6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ما #آریایی هستیم به وقتش عربم میپرستیم کف پاشم لیس میزنیم شکرشم میخوریم !!
ما آریایی های پدرسوخته! بخاطر پول هر غلطی میکنیم
#ابی، #شهرام_شب_پره #اندی #ساسی_مانکن و دیگر #خوانندگان_لس_آنجلسی #خائن با هواپیمای اختصاصی #محمد_بن_سلمان برای اجرای #کنسرت برای خلیفه #عربستان رفته اند..
.
اینها برای دولتی جشن میگیرند که دستش به خون فرزندان این مملکت و هزاران تن از #مدافعان_حرم با حمایت از داعش آلوده است اینها برای دولتی جشن میگیرند که هزاران زن و مرد و کودک را در #یمن سلاخی کردند..
.و در دشمنی با #ایران و #ایرانی از هیچ کاری فروگذار نکردند...
تاسف برای کسانیکه #آهنگ های این بیشرفها را گوش میدن و اجازه میدن بچه های پاکشون صدای #شیطانی این مزدورها رو گوش بدن
ننگ بر شما.. نام #سلبریتی با #خیانت و #وطنفروشی آغشته شده.. و روزبروز مردم را بیشتر از خودشون #متنفر میکنن
این کلیپ را نگهدارید.. تاریخ ما سندهای زیادی از #خائن ها و #وطنفروش ها داره.. هر وقت دم از #ایران و #انسانیت و #وطن زدن همین کلیپو بدید بهشون👆
👉 @roshangarii 🚩
🔴 #عربستان سعودی به بهانه #کرونا! #حج عمره و #زیارت مسجد نبوی را تعطیل کرد.
اما جشنواره #کنسرت #خوانندگان_وطنفروش را به راه انداخته!
در خانه #خدا را بستند. در خانه #شیطان را باز کردند. این است چکیده حکومت شیطانی #سعودی.
#وهابی #بی_دین #خوانندگان_لس_آنجلسی #بیغیرت #وطنفروش #خوانندگان #موسیقی #موزیک #خواننده #وطن #عربستان_سعودی #کعبه #شیطانی #السعودیة #سعودي #کعبة #SaudiArabia
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سال ۲۰۱۳ #گلشیفته_فراهانی و #بهرام_رادان
ویدیو تهیه میکردن که
وای DNA خودتون رو به بانک DNA جهانی بفرستید
درد نداره یه نمونه بزاق ساده اس
سهم نمونه های ایرانی کمه و ...
چندسال #سلبریتی های #خائن میکوبیدن تو سر پژوهشکده داخلی
و برای BMDW یواشکی #سرقت_ژنتیکی میکردن!
حالا مشخص شده پشت پرده چی بوده👆وقتی با #کرونا به جان ژنوم #ایرانی افتادند👆
#کرونا_جنگ_بیولوژیکی #جنگ_بیولوژیک #بازیگران #سربازان_مرگ #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_شیطان #شیطانی #آمریکا #ژنتیک #خائن #بیمارستان_شریعتی #بیوتکنولوژی #دزدی #مرگ
👉 @roshangarii 🚩
15.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 صحبتهای #دکتر_کرمی درباره تاثیر سرقت ژنتیک ایرانیان و طراحی کرونا👆
از سال ۲۰۱۳ #گلشیفته_فراهانی و #بهرام_رادان
ویدیو تهیه میکردن که
وای DNA خودتون رو به بانک DNA جهانی بفرستید
درد نداره یه نمونه بزاق ساده اس
سهم نمونه های ایرانی کمه و ...
چندسال #سلبریتی های #خائن میکوبیدن تو سر پژوهشکده داخلی
و برای BMDW یواشکی #سرقت_ژنتیکی میکردن!
حالا مشخص شده پشت پرده چی بوده👆وقتی با #کرونا به جان ژنوم #ایرانی افتادند👆
#کرونا_جنگ_بیولوژیکی #جنگ_بیولوژیک #بازیگران #سربازان_مرگ #مرگ_بر_آمریکا #مرگ_بر_شیطان #شیطانی #آمریکا #ژنتیک #خائن #بیمارستان_شریعتی #بیوتکنولوژی #دزدی #مرگ #بیوتروریسم
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اوج رذالت دولت #تروریست #آمریکا در ساخت #سلاح بیولوژیکی
آمریکا کشوری که حتی از #حشرات سلاح میسازد😓😱
هر جا پای #مرگ و #کشتار #انسان ها در میان است، اسم #شیطان_بزرگ میدرخشد..
راست گفت آیت الله مشکینی: #مرگ_بر_آمریکا ذکر است، عبادت است👌
#بیوتروریسم #جنگ_بیولوژیک #ژنتیک #میکروبیولوژی #زیست_شناسی #علم #ترامپ #شیطان #شیطانی #بیل_گیتس #جنایتکار
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_یکم
💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود.
صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق میزد و با چشمانی #شیطانی به رویم میخندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمیرسید.
💠 پاهایم سُست شده بود و فقط میخواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار #گلوله جیغم را در گلو خفه کرد.
مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ میزدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه #تهدیدم کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی میکُشمت!»
💠 از نگاه نحسش نجاست میچکید و میدیدم برای تصاحبم لَهلَه میزند که نفسم بند آمد. قدمهایم را روی زمین عقب میکشیدم تا فرار کنم و در این #زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد.
