eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
14.7هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
...و انتهای این قصه ی سرد و سفید همیشه سبز خواهد بود،،، تا رسیدن خورشید عالم تاب، تنها یک سلام باقیست... شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر (سلام‌الله‌علیهما) تسلیت و سال نو تبریک باد. از درگاه الهی سالی پر از صحت و سلامتی و برکت و عاقبت بخیری برایتان تمنا داریم 🌸 🌸 👉 @roshangarii 🚩
💐 ملت عزيز ایران عيدتان مبارک 💐 🚩 سال۹۹؛ سال 👉 @roshangarii 🚩
🌸 🌷🌸 چون ما قیام نماید، حال عموم بندگان را نيكو نماید، باورها را یگانه و دلهاى پریشان را متحد سازد. دست به برمیداریم سال ظهور حضرت (عج) باشد.. عیدتون مبارک 🌺💫🌈 ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 💚 نخستین بار این جمله را امیرالمومنین (ع) بکار بردند... طبق کهنترین سندهای تاریخی. و این گونه این عبارت میان ایرانیان مرسوم شد. از آن زمان این گونه تبریک گفتن مرسوم شد. @ir_bastan 👉 @roshangarii 🌹
🌺🌺 نوروز یا نوروز ؟! تفاوتشون چیه؟👆 یا نوروز ؟ چگونه نوروز پادشاهان را به نوروز مردم تبدیل کردند.. از زبان حکیم انقلاب 👆 بعضیا توی تبریک هاشون میگن: نوروز باستانی! اما اشتباهه👌 👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از  محمد عبدالهی
تا ۳ سال پیش ایرانیها خجالت میکشیدند بگویند جنس ایرانی میخواهیم! امروز بسیاری فروشگاهها با افتخار اعلام میکنند همه اجناسمان ایرانیست. خدایا شاهد باش دغدغه اصلی این عالم ، قوی و قدرتمند کردن بود. حمایت از تولید، رونق تولید، . یعنی قدرت؛ یعنی https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 در ؛ حمله و غارت فروشگاهها به بهانه 🔹رسانه های غربى فیلمی را منتشر کرده اند که در آن تعداد زيادى از شهروندان انگليسى به بهانه شیوع ویروس کرونا دست به غارت فروشگاه هاى لباس در يكى از خيابان هاى لندن زده اند. اما خب! همچنان و و های جیره خورشون معتقدن و جایگاه و و ه! و فقط پر از بدبختی و بیچارگی و ه! 👉 @roshangarii 🚩
🔶 مسئولین محترم! #مسافران_نوروزی را #جریمه_نقدی کنید.. ببینید چطور میشینن تو خونه هاشون خیلی ها حرف #فرهنگ و #فرهنگسازی را نمیفهمن! وگرنه #قتلعام جمعی مردم #ایران در راه است😞 #وزارت_بهداشت #صداوسیما #قرارگاه_بهداشتی_درمانی #نیروهای_مسلح #کرونا #اخبار_کرونا #سفرهای_نوروزی #نوروز #عید #جریمه #تنبیه #ایتالیا #بیفرهنگ #سلبریتی #مجلس #رهبر #روحانی 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔰با درخواست رئیس قوه قضاییه و موافقت رهبری ده هزار نفر از زندانیان که بسیاری از آنان هستند، آزاد می شوند. پیش از این نیز 85 هزار نفر از زندانیان به خاطر شرایط ویژه کشور به خاطر و نگرانی ها از ابتلای زندانیان به مرخصی فرستاده شدند که بسیاری از آنان مشمول عفو شده و دیگر به زندان برنمی گردند. یک که در دنیا نظیر ندارد در آستانه سال نو در کشور راه افتاده و حالا منتظریم کسانی که بزرگترین دغدغه شان و انتقادشان به نظام بحث زندانیان سیاسی (بخوانید جاسوس ها و مجرمان امنیتی) بوده، واکنش درخوری نسبت به توجه نظام به زندانیان ابراز کنند. اما در واقعیت 🔺تایملاین در سکوت عجیبی نسبت به این اتفاق بزرگ فرو می رود. 🔺اعضای ائتلاف احزاب با بازنشر نامه یکصد نفر از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به رهبری، مراتب همراهی و همبستگی خود را با امضاکنندگان نامه به نمایش گذاشتند. 🔺 به جای پرداختن به عفو گسترده ترجیح داد دوباره بحث لزوم رفع حصر سران فتنه را مطرح کند. 🔺 هم سوت زنان از کنار این خبر رد شد. 🔰باید منتظر باشیم این روزها توییت هایی با این مضمون که این روزها سرقت افزایش یافته و دلیلش آزادی یا مرخصی زندانیان است تا خبر این عفو گسترده را به حاشیه بکشند منتشر شود. ☑️ @abdollahy_moh
🔶 دلیل اصرار #رهبر انقلاب بر #تولید_ایران چیست؟! 3 سال متوالی: حمایت از تولید #ایران، رونق #تولید، #جهش_تولید 👆 #ایرانی #ایران_قوی #ایران_ابرقدرت #آمریکا #روسیه #ترامپ #عربستان #برده #وابسته #ایرانیان #ولی_فقیه #قدرت #تولید_ایرانی #کالای_ایرانی 👉 @roshangarii 🚩
🚩 .. امسال سفره های هم داغدار روی توست مگر میشود داغ فراق تو بر جگرهایمان فراموش شود.. تا روز خروج خفت بار از منطقه و نابودی رژیم ، آتش قلبهایمان همچنان شعله ور است..🚩🔥 💚 لطفا سفره های خود را با هشتگ منتشر فرمایید💚 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe