eitaa logo
روشنای ویگل
120 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
31.2هزار ویدیو
783 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... 🕊🥀✨ 🌷🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @roshanaivigol
✍امروزمان را با درسے از حاج حسین خرازے آغاز مے ڪنیم ڪہ مے گفت : سهل ‌انگارے و سستے در اعمال عبادے تاثیر نامطلوبے در پیروزی‌ ها دارد... 🌷 @nasle_Ashura
🔰 لوح | 🔻امام خامنه‌ای: شهید خرازى به رفقایش گفته بود:«من اهمیت نمى‌دهم درباره‌ ما چه مى‌گویند؛ من مى‌خواهم دل ولایت را راضى کنم.» او مى‌دانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعه‌ی یک ملت نمى‌اندیشد؛ به دنیاى اسلام مى‌اندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مى‌شود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه‌ آسان، اما در عمل، آن‌قدر مشکل که اکثر انسان‌ها در همین دو قدم این یک کلمه، درجا زده و مانده‌اند! ۱۳۸۰/۸/۹ به‌مناسبت سالروز شهادت سردار حاج حسین خرازی (ره)
نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!»بلند بلند بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا.....الان پاهام داره می‌سوزه!می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا!الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه.... خدایا!الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم.... نمی‌خوام دست‌هام گناه کار باشه!خدایا!صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت!آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم... ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ‌❰‌♥️❱
چرا شهید خرازے لباس پاسدارے نمےپوشید؟ ایشان لباس پاسدارے ڪمتر بہ تنش میکرد در زمان جبهہ ما دونوع اورڪت داشتیم یک نوع اورکت خوب و شیڪ بود ما فرماندهان این را میپوشیدیم ولےاقاےخرازے آن اورکت کہ بسیجےها مےپوشیدند را مےپوشید بہ او میگفتم اقا خرازے شما چرا لباس پاسدارے نمےپوشید گفت میخوام بسیجےها نشناسند من فرمانده ام . . . [ خاطره سرلشڪر رحیم صفوے ] ♥️🕊