همراه باشید،
انشاءالله امروز کمی راجع به مقاومت ۳۳ روزه لبنان و شهید عماد مغنیه صحبت میکنیم...🌱
•🌱•
قریب به ۱۷ سال هست
که از جنگ بین حزبالله
لبنان و اسرائیل میگذره
جنگی که با مقاومت ۳۳
روزهی لبنان مبدل به پیروزی
حزبالله شده
اما اصل ماجرا چی بوده؟!
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
در این جنگ بین دو طرف؛
یک طرف سرتاپا مسلح و
مجهز در زمین و هوا و
دریا برتری کامل نظامی،
در طرف مقابل مردمی که
تنها تجربهشون "جنگهای چریکی"
بوده ودر واقع ابزار جنگیشون
زمین و مردم و امکاناتشون بود.
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
منطقه جنوب لبنان پستی
بلندیهایی داره که امکان
استتار رو فراهم میکنه
و خب این به نفع بچههای
مقاومت بود از طرفی مردمِ
اون مناطق موقع جنگ،
منطقه رو ترک نکردن و
موندن کنار رزمندهها
خب این مسئله هم روحیهی
مقاومت رو برای مبارزه
چندبرابر میکرد.
و بچههای مقاومت،
افرادی معتقد، آماده،
آموزش دیده و مجهز
در حد امکانات بودند...
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
مقاومت میدونست که اسرائیل
چه هدفی رو داره و چه کاری رو
میخواد انجام بده.
اگر به دشمن به چشم یک
پیکره نگاه کنیم مغز و چشم
و دست و پا داره،
برای اینکه بتونی از پا بندازیش
لازمه ضربه اول رو به چشم بزنی
بعدی به سر و در نهایت به پا،
تا توان حرکت نداشته باشه...
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
خب بااین حساب لازم بود
ابتدا لازم بود"نیروی هوایی"
زمینگیر بشه
بعد "توپخانههای دشمن" ،
گروه بعدی "زرهپوشها" بودند
که به ترتیب زمینگیر شدند.
آخرین نیروی ماندهی دشمن،
"پیاده نظام" بود.
هیچ ارتشی در جهان نمیتونه
همچین ادعایی کنه که؛
"نیروهای پیادهش رو از راه کوه
و کمر وارد میدان کنه و بگه ما
منطقه رو تصرف کردیم" ،
اما اسرائیل همچین ادعایی کرد...!!
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
در این مبارزه این چنینی
مجروح شدن یک اسرائیلی
به مراتب بهتر از کشته شدنش بود؛
چرا که چندین نفر رو به مراتب
درگیر میکرد از طرفی روحیات
رو هم تضعیف.
اینگونه بود که برای اولین بار
در تاریخ اعراب، جای اعراب
و اسرائیل عوض شد.
برای اولین بار فرماندهان اسرائیلی
بر سر نظامیانشان فریاد می زدند:
"مقاومت کن، اسرائیل در خطر است"
و آنها را بدون پشتیبانی،
بدون کمک، بدون غذا،
بدون تجهیزات رها می کرد.
برای اولین بار وضعیت اسرائیل
اسفبار بود. زمینگیر شده بود و
نمیتوانست کاری کند.
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
از این قسمت روایت یکی از
فرماندهان مقاومت رو عینا
میخونیم؛
"چهاردهم ماه مه همه جبههها
ملزم به آتش بس شدند،
این بدین معنا بود که ما با
تمام گروهها و یگانهایمان
در ارتباط هستیم. در برخی
مناطق اسرائیلیها وارد نقاط
معینی شده بودند. یک روز قبل
از آتش بس اطراف شهرکهای
مرزی یارون و عیتا الشعب و اللبونه
را می کوبیدیم و اسرائیلی ها
ندای پیشروی و تصرف سر می دادند؛
در همان زمان هم یک لحظه
ارتباط ما با ستاد فرماندهی
در بیروت قطع نشد.
«سید» گاهی با ما تماس میگرفت
تا شخصا مطمئن شود.
پیامهایش از رادیو به رزمندگان
میرسید و برای آنها دلگرمی
بزرگی بود. وقتی نامه «سید»
در پاسخ نامه آن رزمنده رسید
که برایش نامه نوشته بود،
همه گریه کردیم، همه ایمان
داشتیم که او هم وقتی نامهی ما را خوانده بود، گریه کرده بود."
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
دشمن بدون فرمانده بود.
از همان روز اول سردرگم
نشان میداد خودش رو
اداره میدان و جنگش کاملا
مضحک و احمقانه بود.
