6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبری عجیب و غریب و قابل تعمق.
حالا نوبت میرسه به پخش اعتراف از شبکه یک تلویزیون ایران... دکتره داره میگه تمام کسانی که اوایل شیوع کرونا آمار گفتیم بر اثر کرونا مردن دروغ بوده و علت اصلی مرگ شون استفاده از داروی رمدسیور بوده... و در ادامه میگه فهمیدیم درمان واقعی کرونا دوز مناسب ویتامین D هست و بیمارانی که دوز ویتامین شون کمتر از ۴۰ هست فوت میشن اما بقیه خوب میشن و مرخص میشن.. و میگه مافیایی از بالا جلومون رو گرفت حقیقت رو به مردم نگیم!
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از فاطمه ولینژاد
بسماللهالرحمنالرحیم
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_اول
◽از پنجره اتاق نسیم خوش رایحه بهاری نوازشم میکرد تا بیخبر از خاطرهای که بنا بود حالم را پریشان کند، خستگی یک شب طولانی را خمیازه بکشم.
مثل هر روز به نیت شفای همۀ بیمارانی که دیشب تا صبح مراقبشان بودم، سوره حمدی خواندم و سبک و سرحال از جا بلند شدم.
▪روپوش سفید پرستاریام را در کمد مرتب کردم، مانتوی بلند یشمی رنگم را پوشیدم و روسریام را محکم پیچیدم که کسی به در اتاق زد.
ساعت ۷ صبح بود، آرزو کردم در این ساعتِ تعویض شیفت، بیمار جدیدی نیاورده باشند و بتوانم زودتر به خانه بروم که در چهارچوب درِ اتاق، قد بلندش پیدا شد.
◽برای شیفت صبح آمده بود و خیال میکرد هر چه پیراهن و شلوارش تنگتر باشد، جذابتر میشود و خبر نداشت فقط حالم را بیشتر به هم میزند که با لبخندی کریه، کرشمه کرد: «صبح بخیر آمال!»
نمیدانست وقتی با آن خط باریک ریش و سبیل، صدایش را نازک میکند و اسم کوچکم را صدا میزند چه احساس بدی پیدا میکنم که به اجبارِ رابطه همکاری، تنها پاسخ سلامش را دادم و او دوباره زبان ریخت: «شیفت دیشب چطور بود؟»
▪نمیخواستم مستقیم نگاهش کنم که اگر میکردم همین خشم چشمانم برای بستن دهانش کافی بود و میدانستم زیبایی صورتم زبانش را درازتر میکند که نگاهم را به زمین فرو بردم و یک جمله گفتم: «گزارش مریضا رو نوشتم.»
دیگر منتظر پاسخش نماندم، کیفم را از کمد بیرون کشیدم و از کنارش رد شدم که دوباره با صدای زشتش گوشم را گزید: «چرا انقدر عصبی هستی آمال؟»
◽روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم و باید زبانش را کوتاه میکردم که صدایم را بلند کردم: «کی به تو اجازه داده اسم منو ببری؟»
با لبهای پهن و چشمان ریز و سیاهش نیشخندی نشانم داد و خویشتنداری دخترانهام را به تمسخر گرفت: «همین کارا رو میکنی که هیچکس نمیاد سمتت! داعش هم انقدر سخت نمیگرفت که تو میگیری!»
◾عصبانیت طوری در استخوانهایم دوید که سرانگشتانم برای زدن کشیدهای به دهانش راست شد و با همان دستم، دسته کیفم را چنگ زدم تا خشمم خالی شود.
این جوانک تازه از آمریکا برگشته کجا داعش را دیده بود و چه میدانست چه بر سر اعصاب و روان ما آمده است؟ آنچه من دیده و کشیده بودم برای کشتن هر دختری کافی بود و بهخدا به این سادگیها قابل گفتن نبود که در حماقتش رهایش کردم و از اتاق بیرون رفتم.
◽میشنیدم همچنان به ریشخندم گرفته و دیگر نمیفهمیدم چه میگوید که حالا فقط چشمان کشیده و نگاه نگران آن جوان ایرانی را میدیدم.
او به گمانش با آوردن نام داعش به تمسخرم گرفته و با همین یک جمله کاری با دلم کرده بود که دوباره خمار خیال او، خانه خاطراتم زیر و رو شده بود.
◾از بیمارستان خارج شدم و از آنهمه شور و نشاط این صبح بهاری تنها صحنه آن شب شیدایی پیش چشمانم مانده بود که قدمهایم را روی زمین میکشیدم و دوباره حسرت حضورش را میخوردم.
