▫️"خدا را به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام قسم دهید تا فرجم را نزدیک کند!" #حکایت شفا یافتن یک مسیحی، از برکت روضه #حضرت_علی_اصغر علیه السلام

▫️خبر پیچید در شهر: « زینب کبری به اذن خدا دوباره زنده شده! آن هم ۱۵۰ سال بعد از عاشورا! » مردم دسته‌دسته به دیدنش می‌رفتند. خبر رسید به امام سلام الله علیه. فرمود: اگر واقعا زینب باشد، باید کاری را که می‌گویم انجام دهد... 🔘 #حکایت زنی که ادّعا می‌کرد زینب کبری است. 👇

#حکایت زنی که ادّعا می‌کرد زینب کبری است. 📚 الخرائج ج ۱ ص ۴۰۴ / همچنین ج ۲ ص۲۶۱.

▪️حکایتی عجیب از برکات حدیث کساء. 📚حدیث کساء و آثار شگفت، ص۹۸. #حکایت #حدیث_کساء

▪️دست‌هایش می‌لرزید. باید رضایت‌نامه را امضا می‌کرد. دکتر گفته بود: "امید زیادی به زنده ماندن‌شان نیست؛ نه همسرت، نه نوزادت." رضایت داد. با گریه آمد خانه. ساعتی بعد تلفنش زنگ خورد. از بیمارستان بود. دلش ریخت... 👈 حکایت معجزه حدیث کساء در شفای یک بیمار سرطانی 👇 #حکایت #حدیث_کساء

▪️دهه اوّل محرم. دعوتش کرده بودند روضه‌خوانی. قبل منبر، بانی مجلس صدایش زد. گفت: امشب روضه حضرت زهرا بخوان. پرسید: روضه حضرت زهرا؟ آن هم شب اول محرم؟! روضه مادر را خواند. شب‌های دوم و سوم هم. شب آخر، روضه‌خوان سرّ ماجرا را پرسید. بانی مجلس گفت: من قبلا سنّی بودم ... 👈 حکایت شیعه شدن یک سنّی از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها 👇 #حکایت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها

▪️حکایت شیعه شدن یک سنّی از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها. #حکایت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها

🌷با کریمان کارها دشوار نیست... حکایت بهت‌آوری از بخشندگی کریم اهلبیت علیهم السلام ▫️این #حکایت زیبا را اینجا بشنوید👇

▫️آمده بود مشهد برای زیارت. پول و پله‌اش تمام شد. نمی‌خواست به کسی رو بزند. متوسل شد به امام رضا علیه‌السلام. خواب حضرت را دید: "فردا اولین کسی که وارد حرم من می‌شود، گره از کارت باز خواهد کرد." از خواب که بیدار شد رفت ورودی حرم. اولین نفر را که دید ماتش برد. با خودش گفت: «این که اصغر بی‌نماز است! یعنی حضرت مرا به یک بی‌نماز حواله داده؟!» 👈این #حکایت جذّاب و زیبا را اینجا بشنوید👇

▪️زیر عَلَمت، اَمن‌ترین جای جهان است #حکایت عاقبت بخیری یک جوان شرابخوار، از برکت علامت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام #توبه

حکایت   🌹 چه دردها که بامن بود و شما در کنارم بودید! از تب می‌سوخت، درد تمام بدنش را فرا گرفته بود، ولی نمی‌خواست ثواب نماز جماعت را از دست بدهد، به هر سختی که بود، غسل کرد و خودش را به خطبه‌های نماز رساند ... از مسجد که بیرون می‌آمد، امام دستی روی شانه‌هایش گذاشت و فرمود: رمیله دچار تب شده بودی، ولی باز هم برای نماز به مسجد آمدی؟ رمیله متحیّر شد: بله سرورم! شما چه طور متوجه شدید؟! امیرالمومنین علیه السلام لبخند زد و پاسخ داد: "ای رمیله! هیچ زن و مرد مؤمنی نیست که مریض شود، مگر این که ما به خاطر مریضی او مریض می‌شویم، و هر گاه محزون گردد ما به خاطر حزن او محزون می‌شویم، و هر زمان دعا کند ما به دعای او آمین می‌گوییم، و وقتی ساکت باشد ما برای او دعا می‌کنیم، و هر کجا در مشرق و مغرب مرد و زن مؤمنی باشد ما با او هستیم." 📚 بحار الأنوار، ج  26 یا صاحب الزمان! چه دردها که با من بود و شما در کنارم بودید و من غافل از شما ... #حکایت #معرفت

#پیشنهاد_دانلود 🔸️شاهراهِ ظهور اینجاست! 🎧 #حکایت زیبایی از عظمت دستگاه سیدالشهداء علیه‌السلام