eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
14.8هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه معلم قوچانی بهبود یافته از کرونا به مردم *این بیماری طاقت فرساست *کرونا با زجر افراد را میکُشد *فکر میکنید در یک کیسه پلاستیکی نفس میکشید! *از خانه‌های خود خارج نشوید پ.ن: با اینکه خوب شده هنوز تنگی نفس داره، این ویدیو رو به اشتراک بذارید تا کسایی که جدی نمیگیرن متوجه بشن. 👉 @roshangarii 🚩
طرف عکس گرفته از ضدعفونی کردن .... زیرش نوشته تو دیگه چرا ؟؟ تو که ۷۰ نوع را دفع می کردی؟! یه عده هم تاییدش کردند و نشرش دادند... ✅ اولاً باید گفت تو دیگه چرا؟ تو که هفتاد نوع سوال را جواب میدادی؟ چرا به این چیزا که میرسه هنگ می کنی ✅دوما دلبندم ... اونی که بلا رو دفع میکنه دادن هست نه ! 😄😄 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴غش رفتن غربگراها برای چشمک ترامپ! 🔰درحالیکه دولت جمهوری اسلامی را تحت سخت ترین تحریم های دارویی قرار داده و از آزاد شدن مبلغ بالایی پول ملت ایران در بانک های آمریکا و اروپا جلوگیری می کند، یک عده تیتر می زنند که «رد کردن اعلام آمادگی ترامپ برای اعزام پزشک به ایران توسط سخنگوی وزارت خارجه، بر خلاف سیاست ورزی ست و اصلا ممکن است و که از آن ها تقاضای کمک کرده ایم بگویند شما که کمک رایگان ترامپ را رد می کنید، لابد نیازی به کمک یا وام ما هم ندارید!» 🔰نگاه به دنیا خیلی فانتزی است. تناقض و پیشنهاد اعزام پزشک را می بینند، تصاویر حمله مردم آمریکا به فروشگاه ها، اخبار کمبود ماسک و کیت آزمایشگاهی و امکانات درمانی برخی ایالت های آمریکا را می شنوند، خباثت های ترامپ در ، ترور ، تهدید ملت ایران به حمله نظامی... را مشاهده می کنند، اما باز با یک چشمک دلشان ضعف می رود و یادشان می رود این یانکی هرزه چه کسی بوده! ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اوج رذالت دولت در ساخت بیولوژیکی آمریکا کشوری که حتی از سلاح میسازد😓😱 هر جا پای و ها در میان است، اسم میدرخشد.. راست گفت آیت الله مشکینی: ذکر است، عبادت است👌 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ايشون مجرى شبكه لندنى است شبانه روز نان استاپ دارن و رو تحقير و رو مسخره ميكنن حالا بلا افتاده به جون كشورشون ديگه دوران آبجو خورى تو كافه هاي مانمس و سِيكرِد شهر لاندن و خنديدن به ريش ملت ايران گذشته حالا بايد بدويي دنبال . قوطى كنسرو و اقلام خشك تو كشورهاى و ی ابرقدرتشون😐 دیگه گير نمياد اینجا تو ياد ميگيريم چطور به هم نوعمون كمك كنيم يادميگيريم چطور در مواقع سختى از لقمه هاي خودمون بزنيم و بديم به هم نوعمون ترتيبت يافتگان امروز دارن شبانه روز تو پايگاه ها و بي مزد و منت و گمنام به مردمشون خدمت ميكنن و شك نكن اگه حتي دشمنمون هم از سر ناچاري دست كمك به سمتمون بلند كنه كمكش ميكنيم و اونجا میگه ! 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
🔺 #السعودیة عطلت #عمرة #بیت_الله و #زیارة #مرقد_النبي باعتذار شیوع #فایروس_کرونا. ولکن شکلت مجالس لل #موسیقی و لغناء #المطربین #الخائنین للوطن! سدوا باب بیت #الله الحرام و فتحوا باب بیت #الشیطان! هذه خلاصة الحکم #السعودي #الشیطاني! #کعبة #مکة #مکة_المکرمة #مدینة #مدینة_المنورة #وهابي #Lebanon #IRAQ #saudiarabia 👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
👆 ترجمه👆 عربستان سعودی به بهانه کرونا! عمره و زیارت مسجد نبوی را تعطیل کرد. اما جشنواره کنسرت خوانندگان وطنفروش را به راه انداخته! در خانه خدا را بستند. در خانه شیطان را باز کردند. این است چکیده حکومت شیطانی سعودی. کانال روشنگری عربی را دنبال فرمایید👇 🔹 https://eitaa.com/altanwir40 🔸 https://www.instagram.com/altanwir40/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشیدن برای مقابله با ویروس 🙄🙄 یه ور دنیا میخورن! یه ور دنیا ! قرن 21.. بشر همچنان در فرومانده.. مظلوم گیر همچین احمقایی افتادن! 👉 @roshangarii 🚩
یه ور دنیا میخورن! یه ور دنیا ! قرن 21.. بشر همچنان در فرومانده.. مظلوم گیر همچین احمقایی افتادن! 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
يكى اومد بهم گفت: كاش تو همان كنترل مي شد و از بين ميرفت، مجبور نبوديم الان اينجا باهاش مواجه بشيم. گفتم: بله، دقيقا مثل . هنوز به ما ميگن چرا رفتيد . 👉 @roshangarii 🚩