🍃خاطره جهادی🍃
به دانش آموزا نگاه میکنم و به فکر فرو میرم
پرت میشم به گذشته، به کلاس درس ، پشت نیمکت کنار دوستام و معلمی که پای تخته درحال تدریسه ...👩🏫
میون حرفای معلم با بغل دستیم ریز ریز صحبت میکنیم و میخندیم. بچه های نیمکت پشتی خوراکی از کیفشون درمیارن و یواشکی به دور از چشم معلم بهمون تعارف میکنن ...🙂
فرزانه (یکی از بچه های پایه سوم ) صدام میکنه و من رو از گذشته میکشه بیرون
نگاهش میکنم و لبخند میزنم که با اون چشمای درشتش زل زده بهم ، دستاشو از هم باز میکنه و منم کارش رو تکرار میکنم و به آغوشش میکشم .🤗🩷
حس غیر قابل وصفیه دقایقی رو که کنار این بچه هام، لحظه هایی پراز شادی و پر از عشق .
دخترکی که موقع خدافظی ازم تشکر میکنه و میگه خیلی خوشحالم که شما اینجایین
دلم غنج میره از حرفش ازش دلیلش رو که میپرسم، میگه از وقتی شما و دوستاتون اینجایین خنده رو لب بچه ها دیدم من تا الان خندهی از ته دل این بچه ها رو ندیده بودم🥲
نمیدونستم باید اون لحظه چی میگفتم نمیدونستم باید خوشحال باشم از اینکه بچه ها دوستمون دارن یا ناراحت از اینکه کسی نبوده بتونه تا الان خنده به لبشون بیاره ...
سعی کنیم در هرجایی که هستیم و میتونیم لبخند به لب بقیه بیاریم و دستشون رو بگیریم و از گرداب غم بیرونشون بکشیم.🌱✨️
#خاطره_جهادی
🆔 @roshanaee99