eitaa logo
روشنای ویگل
120 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
31.2هزار ویدیو
783 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
* چشمه باش ... استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند . استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد وار آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند .شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند اب را بنوشند چون خیلی شور بود . بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت واز آنها خواست از آب چشمه بنوشندو همه از آب گوارای چشمه نوشیدند . استاد پرسد :«ایا آب چشمه شور بود؟»وهمه گفتند:«نه ...آب بسیار خوش طعمی بود». استاد گفت :«رنج هایی که برای شما در این دنیا در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر ...این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید . پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید». *‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ @roshanaivigol
راهنمای دریافت محتوی دهه فجر انقلاب اسلامی.pdf
2.39M
📌 مهم و کاربردی 💢 راهنمای دریافت محتوی دهه فجر 🔶 در این راهنما، مجموعه محتوای متنوع و کاربردی دهه فجر معرفی و لینک دریافت محتوی آن آمده است👇 🔰 موشن گرافیک و پوستر دستاوردهای انقلاب- ایران بیست 🔰 مجموعه ما ایرانی ها 🔰 مجموعه پوسترها و صعود چهل ساله 🔰 مجموعه دستاوردهای انقلاب 🔰 خاندان ویرانی 🔰 مجموعه کجا بودیم کجا هستیم 🔰 داده نما (اینفوگرافیک) برگی از هزاران‌سرود و موسیقی با کلا م وبی کلام ویژه دهه فجر 🔰 های دستاوردهای انقلاب 🔰 و انقلابی 🔰 کوتاه دستاوردهای انقلاب 🔰 دستاوردهای انقلاب 🔰 وقایع انقلاب مشهد (فیلم، خبر،داستان کوتاه و...) 🔰 لحظه‌های انقلاب 💠 اندیشکده راهبردی 🆔@roshanaivigol
هدایت شده از زندگی زیبا
📝 در مجلس میهمانی پیرمرد از جایش بلند شد تا به بیرون برود. اماوقتی که بلند شد، عصای خودش را برعکس بر زمین گذاشت و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت. دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواسش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش بر عکس است به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند: پس چرا عصایت را برعکس گرفته‌ای؟! پیرمرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است؛ می‌خواهم فرش خانه‌تان خاکی نشود... مواظب قضاوتهایمان باشیم. 🆔 @Zendegi_Zyba
📝 مسافر آهسته روی شونه‌ راننده زد، راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد، نزدیک بود که چپ کن، به زحمت ماشین رو نگه داشت. برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد، راننده رو به مسافر کرد و گفت:"هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده گفت: تقصیر تو نیست… امروز اولین روزیه که راننده تاکسی شدم آخه من ۲۵ سال راننده‌ ماشین نعش کش بودم…!" در صورتی که با گذشته زندگی می کنید آسیب های گذشته را باید همچنان با خودتان حمل کنید. 🆔 @Zendegi_Zyba
چند روز پیش در باغ‌موزۀ دفاع مقدس کرمان، راوی یک خاطرۀ شنیدنی رو تعریف می‌کرد. می‌گفت بعد از شهادت ، برای مراسم تشییع، تدفین و بعد بزرگداشت‌ها، خیلی از شخصیت‌های اثرگذار در منطقه بلکه جهان می‌اومدند ایران و بعد کرمان، دوستان ما هم هرکدوم از اینها رو که می‌دیدند، سریع در اینستاگرام می‌گذاشتند و یا استوری می‌کردند. حرف مشترکِ شخصیت‌هایی که از پخش زنده اینستاگرام و استوری‌ها با خبر می‌شدند این بود که آقا می‌دونید با این کارتون چقدر سطح امنیتی ما رو پایین میارید؟! می‌دونید دارید با دست خودتون آمار شخصیت‌های جبهۀ مقاومت رو به دست دشمن میدید؟! 😡 خبر دارید از طریق همین اینستاگرام و تلگرام و واتس‌اپ چند نفر از بهترین‌های جریان مقاومت شناسایی و ترور شدند؟! آره عزیزم حواستو جمع کن. @fakhrian_ir @abdorrezanazari_ir ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
