هدایت شده از نویسندگان حوزوی
⁉️ از عجایب روزگار
✍️احمد سعیدی
◀️ کسی که ماشین میلیاردی سوار است به یک آخوند که با همسرش سوار موتور است میگه شما حق ما را خوردید!
◀️ کسی که میلیاردی از دولت و حکومت پول میگیرد (بازیگر سینما و فوتبالیست و غیره) به کسی که بدون توقع از نظام جمهوری اسلامی دفاع میکند میگه: جیرهخور!
◀️ کسانی که خونه های چند صد میلیاردی دارند، ادای اعتراض به مشکلات اقتصادی در میآورند!
◀️ و حالا، کسی که ماهی ۱۰۰ میلیون درآمد دارد شریک قتل یک کارگر روزمزد مستاجر بسیجی حاشیه شهر #شهیدعجمیان میشود!
#انقلاب_مفتخورها
#انقلاب_شکمسیرها
#انقلاب_فحش_و_فحشا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
یعنی آقای رئیسی و دولتش درباره اتفاقی که برای این پیرمردی که بهش شیرینی تعارف کرده و الآن تهدیدش کردن نمیخواد کاری کنه؟
خیلی راحت در روز روشن دارن تهدیدش میکنن؟
آقای قوه قضائیه آیا این ارتکاب جرم نیست؟
یک روز این اتفاق برای من و شما هم ممکنه رخ بده!
نمیخواید با عاملان ضرب و شتم اون مرد بیچاره در انزلی که فقط اومده بود تسلیت بگه و فقط بخاطر یخورده ریش مورد ضرب و شتم قرار گرفت کاری کنید؟
چرا اعدامها یواشکی انجام میشه؟
از چی میترسید؟
هر بلایی که میخواستن تا حالا سر مردم و کشور آوردن!
شما که اون بالا بالاها هستی باید حواستون بیشتر به این کف میدونیها باشه!
لطفا خواهشا حتما اگر شجاعت نداری پاشو از میز مدیریت بسپار به مدیرای جوان و شجاع.
گند زدید با این مدیریتتون.
صدای همه رو دارید در میارید.
چقدر مماشات؟! چقدر کندی در عمل؟!
بسته دیگه.
صدای مخالف رو شنیدیم.
صبر حکومت و نظام رو هم دیدیم.
همتون(روسای قوه. روسای انتظامی و اطلاعات) در برنامه زنده و در مجازی به مخالفان بگید که مماشاتی در کار نیست و هرکسی کلیپ و فیلمی بفرسته در جهت تحریک و تهدید مردم و نا امن کردن جامعه برخورد جدی صورت میگیره.
تو حوزه چه میگذره؟ باید انقلاب رو جِر بدن تا از خواب بیدار شید؟
اگه این انقلاب نبود حوزه با این همه دَم و دستگاه بود؟ این همه فعالیت بود؟
سخنگو ندارن؟ کی میخواید واکنش نشون بدید؟
دفتر مراجع چرا ساکتید؟
بداد انقلاب برسید؟ بداد مردم کف میدون و بازار برسید؟
چرا یه اطلاعیه ساده منتشر نمیکنید؟
تریبونها دارید شما! چرا ازشون استفاده نمیکنید؟
خوب در فتنهها همه دارن روی واقعیشون رو نشون میدن.
به خدا انقلاب با شما مسئولان ترسو پیش نرفته بلکه با همکاری مردم پیاده در کف میدان جلو رفته اون هم با رهبری قائد و نائب امام زمان (عج) امام خامنهای.
بزودی کشور و جهان از شما مدیران ترسو پاک خواهد شد و قدرت دست مدیران جوان شجاع خواهد افتاد.
✍مجتبی میرزایی
#پایان_مماشات
#اغتشاشگر
#انقلاب_وحوش_داعشی
✍@roozneveshthayeman
میگه ملک خودش بوده، مغازه شخصی خودش بوده، اختیار داشته تعطیل کرده. از مجازاتش تعجب میکنه و طلب کار هم شده.
تو خودت رو به خَری که زدی، ولی ملت رو خَر فرض نکن. البته بلا نسبت خَر.
طرف با پول ملّت و با آبرویی که کشور بهش داده به اینجا رسیده و البته تلاش خودش هم بوده و خیلی وقتها کمک مردم کرده ولی حق نداره با همین پول و سرمایه شخصیش علیه نظام و حکومت حرکتی انجام بده که منجر به اغتشاش و کشته شدن افراد بشه.
