eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
13.5هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 #شایعات_کرونایی!! 🔺 #شایعه: فاصله گذاری #رهبر انقلاب با #طلاب به جهت کرونا! ✅ واقعیت: جلسه همیشه به همین شکل است #شایعات #شایعات_کرونا #قم #گیلان #اراک #تهران #ایران #ناامنی_روانی #هراس_جمعی #احتیاط #ترس #عقل #دانا #خامنه_ای #آیت_الله_خامنه_ای 👉 @roshangarii 🚩
🏴🚩پیکر پاک #شهید حاج اصغر ذاکر ، #اصغر_پاشاپور ، آنکه نگران جان #سردار_سلیمانی بود ، امروز در آستانه #ماه_رجب به تهران بازگشت..... او توسط #تکفیری های تحت امر #ترکیه به شهادت رسید امروز پیکر پاک شهید #پاشاپور به معراج شهدای تهران رسید .🌷 خوش آمدی ای شهید بی سر ....😭 #مدافعان_حرم #حرم #حضرت_زینب #حرم_جمهوری_اسلامی #جمهوری_اسلامی #حلب #سوریه #سوریا #شهدا #اردوغان #البطل #سلیماني #الشهید_السیماني #Syria #Aleppo #turkey 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«بدون تعارف» با خانواده شهید #مدافع_حرم #اصغر_پاشاپور که پس از 7 سال مبارزه با #تکفیری ها در #سوریه شهید شد حس میکنم سرم سنگین است.. امروز دوباره کسی را آوردند که سر نداشت..😭🚩 #مدافعان_حرم #حرم #حضرت_زینب #حرم_جمهوری_اسلامی #جمهوری_اسلامی #حلب #سوریه #سوریا #شهدا #اردوغان #البطل #سلیماني #الشهید_السیماني #Syria #Aleppo #turkey 👉 @roshangarii 🚩
🔴 بشریت یکی از هولناک ترین #جنایت های #اسرائیل را جلو چشمش می بیند و در کوره های مبهم و گمشده تاریخ دنبال #هولوکاست میگردد 👆 ببینم #BBC کجا مردی؟ #CNN چرا خفه شدی؟ #foxnews نکنه تو هم مرگ مغزی شدی؟ #سلبریتی های مدعی #انسانیت، کجایید؟ از سیتی مال ها برگشتید؟ مدعیان دروغگوی #حقوق_بشر کجا خزیدید؟! اینجا #فلسطین است.. همانجا که فیک های مجازی #اسرائیلی به شما میگن، خود #فلسطینی ها با #اسرائیلی ها صلحن و #فوتبال بازی میکنن! 👆 جوجه #روغنفکران ندیدبدید فلان #دانشگاه، باید چند تا از این جنایت ها را ببینید که بفهمید چرا باید با #اسرائیل جنگید و چرا باید گفت #مرگ_بر_اسرائیل؟! #ترامپ #آمریکا #صهیونیسم #العراق #لبنان #Israel #Palestine #DownWithIsrael #US #FreePalestine #HumanRights #Gaza 👉 @roshangarii 🚩
🔴 بشریت یکی از هولناک ترین #جنایت های #اسرائیل را جلو چشمش می بیند و در کوره های مبهم و گمشده تاریخ دنبال سند #هولوکاست میگردد 👆 ببینم #BBC کجا مردی؟ #CNN چرا خفه شدی؟ #foxnews نکنه تو هم مرگ مغزی شدی؟ #سلبریتی های مدعی #انسانیت، کجایید؟ از سیتی مال ها برگشتید؟ مدعیان دروغگوی #حقوق_بشر کجا خزیدید؟! اینجا #فلسطین است.. همانجا که فیک های مجازی #اسرائیلی به شما میگن، خود #فلسطینی ها با #اسرائیلی ها صلحن و #فوتبال بازی میکنن! 👆 جوجه #روغنفکران ندیدبدید فلان #دانشگاه، باید چند تا از این جنایت ها را ببینید که بفهمید چرا باید با #اسرائیل جنگید و چرا باید گفت #مرگ_بر_اسرائیل؟! #ترامپ #آمریکا #صهیونیسم #العراق #لبنان #Israel #Palestine #DownWithIsrael #US #FreePalestine #HumanRights #Gaza 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری انگلیسی
#Israeli occupier's bulldozer dragging the body of a #Palestinian man in #Gaza after he was shot by the Israeli #occupation forces. One of a thousand instances of israeli #terrorism #StopArmingIsrael #صفقة_القرن #سرقة_القرن #ارحلوا_عن_ارضنا #العراق #لبنان #السعودیة #لا_لصفقة_القرن #عمان #الاردن #الإمارات #Palestine #Isreal #FreePalestine #DealOfTheCentury #US #CNN #BBC #FOXnews #Trump #Occupatoin #peace #War 🍃 @Enlightenment40 🍃
هدایت شده از روشنگری انگلیسی