خیانت ضربدری پسر، در حالیکه آثار شرم و حیا در چهره‌اش نمایان بود، نزد پدر خود رفت و به او گفت: می‌خواهم ازدواج کنم. پدر خوشحال شد و پرسید: خوب حالا این دختر خوشبخت کیست؟ جوان گفت: سوزان. در انتهای کوچه خودمان زندگی می‌کند. پدر چهره در هم کشید و عبوس شد. پسر جا خورد. پدر با کمی مکث گفت: متأسفم پسرم، ولی تو نمی‌توانی با این دختر ازدواج کنی، چون او دختر من و در نتیجه خواهر توست. اما خواهش می‌کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو. چند ماه بعد پسر دوباره پیش پدر آمد و پیشنهاد ازدواج با ماری، دختر معلم مدرسه‌اش را داد، ولی باز پدر گفت این دختر هم دختر من و خواهر توست. استدلال پدر برای سارا، پیشنهاد سوم پسر باز همین جواب بود. پسر درمانده شد و با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت: مادر من می‌خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می‌آورم پدر می‌گوید که او دختر من و خواهر توست! دیگر نمی‌دانم باید چکار کنم. مادر لبخندی زد و گفت: نگران نباش پسرم. تو با هر یک از این دخترها که خواستی می‌توانی ازدواج کنی. چون تو نه پسر او هستی و نه برادر هیچکدام از این دخترها! اما خواهش می‌کنم از این موضوع چیزی به پدرت نگو!!! ❣خنده حلال❣ @khandehhhalal
🌼🌿 _ یادمه وقتی بابام خونه رو سفید کرد، مادرم هیچ‌ وقت نمی‌ذاشت که ما روی دیوار چیزی بکشیم. یه روز به مادرم گفتم: مگه ارزش این گچ و سفیدی، از ما بیشتره؟ اون گفت: نه مادر جان، ارزش گچ و دیوار بیشتر از شما نیست؛ اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از این گچ و شماست. وقتی پدرت چندسال کار کرده، زحمت کشیده و ما تونستیم با کم‌ خوردن و کم‌ پوشیدن، این خونه رو سفید کنیم؛ حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه چند روز، چند ماه و چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه؟ این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند. حرفی که باعث می‌شد، ما شیشه‌ها رو نشکنیم، تلویزیون رو الکی خراب نکنیم، یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم تا هیچ وقت دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه بابامون نباشیم. نمی‌دونم چی بر سر روزگار ما اومده که دیگه کمتر کسی پیدا می‌شه که به پیر شدن پدرِ خونه هم فکر کنه. این روزا بچه، ال سی دیِ ده میلیونی می‌شکنه. میگن: بابا چه کارش داری؟ حالا بچه بوده شکسته. گوشی موبایلِ هفت، هشت میلیونی رو می‌زنه زمین، چهل تیکه می‌شه. می‌گن: هیچی بهش نگو؛ تو روحیه‌اش تاثیر بد می‌ذاره. اما کمتر کسی می‌گه این پدر خونه باید چند روز، چند ماه و چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه. ای کاش کمی به فکرِ چین و چروک‌های پیشونی آدمی بودیم که داره واسه ما پیر می‌شه، جوانیش، عمرش، خوشی‌هاش، همه رو گذاشته واسه ما تا که با بودن ما پیری رو از یاد ببره. اما گاهی وقتا ندونسته و دونسته تنها دلیل رنج بیشترش می‌شیم و یادمون می‌ره که اونم یه حد توان داره، تا یه جایی بدنش کارایی کار کردن داره. امیدوارم، هرکی، هر جای ایران که داره این متن رو می‌خونه، کمی به فکر پدر یا مادری باشه که نون‌بیار خونه هست.