بله نقد کردن با سند و مدرک اگر کسی مجازات کرد بگو ما هم پشتت هستیم ولی دریغ از یک سند برای زِرهای مفتی که باعث کشته شدن و هرج و مرج کشور شد.
آقای گُل باید بدونه که چه کسایی دارند پشتش راه میوفتن.
چه جوونای هیجانی که بهش علاقه دارن چه گرگای در لباس میش که استاد جنگ رسانه هستند.
تازه نگاه کن کی لایکش هم کرده.
یکی مهناز فراری از اینجا رونده از اونجا وامونده که باید درس عبرت بقیه سلبریتیها بشه چه عمویی که مثل بچهها فقط لایک میکنه که هم بازیهاش رو از دست نده.
امیدوارم آقای قضائیه از این جو رسانهای نترسه و کارش رو محکم انجام بده و قبل از اینکه همچین جونورایی بخوان فکر باطل رو بین مردم تزریق کنند، خودشون تبیین کنند. تا حالا کردند. از این به بعد بیشترش کنند.
#دایی
#رشید_پور
#پلمپ
✍مجتبی میرزایی
@roozneveshthayeman
روز نوشتهای من
میگه ملک خودش بوده، مغازه شخصی خودش بوده، اختیار داشته تعطیل کرده. از مجازاتش تعجب میکنه و طلب کار ه
🔻علی دایی و امثال او اگر برای مبارزه با جمهوری اسلامی سه روز مغازه هایشان را تعطیل کرده اند، چرا از اینکه جمهوری اسلامی مغازه هایشان را پلمپ می کند، ناراحت می شوند؟
🔹مرد باشید و تا روز سقوط جمهوری اسلامی کاسبی نکنید!
🔸اگر واقعا اینقدر سقوط جمهوری اسلامی نزدیک است، هزینه بدهید. اگر هم نزدیک نیست، بیشتر از این خودتان را مسخره نکنید!
🔹نمیشود در سایه امنیتی که این نظام درست کرده، مغازه بزنید و کاسبی کنید بعد در اعتراض به همان نظام، مغازه را تعطیل کنید و وقتی هم که مغازه تان پلمپ شد فریادتان بلند شود. اگر مرد مبارزه هستید چرا سه روز؟
🔸تا روزی که جمهوری اسلامی وجود دارد اعتصاب کنید تا مشخص شود چه کسی ضرر می کند.
✍امیرحسین ثابتی
🔴 @roozneveshthayeman
روز نوشتهای من
میگه ملک خودش بوده، مغازه شخصی خودش بوده، اختیار داشته تعطیل کرده. از مجازاتش تعجب میکنه و طلب کار ه
⭕️ حجاب و همه چیز اختیاری
🔹 اگر مسئولان محترم مملکت (سران سه قوه و شوراهای عالی و ...) در برابر "حجاب اختیاری" تسلیم شوند (که در یک ماه اخیر شدهاند!) باید آماده باشند که در آینده موارد زیر را هم بپذیرند:
▪️خرید و فروش و مصرف علنی مشروبات الکلی
▪️تاسیس کاباره، مراکز علنی فحشا و قمارخانه در کشور
▪️ راهاندازی استخر و پلاژهای مختلط
▪️رسمیت دادن به همجنسگرایی
▪️عادیسازی حرامزادگی و ...
🔹 تعجب نکنید!
چون بیحجابی "حرام" است و اگر انجام این حرام در کشور عادی و آزاد شود مسیر برای برداشتن ممنوعیت سایر رفتارهای حرام هموار خواهد شد! اگر قرار است جمهوری اسلامی مانع ارتکاب حرام در سطح جامعه شود باید همه حرامهای مشهود را منع کند!
چرا باید مسیر ارتکاب یک حرام (بیحجابی) آزاد شود تا مسیر انجام سایر حرامها هموار شود؟
✍دکتر کوشکی
@roozneveshthayeman
روز نوشتهای من
میگه ملک خودش بوده، مغازه شخصی خودش بوده، اختیار داشته تعطیل کرده. از مجازاتش تعجب میکنه و طلب کار ه
🔴 یه راهکار بد😐
خیلی ها سوال میکنند در مواجهه با خانمهای بی حجاب چه جمله ای بکار ببریم که اثر بذاره
یه راهکار بد هست اما اثرگذاره😞
بهشون بگید حالا کی قرار دوباره گول بخورید و باقیمانده لباسهاتون رو هم دربیارید
باور کنید کار به انداختن روسری ختم نمیشه
🔴 @roozneveshthayeman
روز نوشتهای من
شیفت دوم #بخش_اول جوانی را دیدم که به حالت انتظار و اضطرابی ایستاده بود. سمتش رفتم و با او حال و اح
شیفت دوم
#بخش_دوم
دو تا پیرمرد با هم از گیت بازرسی خارج شدند.