👆ترجمه👆 بولدزر اسرائیلی های اشغالگر پیکر یک مرد فلسطینی را در غزه میکشد، بعد از آنکه توسط نیروهای اشغالگر اسرائیلی مورد شلیک قرار گرفته بود. یکی از هزاران گونه تروریسم اسرائیلی تسلیح اسرائیل را متوقف کنید کانال و پیج روشنگری انگلیسی را دنبال فرمایید و پوسترها را منتشر نمایید👇👇 کانال ایتا: https://eitaa.com/enlightenment40 پیج اینستاگرام: https://www.instagram.com/Enlightenment40/
🔺 #کرونا بدتر است یا #نکنه_کرونا_گرفتم؟! داستان #سقراط و #افلاطون را شنیده اید؟ بازار افلاطون شاگرد بیشتر از استادش سقراط رونق گرفت ومراجعه کننده بیشتری داشت استاد تحمل وجود این شاگرد را دیگر نداشت وبا پادشاه رفاقت داشت. به پادشاه گفت من تحمل وجود این شاگردم ندارم پادشاه گفت هر پیشنهادی دارید بگو گفت میخوام در حضور شما بهش #زهر بدم پادشاه قبول کرد وروزی تعیین کردند ودر ان روز افلاطون را احضار کردن وجریان را بهش رساندن افلاطون به مادرش گفت این حوض را پر کن از شیر وهر وقت جنازه ام را اوردند منو بنداز در حوض شیر کارت نباشد ورفت سر قرار و استاد بهش #جام_زهر داد ودر حضور پادشاه جام را نوشید وافتاد زمین. اورا بردن خانه وتحویل مادرش دادند ومادر به دستور او در حوض شیر انداخت واو شیر خورد واستفراغ کرد چند مرتبه به این شکل تا اینکه اثر زهر از بدنش رفت وچشم باز کرد بعد از مدتی نزد پادشاه رفت وگفت ادامه داستان را در کانال روشنگری بخوانید 👇👇 👉 @roshangarii 🚩
🔺 بدتر است یا ؟! داستان و را شنیده اید؟ بازار افلاطون شاگرد بیشتر از استادش سقراط رونق گرفت ومراجعه کننده بیشتری داشت استاد تحمل وجود این شاگرد را دیگر نداشت وبا پادشاه رفاقت داشت. به پادشاه گفت من تحمل وجود این شاگردم ندارم پادشاه گفت هر پیشنهادی دارید بگو گفت میخوام در حضور شما بهش بدم پادشاه قبول کرد وروزی تعیین کردند ودر ان روز افلاطون را احضار کردن وجریان را بهش رساندن افلاطون به مادرش گفت این حوض را پر کن از شیر وهر وقت جنازه ام را اوردند منو بنداز در حوض شیر کارت نباشد ورفت سر قرار و استاد بهش داد ودر حضور پادشاه جام را نوشید وافتاد زمین. اورا بردن خانه وتحویل مادرش دادند ومادر به دستور او در حوض شیر انداخت واو شیر خورد واستفراغ کرد چند مرتبه به این شکل تا اینکه اثر زهر از بدنش رفت وچشم باز کرد بعد از مدتی نزد پادشاه رفت وگفت: استادم به من زهر داد ومن را کشت حالا حق دارم پادشاه تایید کرد وقرار شد بعد از سه ماه نزد پادشاه حاضر شوند وبه استاد زهر بدهد افلاطون سه نفر را اجیر کرد وبه این سه تا سه هاون داد وبه یکی اب ودیگری خاک وسومی پشم داد وگفت در مسیر تردد سقراط بنشینند وبکوبید وهر وقت استاد پرسید که چکار میکنید بگوئید به دستور افلاطون برای شما زهر درست میکنیم. هر روز سقراط از انجا رد میشود واینها را میبیند میگوید چکار میکنید جواب میدهند به دستور افلاطون برای شما زهر درست میکنیم . هر روز از کنار اینها رد میشود وچشمش به انها میفتد نگران میشود تا روز موعود نزد پادشاه حاضر شدند وافلاطون جام زهر را به استاد داد واو کمی از ان نوشید وافتاد ومرد افلاطون باقی جام را نوشید وگفت زهر نبود آب بود ولی من او را زجر کش کردم !! کرونا هم همین شکلی است. با نام ترسناک کرونا دارن مردم را میکشند ودر حقیقت زجرکش میکنند ادم سالم یا ممکنه یک ساده یا ی ساده داشته باشد بهش میگن کرونا دارید واز ترس جان میبازد به این راحتی. نترسید نترسید نترسید. آرام باشید 👉 @roshangarii 🚩
