فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 #وزیر_بهداشت #کویت بدون معرفی خودش وارد #داروخانه شد و #ماسک درخواست کرد. فروشنده اول گفت ندارم و بعد گفت به پنج برابر قیمت دارم.
آخرین حرف وزیر رو ترجمه می کنم.
*سکر المحل و جاوب فی المحکمه*
داروخانه ات رو ببند و در دادگاه پاسخ بده.
قضاوت باشماست
مشکل کمبود ماسک و #گرانفروشی اش تو بقیه دنیا هم وجود داره. چون تو بقیه جهان هم مفتخور و بی وجدان زیاده😐
#کرونا #ویروس_کرونا #همه_با_هم_علیه_کرونا #ایران #تهران #قم #الکویت #Kuwait #Corona #الکورونا #Italy #Lebanon #Iraq #SaudiArabia
👉 @roshangarii 🚩
🔶 با #کرونا دوست و دشمن خود را بشناسید👆
کسانیکه #آرامش و #انرژی_مثبت میدهند و کسانیکه به شما #ترس و #استرس و #انرژی_منفی و #ناامیدی تزریق میکنند👆
#جنگ_روانی #جنگ_رسانه #بی_بی_سی #منوتو #ایران_انترنشنال #سلبریتی #صداوسیما #رادیو #تلویزیون #مجری #بازیگران #هنرمندان #رسانه #خبر #خبر_فوری
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هند چه خبر است؟
همزمان با سفر #ترامپ به هند، هندوهای افراطی کمی آن طرفتر از محل اقامت رییس جمهور #آمریکا در حال به آتش کشیدن خانهها و #مساجد #مسلمانان در دهلی نو هستند؛
وقتی از ترامپ درباره این حوادث پرسیدند گفته به من ربطی ندارد مسائل داخلی هندی هاست
ملعون پس چرا مرتبا در مسائل داخلی #ایران دخالت میکنی؟!!
#india #US #muslims #NarendraModi
#trump #cnn #bbc #foxnews #هند #ترامپ #دهلی_نو #هندو
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶صحبت های عجیب نماینده #مجلس #روسیه درمورد ایران....!
همه میدونن ماقدرتهایی رو داریم که هیچ کشوری دردنیا ندارد اولی رهبری کاریزماتیک دومی ایدئولوژی اسلامی وسومی انسان هایی که برای این اید ئولوژی جانشان رافدا می کنند.
کاش خودمون هم خودمونو حداقل به اندازه ی اینها باور داشتیم.
#iran #cnn #bbc #foxnews #soleimani #US #Iraq #Lebanon #Yemen
👉 @roshangarii 🚩
🔶 #طلاب جهادی قم به کمک بیمارستانها و بیماران #کرونا رفته اند..
اما #برانداز و #اصلاحطلب پشت کیبورد مشغول نیش و کنایه به #قم و #آخوند..
راستی #بازیگر ها کجان.. برن سلفی بگیرن برگردن😐
آری ! دوست و دشمن را در سختی ها بشناسید
#بیماری_کرونا #ملا #طلبه #چین #تهران #گیلان #پزشکی #بیمارستان #کمک #سلبریتی #انرژی_مثبت #بازیگران #هنرمندان #هدیه_تهرانی #نیکی_کریمی #همبستگی_ملی #دوست #منوتو #بی_بی_سی #ایران_انترنشنال #وزارت_بهداشت #پرستار
👉 @roshangarii 🚩
🔴 #شایعات_کرونایی
🔴 هواپیمای #ماهان متعلق به چه کسی است؟👆
#حسین_مرعشی برادر زن #هاشمی_رفسنجانی مالک اصلی و رسمی #هواپیمایی_ماهان است..