داشتند با هم صحبت میکردند. اولش فکر کردم با هم رفیقند ولی ...
یکیشون سبزه بود و بیشتر زیر لب حرف میزد، البته بیشتر داشت قُر میزد و دیگری سفید رو و خوش بیان و زیاده گو.
ایشون خودش را از انقلابیهای قدیم معرفی کرد. میگفت با کی و کی بودم. اینکه حمله مامورای شاه به طلبههای فیضیه را وقتی سن کمی داشته دیده. پدرش طلبه بوده. این پیرمرد سید میگوید:
" وقتی مامورها به فیضیه ریختند پدرم دستم را گرفت و گفت آسید حسین بدو بریم"
انقدر که صحبت کرده بود دهنش کف کرده بود. هی تو دلم میگفتم باباجان من باید برم به کارم برسم ولی میگفتم این بنده خدا حتما با حرف زدن آروم میشه.
رفیقش که من فکر میکردم رفیقش هست ما دو تا را خیلی سریع ترک کرد و با همان حالت قُر زدن زیر لبی و آهسته رفت سمت حیاط حرم.
خلاصه به پیرمرد سفید رو و زیاده گو گفتم:
"پدرجان! شما دنیا دیده هستی! قبل انقلاب رو خودت با چشمات دیدی. جنگ رو لمس کردی. از من که هیچ کدوم رو ندیدم جلوتری. نمیگم کمبود و نقص نداریم. داریم. مدیریت ضعیف داریم. مدیر فاسد هم داریم. ولی بالکل اصل و کلیت نظام و حکومت خوب داره حال آمریکا و غرب و استکبار و شیطان اکبر رو مبگیره و ان شاء الله بزودی سفره مردم هم رونق میگیره و شما با این سن و تجربه نباید آیه یأس برای ملت بخونی بلکه باید امیدآفرینی کنی، تبیین کنی گذشته و حال رو مخصوصا برای جوانها"
نمیدونم قانع شد یا نه ولی گفت و ما هم گفتیم و از هم خداحافظی کردیم.
چند دقیقه بعد پیرمردی آمد سمتم. چهرهای ایرانی افغانستانی داشت. بعد از سلام و احوال و زیارت قبولی گفت:
"اون پیرمردی که باهاش حرف میزدی! اصلا انقلاب رو قبول نداره! به امام و رهبری فحش میده و الآن هم گوش یه طلبه دیگه رو تو حرم مفت گیر آورده و داره باهاش حرف میزنه"
گفتم: " جلوی من که توهینی نکرد ولی ان شاء الله عاقبت امر هممون ختم به خیر بشه"
ادامه دارد...
✍مجتبی میرزایی
#حرم
#جهاد_تبیین
#انقلاب
#هادیان_کریمه
@roozneveshthayeman
روز نوشتهای من
شیفت دوم #بخش_دوم دو تا پیرمرد با هم از گیت بازرسی خارج شدند. داشتند با هم صحبت میکردند. اولش فکر
شیفت دوم
#بخش_سوم
پیرمردی از گیت رد شد. سلام بهش کردم. تا جواب سلامم را داد. گفتم شما اهل کاشان هستید؟ گفت بله. گفتم باجناقم کاشانی هست از لهجتون سریع تشخیص دادم.
گفتم منتظرید حاج خانم بیاد؟ گفت منتظرم سرور بیاد. گفتم خدا سرورات رو زیاد کنه. خنده کرد گفت دیگه از ما گذشته. بحث بازی ایران را پیش کشید. گفت در تهران شنیدم حدود ۳۰ نفر بخاطر باخت ایران سکته کردند و مردند.
گفت اگر این جمعیتی که پای فوتبال نشسته بودند و برای بازی ایران دعا میکردند برای فرج امام زمان دعا میکردند حتما امام میآمد.
با سر حرفش را تأیید کردم.
حاج خانمش بقول خودش سرورش آمد، برایشان زیارت قبولی آرزو کردم و به خدا سپردمشان.
گرم صحبت و خوش آمد گویی بودم که صدایی در گوشم گفت:
"امربه معروف دو طرفه هست ۳۰ -۴۰ کلیو اضافه وزن داری از امروز با چنگال برنج بخور"
بلند داد زدم و گفتم:
"تشکر، حاجت روا شی قبول باشه زیارت"
رویش را برنگرداند و فقط دستی تکان داد و رفت.