از اولین و آخرین دیدارمان سه سال گذشته بود و هنوز جای خالیاش روی شیشه احساسم ناخن میکشید که موبایلم زنگ خورد.
◽گاهی اوقات تنها رؤیا مرهم درد دوری میشود که کودکانه آرزو کردم او پشت خط باشد و تیر خیالبافیام به سنگ خورد که صدای نورالهدی در گوشم نشست.
مثل همیشه با آرامش و مهربانی صحبت میکرد و حالا هیجانی زیر صدایش پیدا بود که بیمقدمه پرسید: «آمال میای بریم ایران؟»
◾کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم و حس کردم سر به سرم میگذارد که بیحوصله پاسخ دادم: «تازه شیفتم تموم شده، خستهام!»
بیریاتر از آنی بود که دلگیر حرفم شود، دوباره به شیرینی خندید و شوخی کرد: «خب منم همین الان از شیفت برگشتم خونه! ببینم مگه همیشه دوست نداشتی محبت اون پسره رو جبران کنی؟ اگه میخوای کاری کنی الان وقتشه!»
◽نگاهم به نقطهای نامعلوم در انتهای خیابان خیره ماند و باور نمیکردم درست در همان لحظاتی که پریشان او شده بودم، نامش را از زبان نورالهدی بشنوم که به لکنت افتادم: «چطور؟»
طوری دست و پای دلم را گم کرده بودم که نورالهدی هم حس کرد و سر به سرم گذاشت: «یعنی اگه اون باشه، میای؟»
◾حس میکردم دلم را به بازی گرفته و اینهمه تکرار خاطراتش حالم را به هم ریخته بود که کلافه شدم: «من چی کار به اون دارم!»
رنجشم را از لحنم حس کرد، عطر خنده از صدایش پرید و ساده صحبت کرد: «ابومهدی داره نیروهای حشدالشعبی رو برای کمک به سیل خوزستان میبره ایران.»
◽ذهنم هنوز درگیر نگاه مهربان آن جوان بود و برای فهم هر کلمه به زحمت افتاده بودم تا بلاخره حرف آخر را زد: «گروههای امدادی حشدالشعبی هم دارن باهاشون میرن. منم با ابوزینب میرم برا کارای درمانی، تو نمیای؟»
◾ از همان شبی که مقابل چشمانم رفت، دلم پیش غیرتش جا مانده و با این دلی که دیگر دست من نبود، کجا میتوانستم بروم؟...
#ادامه_دارد
@fatemeh_valinejad
❌️بایدن انصراف داد و از کامالا هریس، معاون خود بهعنوان نامزد حزب دموکرات حمایت کرد.
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️این ویدیو رو باید تک تک مردم ایران ببینن !
👈🏻خبرنگار آمریکایی بعد از سفرش به ایران و صحبت با ایرانی ها معتقده که ایرانی ها تصور فانتزی از آمریکا دادن، تصوری که برگرفته از تبلیغات آمریکاست و با واقعیت فاصله داره!
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خداحافظی مادر با پسرش که در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده است
👉 @roshangarii 🚩
سلام دوستان ، چند شب پیش حلمای ۶ ساله من مشغول شیطنت در حیاط هئیت بود که زمین خوردو چانه اش شکاف برداشت ، شبانه راهی بیمارستان حضرت فاطمه زهرا تنها بیمارستان فوق تخصصی جراحی پلاستیک شدیم ، به محض ورود
ما را به اورژانس هدایت کردند ، بدون فوت وقت پرونده تشکیل شد ، از صورت دخترکم عکس گرفتند توسط پزشک متخصص معاینه شد دستور بستری و ارجاع به اتاق عمل برای فردا صبح را دادند پانسمان اولیه انجام شد و ما رو به اتاقی ۲ تخته راهنمایی کردند ، صبح زود آزمایش گرفتند ، به من به عنوان همراه پک صبحانه دادند و ساعتی بعددخترکم راهی اتاق عمل شد تا با بیهوشی(آمپول خواب آور) پزشک جراح متخصص زیر چانه اش ۴ بخیه ناقابل بزند و دوساعت بعد مرخص...
ویزیت اورژانس ، عکسبرداری ، یک شب تا صبح بستری ، آزمایش ، اتاق عمل ، فکر میکنید هزینه هایش چقدر شد ؟؟؟
کاملا رایگان
شهید جمهور ، شهید رئیسی عزیز روحت شاد ، که در واپسین ماه های خدمتت طرح درمان رایگان کودکان زیر ۷ سال را برقرار کردی ، انشاالله با اباعبدالله الحسین محشور شوید..
