قسمت هفتادو پنجم 🌱
«تنها میان داعش»
بدنش هنوز گرم بود و همین گرما
باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم
دوباره در آغوشش جا شده ام که ناله مردی سرم را بلند
کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی
سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین
پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله ای
برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ
زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم
همانجا زمین خورد. پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد
به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری
پرستارانش وسیله ای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه
شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده
و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی
میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر
چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد. یک
نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو
که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر
پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا
داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی
را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه
به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد. میدانستم
عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با
چه دلی میشد به خانه برگردم؟
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
📢توجه توجه
به اطلاع عموم مردم میرساند:
در ساعت 21 شب یوم الله 22 بهمن ماه به یاد حماسه ماندگار و تکبیرهای ملت مبارز و قهرمان ایران اسلامی در بهمن خونین 57، به شکرانه چهل و سه سال بالندگی، اقتدار و استواری،
بانگ تکبیر و ندای توحیدی «الله اکبر» در سراسر شهرستان خوروبیابانک طنین انداز و همزمان آسمان شهر خور نور باران خواهد شد.
🎇🕌مکان اجرای مراسم نور افشانی : میدان امام زاده سید داود(ع)
🎆⏰زمان: پنجشنبه ۲۱ بهمن ساعت ۲۱:۰۰
✉️از همه همشهریان دعوت میشود در این مراسم شرکت نمایند.
"روابط عمومی و تبلیغات سپاه شهرستان خوروبیابانک"
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
🔸حماسه حضور، عظمت ملت🔸
🇮🇷یوم الله ۲۲ بهمن مبارک🇮🇷
امسال پر شور تر از سال های قبل
🌟همه می آییم🌟
🔰راهپیمایی سراسری ۲۲بهمن ماه🔰
🔻مکان تجمع: پارک معین
🔻مسیر راهپیمایی: خیابان امامزاده سید داود(ع)
🔻با سخنرانی: حجت الاسلام والمسلمین صادقی
(نمایندگی ولی فقیه در سپاه صاحب الزمان)
🔻زمان: ساعت ۱۰ صبح روز جمعــه ۲۲ بهمن
🔹منتظر حضور پرشور شما همشهریان عزیز و ولایت مدار هستیم.
👈در ضمن وسیله ایاب و ذهاب از درب مسجدالنبی رأس ساعت ۱٠صبح آماده حرکت به سمت محل تجمع میباشد.
🔰شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شهرستان خوروبیابانک
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۱۳۳ قرآن کریم ( آیات ۴۳ تا ۵۲ سوره مبارکه انعام)
🍃🌹🍃
🌺 امام علی (ع) میفرمایند: «ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی» هیچ کس با این قرآن همنشین نشد، مگر آنکه چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود، فزونی در هدایت و کاستی از کوردلی. (نهج البلاغه خطبه ۱۷۶)
🎙 استاد: پرهیزگار
#روشنگری | #ثامن | #ایران_قوی
🆔 eitaa.com/meyarpb
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
قسمت هفتادو پنجم 🌱
«تنها میان داعش»
بدنش هنوز گرم بود و همین گرما
باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم
دوباره در آغوشش جا شده ام که ناله مردی سرم را بلند
کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی
سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین
پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله ای
برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ
زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم
همانجا زمین خورد. پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد
به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری
پرستارانش وسیله ای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه
شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده
و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی
میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر
چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد. یک
نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو
که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر
پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا
داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی
را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه
به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد. میدانستم
عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با
چه دلی میشد به خانه برگردم؟
۲۱ بهمن ۱۴۰۰