هر بار حرم مقداری شکلات و نمک به خادمان طرح هادیان کریمه میدهد تا بین زوار تقسیم کنند. اینبار بجای نمک دو بسته نبات روزی من بود.
دو تا بسته نبات را به یک زوج افغانستانی و یک زوج پاکستانی دادم.
با زوج افغانستانی توانستم صحبت کنم و برایشان آرزوی خوشبختی کردم.
با زوج پاکستانی با زبان اشاره فهماندم که این برای شما دو نفر هست، با هم مهربان باشید و این هدیه از طرف حضرت فاطمه معصومه هست. با اشاره تشکر کردند و لبخند رضایت بخشی به من زدند.
دو تا از شکلاتهایم را به دو پیرمرد دادم.
یکی به پیرمرد مشهدی سید که گفت خادم امام رضا بست شیخ طوسی هست. گفت:
" آقا ما بچه بودیم خوب بودیم به ما نمیدی؟"
منم گفتم:
" چرا نمیدم. بفرما. زیارت قبول"
پیرمرد دوم هم وقتی دید دارم به بچهها شکلات میدهم و با مردم حال و احوال میکنم نزدیکم شد و آرام گفت:
" از آخوندا نمیشه چیزی کند!"
گفتم:
" چرا نمیشه بفرما"
تو مُشتم شکلات را گذاشتم و یواشکی تو دستم گذاشتم و بهش دادم. خوشش اومد و با لبخند از من جدا شد.
چهار جوان از کنارم داشتند رد میشدند. لبخند زنان و گرم صحبت بین خودشان. تیپشان بروز و سنشان ۱۸_۲۰ سال بود.
با روی خوش بهمهشان سلام و خوش آمد گفتم یکی از جوانها با حالتی رضایت بخش گفت:
"برای شما یکی حتما دعا میکنم "
گویا از این برخورد من، از این لبخند من خوشش اومده بود.
مرد سبزه میانسالی وارد حرم شد. با او سلام و احوال کردم. فارسی زیاد بلد نبود. از او پرسیدم اهل کدام کشوری؟ گفت پاکستان. برای مردم کشورش برای اعتلای اسلام و تشیع در کشورش برای حفظ وحدت مردمش برای سلامتی مردم و مسئولین خدمت گزارشان و برای اینکه آنان هم در لشکر امام زمان حضور پیدا کنند و سهمی در قیام مهدوی داشته باشند دعا کردم و او دو دستش را آمین گو بالا گرفته بود و میزان رضایت بالایش در این نحوه برخورد از خادم روحانی حرم با خودش را در چهره خندان و شادمان او مشاهده میکردم و او را بدرقه کردم تا به سمت مرقد و بارگاه منور شرفیاب شود.
چهار تا نوجوان تا وارد صحن شدند با من روبرو شدند. چهرهها مثبت و مذهبی و هیئتی. سن حدود ۱۵_۱۷ ساله بودند.
گفتم فرصت خوبی هست تا به معرفت زیارت این عزیزان بیافزایم. البته ادعایی ندارم. آنچه که گفتند را مثل یک گزارشگر من اطلاع رسانی کردم.
گفتم:
" در زیارت بی بی جان میخوانیم تَرُدُّ سَلامی جواب سلام ما را بی بی جان میدهد. منتهی چه کنیم که گوش دل کَر شده چشم دل کور شده. نمیبینیم نمیشنویم آنچه از غیب است. مومن کسی است که به غیب ایمان دارد"
از مرحوم آیت الله بهجت برایشان گفتم.
گفتم:
"یکی از جملههای معروف آقای بهجت این بود: در خانه اگر کس است همین یک حرف بس است. کسی آمد پیش ایشان و درخواست دستورالعمل خاصی داشت. آقای بهجت به ایشان فرمودند انجام واجبات ترک محرمات. در خانه اگر کَس است، همین یک حرف بَس است"
تمام.