از درماندگیام لذت میبرد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به #اشکم خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمیکردم انقدر زود برسی!»
💠 با همان دست زخمیاش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگیام را به رخم کشید :«با #غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!»
پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. میدید تمام تنم از #ترس میلرزد و حتی صدای به هم خوردن دندانهایم را میشنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟»
💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این #بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خندهای چندشآور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط #داعش راهی نیس!»
همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و میدیدم میخواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری میلرزید که نفسم به زحمت بالا میآمد و دیگر بین من و #مرگ فاصلهای نبود.
💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا میکرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه میرفت تا تکان نخورم.
همانطور که جلو میآمد، با نگاه #جهنمیاش بدن لرزانم را تماشا میکرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو #آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟»
💠 صورت تیرهاش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی میزد و نگاه هیزش در صورتم فرو میرفت. دیگر به یک قدمیام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمیدانستم چرا مرگم نمیرسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم #سر بریدم!»
احساس کردم #حنجرهام بریده شد که نفسهایم به خسخس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمیاش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید.
💠 چشمان ریزش را روی هم فشار میداد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم #مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی میشدم که نارنجک را با دستم لمس کردم.
عباس برای چنین روزی این #نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم.
💠 انگار باران #خمپاره و گلوله بر سر منطقه میبارید که زمین زیر پایمان میجوشید و در و دیوار خانه به شدت میلرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم میچرخید و با اسلحه تهدیدم میکرد تکان نخورم.
چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشورههای عمو، #غیرتشان برای من میتپید و حالا همه #شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
🔶 دلت میاد بغض یه بچه رو ببینی؟ دلت میاد یه بچه مریض ببینی؟ دلت میاد یه بچه گرسنه باشه؟
در این جهان، خونخوارانی هستند که 4000 #کودک توی 20 سال کشتن.. و به #کشتار پاکترین مخلوقات خدا افتخار میکنن👆
پس همیشه با زبان و عمل بگو : #مرگ_بر_اسرائیل = #سلام_بر_انسانیت
❌در ضمن دوستان.. ابدا ابدا هیچ پیج یا اکانت #اسرائیلی را فالو نکنید.. هرگز فالور آنها نباشید. بهیچ وجه. همه آنها که در عاشورا تماشاچی لشکر یزید بودند، عقوبت شدند..
#انسان #انسانیت #کودک_کشی #بچه_کش #صهیونیست #آدمکش #شیطانی #نوزاد #بچه #نینی #BABY #ISRALE #PALESTINE #اصلاحات #زیباکلام #سرطان_صهیونیسم #صهیونیسم #فلسطین #دورهمی #کرونا #خندوانه #بازیگران
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دولتهای غربی چطور با #شاخهای_مجازی که محتوای #غیراخلاقی منتشر میکنند، برخورد میکنند!👆
🔸حقا که "غربزدههای ایرانی از خود غربیها مزخرفتر هستن"
غربیها یه مرزهایی در #اخلاق و سایر امور دارن، اما #غربزده های #ایرانی همونم ندارن!
وضع #اینستاگرام بشدت خرابه و هیچ نظارتی بهش وجود نداره..
#وزیر_ارتباطات، #شورایعالی_فضای_مجازی، #قوه_قضائیه #فیلتر_هوشمند #فیلتر #آذری_جهرمی #فساد #شاخ #فحشا #آمریکا #کودک #نوجوان #تلگرام #پایتخت #تتلو #شیطانی #دختر #پسر #رئیسی #کودکان
👉 @roshangarii 🚩
🔴 #اینستاگرام را #فیلتر_هوشمند کنید.. روزبروز داره وضعش خرابتر میشه.. و حتی #کودکان به فحشا کشیده شدن😞
آقای #وزیر_ارتباطات، #شورایعالی_فضای_مجازی، #قوه_قضائیه .. روتون میشه جلوی زن و بچه تون اینستاگرام را باز کنید؟!
#فیلتر #آذری_جهرمی #فساد #شاخ #شاخ_اینستا #فحشا #سلیمانی #توهین #اخلاق #غیراخلاقی #کودک #نوجوان #تربیت #تلگرام #ایتا #پایتخت #تتلو #شیطانی #دختر #پسر
👉 @roshangarii 🚩
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺مصاحبه تکان دهنده دختر بهایی مسلمان شده با تلویزیون
🔺هر بهایی یک مبلغ است، باید مبلغ باشند
🔺 بهایی ها از سه سالگی بچه های خود را مغزشویی میکنند اما به مسلمانها میگویند بچه های خود را آزاد بگذارید و رها کنید
🔺 بهاییت قیامت را انکار میکند، و بها را خدا میداند!!!
🔺 من و همسرم هر وقت از تلویزیون ضریح اهلبیت را می دیدیم اشک میریختیم که چرا ما این پشتوانه های معنوی را نداریم 😔
جالبه بهایی ها به حجاب ما گیر میدن و میگن نه به حجاب اجباری ولی خودشون ازدواج اجباری دارند 🤕
#بهایی #بهاییت #مسلمان #بهاالله #اسلام #اهلبیت #حرم #مغزشویی #کودکان #مبلغ #قیامت #خدا #فرقه_شیطانی #شیطانی #تازه_مسلمان #رهیافته #حجاب #حجاب_اجباری #ازدواج_اجباری
👉 @roshangarii 🚩