🔰ظرفیت
🔹صحبتی بود با یک دوست درمورد بالابردن ظرفیت..
🔺اینکه میدهند به ما آنچه را باید... ولی هرکسی براساس ظرفیتی که دارد بهره میبرد...
🔹صحبت از #نماز_شب شد و دل سحر... نالیدن از بی توفیقی ها و از دست دادن فرصت ها...
🔺سرم را بالا آوردم... خانه ای را که باهزار زحمت و بازی درآوردنِ پسرک جارو کشیده بودم، پرشده بود از نرمه های تخم مرغی که توسط دخترک پخته شده! دستان کوچولوی دیگری تمام خانه را با توپ آذین بسته...
🔹ناراحت میشوم، دلم میخواهد همه را به صف کنم و در دادگاهی که به پا میکنم با صدای بلند حق خودم را بگیرم! یک تخم مرغ درست کردن این همه خرابکاری داشت؟ نصف تخم مرغ ته ماهیتابه چسبیده، چرا نگذاشتی خودم برایتان درست کنم؟!😩
چرا ریختی؟ مگر این روفرشی را ندیدی که رویش بنشینی و تکان نخوری؟!😠
و تو ای کوچولوی نق نقو، برای چه دوباره همه توپ ها را سرازیر کردی؟ مگر نمیدانی با چه زحمتی وسط درس خواندن خانه را تمیز کردم؟ مگر نمیدانی الان میخواهیم برویم بیرون و من کلی کار دارم؟!
🔺نگاهی به قد و قواره کوچک هرسه کافیست تا من را بنشاند سر جایم... که من هم قد و اندازه معصومیت بی اندازه شان نیستم...
🧕من #مادرم
همان که نماز شبش، گره خورده با شیر دادن های پی در پی نیمه شب...
همان که لازم نیست برای بالا بردن ظرفیتش، دل سحر را دریابد...
دریافتن دلِ میوه های دلش... کافیست....
#بهشت همین جاست... زیر پای مادران...
✍سادات ۱۴۰۱/۵/۷
#مادر_نوشت
https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe
💠 تربیت در زندگی بزرگان
🔻 «بچه که بودم یک روز همراه #پدر و #مادرم برای خرید بیرون از خانه رفتیم.
🔸️ اصرار و گریههای من برای خریدن کفش مورد علاقهام که مناسب نبود، باعث شد پدرم مرا کتک بزند. ظهر همان روز پتک آهنگری در مغازه روی دست پدرم میافتد و حال و روزش را به هم میریزد.
⚡️ بعدازظهر به خانه شیخ رجبعلی خیاط میرود. او دست پدرم را که میبیند به او میگوید عزت الله خان! حواست به بچهات نبوده است؟ برو دل #دخترت را به دست بیاور.»
📔 خاطره از مرضیه مؤمنی فرزند حاج عزت الله مؤمنی، یکی از نزدیکترین شاگردان #شیخ_رجبعلیخیاط
#تربیت_فرزند
#تربیت_دینی
https://eitaa.com/joinchat/4178903060Ca43bd84efe