بازنشر یکی از هزاران خدمت رئیس جمهور شهیدمان با شما...
👉 @roshangarii 🚩
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جواب قاطع حاج قاسم به ظریف:
وحدت اصلی پیرامون #دشمن است و هر کسی که دوصدایی در برابر دشمن ایجاد کند خیانت کرده است. #خوارج از همین دوصدایی در برابر دشمنی مانند معاویه متولد شد.
تفاوت میان دانایی حقیقی با توهم دانایی را ببینید و فریب الفاظ وارداتی ظریف و ظریف های معمم را نخورید.
👉 @roshangarii 🚩
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رژیم صهیونیستی به یک تو سری خور در منطقه تبدیل شده!
▪️ «عادل شدید» کارشناس مسائل اسرائیل: حمله به الحدیده بیانگر شکست تمام تلاشهای آمریکا و اسرائیل در دهههای گذشته برای سوق دادن اسرائیل به سمت توافقهای عادیسازی با کشورهای عربی است.
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی یک جوان آلمانی ای ایران ای مرز پر گوهر میخواند
فقط اونجاش که میگه: جان مان فادای خاک پارک میرهنم...
خاک بر سر آن سلبریتی دنیا طلبی که برای چهار روز زندگی در همین آلمان و داشتن ویزا و اقامت، به همه اعتقاداتش، خانوادهاش، ریشهاش و هموطنانش پشت میکند!
👉 @roshangarii 🚩
💢 یکم مردادماه، مصادف با شهادت شهید هستهای کشور داریوش رضایینژاد گرامی باد
🔹دانشمند هسته ای داریوش رضایینژاد (متولد ۱۳۵۵ در آبدانان استان ایلام)
موفق به طراحی و ساخت یک نوع مقاومت الکترونیکی بعنوان بار با اندوکتاس کوچک برای یک مولد ضربه با ولتاژ بالا و همچنین طراحی، ساخت و آزمایش یک سوییچ انفجاری بسته شونده با کاربرد زیرساخت های هسته ای شده بود و به همین خاطر از طرف مثلث شوم ترور (آمریکا، اسرائیل و انگلیس) در لیست ترور شوندگان قرار گرفت
ایشان در یکم مرداد ۱۳۹۰ و در سن ۳۵ سالگی به ضرب گلوله در مقابل منزلش و در برابر چشمان همسر و دختر خردسالش مورد سوءقصد دو موتورسوار قرار گرفت و به شهادت رسید.
👉 @roshangarii 🚩
✍سیره زندگی شهیده زهرا حسنی سعدی...
🔹نماز اول وقت زهرا ترک نمیشد اصلاً فرقی نمیکرد کجا بودیم حتی یک بار در هواپیما قبل از پرواز پارچه روی زمین پهن کرد و نمازش را بلافاصله بعد از اذان خواند.
🔸عادت داشت قبل از اذان آرام و با طمأنینه وضو بگیرد لباسهایش را مرتب کند تا وقت اذان با نهایت زیبایی و آراستگی در برابر و برای معشوقش نماز بخواند.
🔹همیشه نماز جماعت را ترجیح میداد و دوستانش را هم دعوت میکرد.
🔸ساعت یکی از کلاسهای دانشگاه زهرا به گونهای بود که زمان اذان دقیقاً وسط کلاس بود از طرفی فاصله دانشکده فیزیک تا مسجد دانشگاه شریف حدود ۱۰ الی ۱۵ دقیقه بود.
🔹با وجود آنکه زهرا حدود نیم ساعت کلاسش را از دست میداد از استادش اجازه میخواست که میانه کلاس به مسجد برود و نماز اول را وقت بخواند.
🔸استادش هم در نهایت بزرگواری برای اینکه زحمت زهرا کمتر شود و از درس هم عقب نماند، اتاقش را به زهرا داد تا نماز اول وقتش را در همان دانشکده بخواند و بتواند سریعاً به کلاس برگردد.
💢راوی خانم مجیده ملایی مادر شهیده زهرا حسنی سعدی...
شهیده#زهرا_حسنی_سعدی
👉 @roshangarii 🚩
📌 برگ چغندر❗️
🔹 زمان شاهنشاه وعده داده بودند تو زمین فوتبال چمن بکارن اما چغندر کاشتن تا بازیکنان برگ چغندر بچینند😂
📜 اطلاعات، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۵۱.
👉 @roshangarii 🚩