✍مجتبی میرزایی
#جهاد_تبیین
#هادیان_کریمه
@roozneveshthayeman
شیف سوم
پیرمردی را دیدم که کلاه بافتنی مشکی روی سرش داشت و یک پالتو مشکی که رنگش رفته بود تنش بود. نیم ساعتی ایستاده بود. روبروی ماموران بسیجی مستقر راه میرفت. سمتش رفتم. سلام کردم. گفام قمی هستید یا از شهرستان؟ تا آمدم بگم خیلی وقت هست منتظر هستید اگه کاری از من بر میاد انجام بدم سریع گفت شما چه کار دارید؟ عصبانی شد. تو جیبم شکلات بود. گفتم شکلات بهتون بدم. گفت: "برو به بچت شکلات بده" گفتم عمو چرا عصبانی شدی؟ گفت: "شما چکار دارید من کجاییم؟ شما آدم رو عصبانی میکنید! فکر میکنن ما تروریست هستیم"
دیدم عصبانی هست ازش عذرخواهی کردم و رویم را برگرداندم و ازش جدا شدم. تا خود نماز اونجا هی میرفت و برمیگشت.
سمت خادمی که بیسیم داشت رفتم. بهش جریان را گفتم. نمیدانم دیگه چه اتفاقی برایش افتاد. چون بعد از نماز دو ساعتی بودم ولی دیگه ندیدمش.
یک خانواده پنج نفره از کنارم رد شدند. سلام و علیکی کردیم و براشون زیارت قبولی کردم. مادرشون تشکر کرد و سمت من برگشت و گفت:
"حاج آقا پسرم میخواد عمامه شما رو ببوسه و ازتون فیلم بگیرم تا پسرم برای معلمشون بفرسته"
گفتم:
"پسرم عمامه رو یه وقت برنداری بندازی"
خندهای کرد و بوسه کرد و منم پیشانیش را بوس کردم و به سه تا پسر شکلات دادم و به پدر مادر یک بسته نمک تبرکی حرم را دادم.
گفتم: "الحمدلله زندگیتون پرصفا هست این نمک ان شاءالله زندگیتون رو نمکی کنه"
پشت گیت ایستاده بودم که آقای خوشتیپی آمد سمتم و آدرس یکی از دفاتر مراجع را پرسید. آدرس را دادم. منتظر خانمی بود. گفت حاج آقا میتوانم سوالی از شما کنم؟ بفرمایید.
"یکی از اقوام ما از جنوب آمده میگه بچش جن زده شده. تو خونه نماز میخونه بچش اذیت میشه دعا و قرآن جلوش میخونن اذیت میشه"
گفتم:
"چی کارست؟ کار خاصی کرده؟ سمت کتابهای سحر و جادو رفته؟"
گفت:
"اهل مطالعه هست. کتابهای عقلی زیاد میخونه. نمیدونم سمت کتابهای سحر و جادو رفته یا نه"
گفتم امروز روز شهادت حضرت زهرا(س) هست دفتر حاج آقا شلوغ هست. روضه هست. بعید میدانم توفیق دیدار با حاج آقا پیدا کنید. باید قبل از آمدن زنگ میزدید. سوال میکردید.
من تخصصی ندارم ولی احتمال جن زدگی را جزو احتمالات آخری میدانم.
یک نمک تبرکی تو جیبم مانده بود بهش دادم گفتم انشاءالله درمان بشند زودتر.
✍مجتبی میرزایی
#جهاد_تبیین
#هادیان_کریمه
@roozneveshthayeman
اتفاق کوچه و درب سوخته را از چشم آن یهودی میدانم که کتمان کرد آیات الهی را و در گوش دومی گفت چوب خشک کار را تمام میکند.
تصویر آن مردک یهودی در انتهای کوچه که از اتفاق افتاده شاد است مرا دیوانه کرده.
بالای منبر بود
مردم را موعظه میکرد
قوی و مظلوم
صدای فرزندانش را شنید
نفس نفس زنان پدر را صدا زدند
اهل مسجد فرزندان را آرام کردند
نزد پدر با حال زار و گریه آمدند
چه شده است سیدان شباب اهل الجنة؟
مادر...
مادر...
مادر از ...
و اینجا پدر از حال رفت
دور او جمع شدند
به هوش آمد
گفت چه شده بر این مردم که جمع شدهاند؟
گفتند آمادهایم تا همسرتان را تشییع کنیم.
بروید منزل استراحت تا شما را خبردار کنیم.
او نمیتوانست آن موقع بگوید که وصیت خانمش آن است که مخفیانه او را تشییع کنند مخفیانه غسل و کفن و دفنش کنند.
او از مردم ناراحت بود اما باید پیام مظلومیت مولایش را حتی بعد از شهادتش به گوش جهانیان میرساند.
او آخرین جملهاش به محبانش این بود:
سلام مرا به آنان برسان.
السلام علیک یا سیدتی و مولاتی یا فاطمة الزهرا ایتها الصدیقة الشهیدة