🌹 باران شدیدی در شهر باریده بود و جویها را لبریز از آب کرده بود.
وقتی شهید باکری این وضعیت را میبیند، تلفن را برمیدارد و گروههای امدادی را خبر میکند....
حجم آب لحظه به لحظه بیشتر میشد بعضی از خانهها ویران شده بود ،گروههای امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش میبردند.
شهید باکری متوجه خانهای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی کمک میخواست.
آب تا بالای زانو رسیده بود.
پیرزن بر سر و صورتزنان گفت که وسایل خانه و کل زندگیاش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است.
گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود. مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید.
شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتشنشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد.
چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد.
مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد.
پیرزن شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت:
خدا خیرت بدهد پسرم.
آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد....
تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود....
#شهید_مهدی_باکری
#درس_اخلاق
#عاقبت_بخیر
#شهید
#نشر_دهید_لطفا...
🔷 کانال #دهه_پنجم را به دوستانتان معرفی کنید 🌹
🔰🔰🔰
@dahete5