✅ یک آزمایشِ ساده برای #کرونا‏ چگونه بفهمیم در دوره #نهفتگی بیماری قرار داریم یا نه؟ پزشکان یک #آزمایش ساده را پیشنهاد کرده اند👆 لطفا برای دوستان تان ارسال بفرمایید ❌مریضی #نکنه_کرونا_گرفتم از خود مریضی #کرونا بدتره❌ #نفس_عمیق #ریه #ترس #بیماری_فوبیا #آرامش #تنفس #نفس #هراس_جمعی #سرماخوردگی #آنفولانزا #وزارت_بهداشت #آرام_باشید #قم #تهران #ایران #گیلان #مازندران #ویروس_کرونا #بیماری #سلامتی 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! 💠 به‌خدا امداد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!» حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! 💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزده‌ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ می‌کُشمت!!!» ضرب دستش به‌ حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه‌اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون‌کُشی می‌کنی؟؟؟» 💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت می‌دیدم که انگار گردنش را می‌بُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بی‌غیرت! تو مهمونی یا دزد ؟؟؟» از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمی‌دانستم همین نگرانی خواهرانه‌، بهانه به دست آن حرامی می‌دهد که با دستان لاغر و استخوانی‌اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف می‌زدیم!» 💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمی‌داشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته‌ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته‌نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی‌رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه‌ای که روی چشمانم را پرده‌ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم‌هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. 💠 احساس می‌کردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت‌تر، که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه‌گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس می‌کردم این تکیه‌گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. 💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که می‌خواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدن‌مان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع می‌شدیم، نگاهش را از چشمانم می‌گرفت و دل من بیشتر می‌شکست. انگار فراموشش هم نمی‌شد که هر بار با هم روبرو می‌شدیم، گونه‌هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان می‌کرد. من به کسی چیزی نگفتم و می‌دانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را می‌گرفت و حیدر به روی خودش نمی‌آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. 💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان می‌نشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمی‌کردم و دست خودم نبود که دلم از همچنان می‌سوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شب‌ها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه‌ام کوبید و بی‌اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه می‌کرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
کانال روشنگری‌🇵🇸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سوم 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد
