روز نوشتهای من
شیفت دوم #بخش_اول جوانی را دیدم که به حالت انتظار و اضطرابی ایستاده بود. سمتش رفتم و با او حال و اح
شیفت دوم
#بخش_دوم
دو تا پیرمرد با هم از گیت بازرسی خارج شدند.
داشتند با هم صحبت میکردند. اولش فکر کردم با هم رفیقند ولی ...
یکیشون سبزه بود و بیشتر زیر لب حرف میزد، البته بیشتر داشت قُر میزد و دیگری سفید رو و خوش بیان و زیاده گو.
ایشون خودش را از انقلابیهای قدیم معرفی کرد. میگفت با کی و کی بودم. اینکه حمله مامورای شاه به طلبههای فیضیه را وقتی سن کمی داشته دیده. پدرش طلبه بوده. این پیرمرد سید میگوید:
" وقتی مامورها به فیضیه ریختند پدرم دستم را گرفت و گفت آسید حسین بدو بریم"
انقدر که صحبت کرده بود دهنش کف کرده بود. هی تو دلم میگفتم باباجان من باید برم به کارم برسم ولی میگفتم این بنده خدا حتما با حرف زدن آروم میشه.
رفیقش که من فکر میکردم رفیقش هست ما دو تا را خیلی سریع ترک کرد و با همان حالت قُر زدن زیر لبی و آهسته رفت سمت حیاط حرم.
خلاصه به پیرمرد سفید رو و زیاده گو گفتم:
"پدرجان! شما دنیا دیده هستی! قبل انقلاب رو خودت با چشمات دیدی. جنگ رو لمس کردی. از من که هیچ کدوم رو ندیدم جلوتری. نمیگم کمبود و نقص نداریم. داریم. مدیریت ضعیف داریم. مدیر فاسد هم داریم. ولی بالکل اصل و کلیت نظام و حکومت خوب داره حال آمریکا و غرب و استکبار و شیطان اکبر رو مبگیره و ان شاء الله بزودی سفره مردم هم رونق میگیره و شما با این سن و تجربه نباید آیه یأس برای ملت بخونی بلکه باید امیدآفرینی کنی، تبیین کنی گذشته و حال رو مخصوصا برای جوانها"
نمیدونم قانع شد یا نه ولی گفت و ما هم گفتیم و از هم خداحافظی کردیم.
چند دقیقه بعد پیرمردی آمد سمتم. چهرهای ایرانی افغانستانی داشت. بعد از سلام و احوال و زیارت قبولی گفت:
"اون پیرمردی که باهاش حرف میزدی! اصلا انقلاب رو قبول نداره! به امام و رهبری فحش میده و الآن هم گوش یه طلبه دیگه رو تو حرم مفت گیر آورده و داره باهاش حرف میزنه"
گفتم: " جلوی من که توهینی نکرد ولی ان شاء الله عاقبت امر هممون ختم به خیر بشه"
ادامه دارد...
✍مجتبی میرزایی
#حرم
#جهاد_تبیین
#انقلاب
#هادیان_کریمه
@roozneveshthayeman
باب الکرامه
دربی که دو طیف بدنبال آن هستند:
گروهی خندان
گروهی گریان
گروهی بدنبال آغاز
گروهی بدنبال پایان
عدهای خوشحال از آنکه جوانشان در مکانی مقدس یوم الشروع زندگی مشترکشان را آغاز میکنند.
سوال این عده آن است که حاج آقا اتاق عقد اینجاست؟ گفتهاند صحن جواد الائمه، کنار درب باب الکرامه!
آری همینجاست
همین نزدیک
مبارک باشد
خوشا آغازی چنینی
اما عدهای دیگر زیر تابوتی گرفته، گریه کنان، غمگین برای از دست دادن عزیزی ولی خوشحال و امیدوار که آخرین نماز رفیقشان در مکانی مقدس خوانده میشود و خوشا چنین پایانی.
ایشان سوالشان این است که ای شیخ تو که در این حوالی خدمت میکنی، میتی را آوردند؟ گفتهاند از صحن جواد الائمه باب الکرامه میت را میآورند؟
آری امروز بیش از پنج میت را در این دو ساعت آوردهاند.
با پری که در دستم بود مسیری را نشانش دادم.
انتهای مسیر پنجرههای فولادی رو به ضریح بزرگ بانوی اسلام است و شاید قبر مخفی ناموس شیعه!
عجب بابی است باب الکرامه!
اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبُّ وَتَرضی
#حضرت_معصومه
#حرم
#خادم_افتخاری
#هادیان_کریمه
✍مجتبی میرزایی
@roozneveshthayeman