فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جبهه
#کدپستی
🔹خانمه جلوم رو گرفت، گفت: آقای یکتا من از شما بدم میاد...
👈تمام آتیش رو گذاشتن رو سر ملت!
👈نبرد کدپستی به کدپستی
👈معرفت به مأموریت
🎙 حاج #حسین_یکتا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهید_خرازی
#شهدا
#جبهه
#شهادت
#جهاد
[۸ اسفند ماه سالروز شهادت حاج حسین خرازی]
اصلا هوای قصه پردازی ندارم
از عشق میگویم سرِ بازی ندارم
چمران صفت بودند آنهایی که رفتند
من همتی مانند خرازی ندارم
با قهقهه جان را به بازی میگرفتند
من جُرات یک لحظه جانبازی ندارم
وقتی سرم ای دوست اینجا گرم بازیست
دیگر برایت وقت سربازی ندارم
پاسوزِ نفسم روزها وقتی دل شب
سجاده ای از بهر خودسازی ندارم
صیادِ دلها کی شود این چشم ناپاک
تا گریه ی صیاد شیرازی ندارم
جامانده ها را عاقبت شرمندگی کُشت
با سربه زیری ها سرافرازی ندارم
شعر از: سیدعلی میرعلی اکبری
کانال اشعار👇👇👇👇
@faryadeQalam|فریادِ قَلم
📌 سال تحویل در جبههها اینجوری بود...
🔹️ از عهده سفره هفت سین برآمدن کار ساده ای نبود! وقتی جای سبزه یکدست و خوشرنگ، قلوه سنگی جا خوش می کرد وسط سفره که چفیه نقش آن را بازی می کرد.
◇ سبزی درختان و طبیعت با حالِ خوب رزمندگان گره میخورد و تصویری ماندگار به جا میگذاشت.
◇ فضای مناطق عملیاتی مانند شهرها و پشت جبهه ها با تغییر مناسبتها رنگ و بوی دیگری به خود میگرفت و حال و هوای خاصی به رزمندگان میداد.
◇ آمدن نوروز هم یکی از مناسبتهایی بود که رزمندگان با انداختن سفره هفت سین آن را جشن میگرفتند. اما سنت برپایی مراسم نوروز در جبهه با جشنی که در نقاط دیگر برگزار میشد، تفاوتهای عمده ای داشت.
◇ مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممكن اجرا مي شد.
◇ تهيه شيريني و كمپوت و ميوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخي و وقت خوش كردن با يكديگر، گستردن سفره عيد و نوكردن زيرانداز با تبديل گوني به پتو، برگزاري مراسم عيد حتي در ساختمان نيمه مخروبه در شهري خالي از سكنه و بدون برق و آب و تزئين در و ديوار و تهيه تنگ ماهي و انداختن قورباغه درون آب!
◇ و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روي ناچاري و به ناگزير و چيدن گل و گياه صحرايي و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ريختن اشك در فراق ياران يكدل از ديگر آداب عيد نوروز در ميان رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود...
#عید_نوروز
#نوروز
#جبهه
حکایت جالب امتحان کردن دو رفیق توسط شاه عباس در را مشهد…
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند !
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب میماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند،دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از این که آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و میخواهد از شوق بال در آورد !
این است رسم رفاقت در “غیاب” یک دیگر” حافظ آبروی” هم باشیم.
آگاهانه انتخاب میکنیم بکوری چشم بدخواهان
#مشارکت_حداکثری_در_انتخابات
#نشر حداکثری
#انتخاب اصلح
# تفرقه زدایی
#جبهه انقلاب