#اصلاحطلبان گرامی اگه قراره بی عرضگی و #خیانت تونو به کسی نسبت بدید، آدرسش بین خودتونه👆
#اصلاحات #قم #تهران #منوتو #بی_بی_سی #ایران_انترنشنال #محمود_شهریاری #تاجزاده #وزارت_بهداشت #روحانی #هاشمی #رفسنجانی #چین
👉 @roshangarii 🚩
🔴 #شایعات_کرونایی
طرف برداشته فیلم دسته #عزاداری شهادت امام هادی هیات مکتب الحسین #اصفهان رو به اسم دسته برای مقابله با #کرونا منتشر کرده!! دو زار پول بیشتری از #ترامپ بگیره!!
بنظرتون کرونا بدتره یا #دروغ ؟👆
#امنیت_روانی #امنیت #تخریب #خرافه #دین #مذهب #دین_زدایی #تخریب_دین #تخریب_شیعه #شیعه #شایعه #دروغگو #خبرنگار #وطنفروش #خائن #ایران #قم #تهران #ایرانی #مزدور #منوتو #بی_بی_سی #توییتر
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از محمد عبدالهی
💢ورود کرونا تقصیر تاجر سعودی است یا طلبه های چینی یا دولت روحانی؟!
💢چرا شبکه نفوذ انقدر از جامعه المصطفی می ترسد؟
🔰درحالیکه رئیس #سازمان_بهداشت_جهانی اعلام کرده یک #تاجر عربستانی و همسر #چینی اش ناقل #کرونا به #ایران بوده اند، اما #شبکه_نفوذ، مثل هر ماجرای دیگری، تیغش را تیز کرده تا عقده های خود را علیه #مذهب و #اسلام خالی کند. و کرونا را بیندازند گردن ۷۰۰ #طلبه چینی #جامعه_المصطفی که در ۲ ماه اخیر فقط ۲ نفرشان به #چین سفر داشته اند و روال #قرنطینه را مثل آن ۸۰ دانشجو و شهروند ایرانی که از #ووهان برگشتند، طی کرده اند.
🔰در روزهایی که جریان #انقلابی جهت #آرامش بخشی به جامعه، بر بی عرضگی و #خیانت های دولت #روحانی در ورود و گسترش کرونا چشم پوشی می کند، شبکه نفوذ، به دنبال #فرافکنی بی کفایتی یا خیانت دولت به این و آن است. یکبار به طلبه ها و کارگران چینی می تازد، یک بار به حرم #حضرت_معصومه و #مساجد و منابر. (پاساژها و سینماها و بازارها کرونا ندارند!) اما نمی گوید چرا دولت روحانی، پروازهای چین را لغو نکرد؟ یا از کجا معلوم یکی از آن ۸۰ ایرانی برگشته از ووهان، ناقل نبوده اند؟ چرا که به فاصله اندکی از خروج آنها از قرنطینه موج سرایت کرونا ایجاد شد.
🔰اما چرا جامعه المصطفی همواره مورد کینه این جماعت است؟ یک بار #بودجه دوزاری اش در برابر بودجه های هزاران میلیاردی علم می شود. یک بار طلبه های اروپایی و آفریقایی اش و حالا طلبه های چینی اش مورد تاخت و تاز قرار می گیرند. چون یکی از معدود نهادهایی است که در سستی و بی خاصیتی دستگاه های خارجی خصوصا #وزارتخارجه و کنسول های #فرهنگی مفتخور و بی بخار، کارش را درست انجام می دهد و بروندادهای مثبتی برای تبلیغ #تشیع در جهان دارد. بنابراین جریان نفوذ از بین این همه نهاد و دستگاه، بر چنین مجموعه ای می تازد. آنها از گسترش تشیع هراس دارند. درست مثل اربابان صهیونیست و وهابی شان.
#محمد_عبدالهی
☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجم
💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید.
موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت.
💠 خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با #مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و #عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول #عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»
💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.»
از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
💠 مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
💠 کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه #خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
💠 و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
💠 من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!»
با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپشهای قلبش میلرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
کانال روشنگری🇵🇸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مرد
قسمت پنجم. داستان زنی میان داعش.. عاشقانه های سیاسی که هیچ کجا نخواهید خواند.. 😉 احسنت به قلمشون