داستان زنی تنها میان داعش.. قسمت سوم. نوشته رمان نویس جبهه مقاومت، سرکار خانم فاطمه ولی نژاد لطفا نظراتتون درباره رمان ها و داستان های ایشان را برایمان بفرستید🌷 همچنین اگر برایتان درس اموز و جالب است در گروهها و کانالهایتان بازنشر بفرمایید🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶پس از روزها #پنهانکاری و عدم ارائه امار وزیر بهداشت #عربستان_سعودی از ابتلای ۲۴۴ نفر در این کشور به ویروس #کرونا و مرگ ۱۸ نفر به علت این بیماری خبر داد. #السعودیة #العراق #لبنان #الکورونا #SaudiArabia #Iraq #Iran #Corona #Emirate #China 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔺یاسر هاشمی با گاردین مصاحبه کرده و گفته «جامعه ایرانی مریض است» و «دموکراسی ما اخته است» و... 🔰خدا را شاکریم جمهوری اسلامی بر اساس تفکر این ها اداره نمی شود. در مردم چه رأی دهند، چه ندهند، چه به تفکر همسو با انقلاب رای دهند چه بر خلاف آن، ولی نعمتند و انتخابشان محترم! اما در تفکر این آقازاده و مولتی میلیاردرهای و مردم تا وقتی محترمند که به لیست رأی دهند. وگرنه مریضند و مستحق توهین! ☑️ @abdollahy_moh
🔶 کاشکی #سلبریتی هم از #چین وارد میکردیم..🙃 #بازیگران #بازیگر #هنرمند #هنرمندان #فوتبال #فوتبالیست #پرسپولیس #استقلال #سینما #صداوسیما #بهنوش_بختیاری #کیهان_ملکی #متین_ستوده #کمک #انرژی_مثبت #انرژی_منفی #کرونا #ناامیدی #امید #شادی #صداوسیما #مسئولیت_اجتماعی #فرهنگ 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ #کرونا در چند قدمی کارمندان #صداوسیما معاون #وزیر_بهداشت، آقای #حریریچی که شب گذشته در مصاحبه تلویزیونی سرفه‌های متعددی داشت،امروز با ارسال ویدئویی از مثبت بودن تست کرونای خود خبر داد. امیدواریم صدا و سیما نیز مثل دیگر ارگان ها، با کاهش برنامه ها و شبکه های بی فایده، کار کارمندان خود را سبکتر کند و مراقبت بیشتری بعمل آورد 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #دروغ شبکه #منوتو درباره #کرونا در #قم ❌شبکه #صهیونیستی من‌وتو با پخش تصویری از #عراق مدعی شد که این عکس مربوط به #نماز_جمعه_قم است و #روحانیون از ترس کرونا در یک محفظه شیشه‌ای پناه گرفته‌اند.😐😳 ✅این در حالی است که این تصویر مربوط به دوران جنگ #عراق با #داعش و سخنرانی ضدداعشی شیخ محمدالیعقوبی در عراق است.😐 #دروغگو #شایعه #روحانی #بی_بی_سی #جنگ_روانی #شایعات_کرونایی #ایران_اینترنشنال #ملا #آخوند #ایران #تهران #ایرانی 👉 @roshangarii 🚩
🔴 #سعودی ها حتی به خودشان هم رحم نمیکنند.. پس از سقوط #جنگنده سعودی توسط نیروهای #یمن، #عربستان شروع به بمباران بقایای جنگنده میکنه، تا #خلبان های خودشون کشته بشن! #شرف و #انسانیت در این نوکران #آمریکا و #اسرائیل یافت نمیشه #السعودیة #قاتل #جنایتکار #جنگ 👉 @roshangarii 🚩
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استیون کینزر نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی: قاسم #سليمانی بزرگترین قاتل #داعش بود/جرم #ایران پیروی نکردن از #آمریکا است....! #ملت_مقاومت_علیه_آمریکا #ترامپ #عراق #مقاومت #آزادی #استقلال #ایرانی #شهید_سلیمانی #US #Soleimani #MartyrSoleimani #CNN #BBC #FOXNEWS #Trump #America #Iran #Freedom 👉 @roshangarii 🚩
🔴آیا میدانید بودجه #وزارت_بهداشت 88 هزار میلیارد تومانه. 🔴آیا میدانید #بودجه وزارت بهداشت، 6 برابر #بودجه_نظامی ه. اما عملکردش: 👆 حتی توان اداره و #مدیریت توزیع #ماسک را ندارند.. #مرگ و میر #کرونا دیگر هیچ👆 اما فقط بخاطر #اخلاق و #مردم جریان #انقلابی سکوت کرده و در آرامش، #مطالبه میکند.. و #روحانی و #نمکی را به صلابه نمیکشد.. اگر خودشان بودند چطور؟! میدونید با #جنگ_روانی و رسانه های مواجب بگیرشون چه ها میکردند.. #اصلاحات #اصلاحطلبان #استعفا #سیاسی #امید #انرژی_مثبت #وزیر_بهداشت #چین #مدیریت_بحران #رهبر #مجلس #قالیباف #پلاسکو 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔺 ، حامی جاسوسها و مزدورها توییت زده که تست ی منم مثبت شده اونقدر هست که کسی باور نمیکنه این دفعه هم راست بگه 😐 در همین توییتش هم باز به فکر کرونا گرفتن جاسوسها و مزدورهاست. 👉 @roshangarii 🚩