخانه منزل یافتم. جریان را به یکی از دوستان و اساتید ملبس و روحانی نقل کردم. ایشان فرمودند: شاید حکمتی در کار بوده است و آن این بوده است که شما را متوجه کنند که کدام بهتر است؟ گم شدن انگشترانتان یا افتادن در ضریح حضرت عشق؟ بدرستی که اگر انسان بینا باشد تمام اتفاقات اطرافش برای او راهنماست. ✍مجتبی میرزایی (ع) @roozneveshthayeman
سادگیت آرزوم تو کاروانمون آقا حسینی داشتیم که مقداری ساده هستند. ایشون سی سال سن داره، زن و بچه هم داره چند بار هم زیارت اربعین پیاده خودش تنها اومده بود. تو مسیر پیاده روی از بقیه جدا شده بود و وقتی دو سه نفری از ما رو پیدا کرده بود انگار دنیا رو بهش داده بودند. قیافه اون لحظه ای که ما رو دید مثل این بود که بچه کوچیکی پدر مادرش رو پیدا کرده باشه. دیگه ما رو ول نمیکرد میترسید. بهش گفتم تو که راه رو بلدی قبلا اومدی چرا میترسی؟ نهایتش خودت تنها میری مرز. این بنده خدا سری قبل که اومده بود اربعین بعد از این که پیاده تا کربلا میاد دوباره از کربلا پیاده به نجف برمیگرده و از اونجا میره نجف. عاشق سادگیش شدم. فکر میکرد که ماشین برای مرز فقط از همونجایی هست که پیاده شده. ✍مجتبی میرزایی @roozneveshthayeman
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲ آرزوی همه؛ شب جمعه، کربلا تا شب پیاده رفتیم. امیرالحاج؟ بله شب جمعه برویم کربلا؟ ماشین گیر بیاری چرا که نه. موتور سه چرخه اول را پراندیم. دومی را همینطور. پیاده رفتیم. در دل تاریکی کامیون باربری از موکب بیرون آمد به سمت خیابان. کربلا کربلا امیرالحاج کربلا می‌رود. همسفران بدویید بیایید بالا که ماشین رایگان پیدا شد. اگه مسیر باقیمانده را پیاده می‌رفتیم نمازصبح کربلا بودیم. ساعت دوازده شب تو حرم حضرت عباس (ع) بودم. بعد از اینکه یک ساعتی امیرالحاج و شیخ دنبال موکب گشتند و استقرار پیدا کردیم از خلوتی حمام استفاده کردم و غسل زیارت کردم و راهی حرم شدم. نیم ساعتی راه بود. جمعیت خیلی شلوغ بود. بین الحرمین مورچه‌ای می‌شد حرکت کرد. به آرزویم رسیدم. ضریح منور همه ائمه اطهار علیهم السلام در عتبات عالیات را با چشمانم دیدم. جایی پیدا کردم و زیارت به نیابت از تمام جامانده‌ها خواندم. خسته بودم. خیلی خوابم می‌آمد. در راه آمدن آب پیدا نکرده بودم. تشنه بودم. در راه برگشت جایی برای نشستن پیدا نکردم. خسته بودم. اون صندلی پلاستیک آبی خالیه. تا رفتم روش نشستم خوابم برد. چه خوابی. ساعت سه، سه ونیم بود که موکب رسیدم. نماز صبح خوندم و خوابیدم. دلم هنوز بی‌تاب بود. زیارت اب الائمه شرفیاب نشده بودم. جمعه غروب با کامیون‌های حشدالشعبی به سمت نجف راه افتادیم که خودش یک سفرنامه کامل می‌طلبد و در وقت مناسب بهش خواهم پرداخت. نجف منزل ابوعلی مملو از جمعیت منتظر زائران حسینی بودند... ✍مجتبی میرزایی