ده روز آخر جنگ دشمن
برای آتش بس به التماس
افتاده بود؛ قطعنامه ۱۷۰۱
به دادش رسید.
بدون اینکه حتی یک وجب
از خاک لبنان را گرفته باشد،
به جایی که باید، عقب نشینی کرد!
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
دشمن اینگونه میگه که؛
"تاکتیک رزمندگان برای جنگ
بسیار ساده بود:
تا جان در بدن داریم،
می جنگیم و مقاومت می کنیم.
خاکشان به آنها کمک کرد
و زنانی که در روستا مانده بودند،
برایشان نان پختند.
چنین رزمندهای چه چیزی برای
از دست دادن دارد؟! "
در الطیری یکی از رزمندگان مقاومت
یک نظامی اسرائیلی رو کشت
راننده بلدوزر بود؛
گوشی همراهش رو دید،
آخرین شمارهای که با آن تماس گرفته بود را گرفت؛
همسرش جوابش رو داد.
به زبان عبری به او گفت:
حزب الله با تو حرف می زند...
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
•🌱•
جنگ پایان یافت و هر رزمندهای
پس از جنگ مثل هر لبنانی
دیگری به کارهای روزمرهاش
میپردازد،
اما یک نکته آن است که میگویند؛
اسرائیل میگوید آماده است،
ما هم میگوییم آماده ایم،
پس بسم الله.
پایان
#روایت_مقاومت
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🔴 #تاملات
🔹 نعمت دور _ نعمت نزدیک
🔹 انسانها گاهی آنقدر آرزوی #نعمتهای_دور را میکنند که از دیدن، فهمیدن و حتی بهرهبرداری از #نعمتهای_نزدیکشان محروم میشوند.
🔹 سه نکته بیشتر توجه میدهد:
▪️۱. بدلایل مختلف اصلاً معلوم نیست حتی نعمتهای دور نصیبمان شوند اما نعمتهای نزدیک در کنارمان و در دسترسمان هستند یعنی روزیِ قطعی شدهاند فقط باید بهرهبرداری کرد. روزی قطعی را رها و در انتظار روزی غیرقطعی هستیم. جالب نیست؟!!! فریب نیست؟!!
▪️۲. اما مانع دیدن نعمتهای نزدیک چیست؟ علت را باید در ناشکریها، غفلتها، سیری کاذب، شلوغی بیجای دل و ذهن، آرزوهای کاذب، حس دروغین ماندگاری نعمتها و عوامل دیگر جستوجو کرد.
▪️۳. نعمتهای الهی را بشناسیم؛ گاه نعمتهای الهی در قالبهاییاند که انسان از آن ناخشنود است: عَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ (بقره : ۲۱۶) بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است.
نعمت دیدن پدیدهها، چشم بینا و بصیر میخواهد!
🔹 خدایا تا نعمتها را از دست ندادهایم و به بلای ناشکری و تباه نعمتها گرفتار نشدهایم، چشم دیدن نعمتهایت را به ارزانی بدار. چشم دیدن نعمتهای نزدیکت را بده تا شیطان ما را دچار غفلت از آنها و مشغول آرزوهای نعمتهای دور نکند. #چشم_نعمتبین عطا کن.
🔹به این دعا از زاویه دیگری دقت کنید. چقدر تکاندهنده است:
دعای اباحمزه ثمالی:
خدایا آن رنج و زیانها را که از من به مرحمتت دفع کردی، بیش از آن همه نعمت و عافیت است که به ظاهر، مشاهده میکنم.
👈 خوب است با دقت به اطرافمان نگاه کنیم تا نعمتهای بسیار نزدیک الهی را ببینیم.
شروع کنیم به دیدن نعمتها از امروز و این لحظه.
#فتامل
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:
"کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینهام.
آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
روز بیستویکم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"محسن درودی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#نوزده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🌱
خواهر من!
برادر من!
اگه امام زمان(عج)
یه گوشه چشم نگاهت کنه،
کارِت کاره، بارِت باره!
بعدش تو فقط بشین کنار جوی،
گذر ایام ببین...
"حاجحسینیکتا"
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
وقتی پیکر بیسر اَحد را آوردند
همه اشک می ریختند؛
امّا مادر احد نقل میپاشید
و زینب وار دعا میکرد :
خدایا ، این قربانی را قبول کن
این شهیدِ حسین (ع) است...
پ.ن: گفت با حق" قلیل ما بپذیر"
عقل مبهوت؛ زین عبارتِ زینب است؛
اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقَلیل القُرْبانَ.
روز بیستودوم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"اَحَد مقیمی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#هجده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🌱
سفر عشق،
از آن روز شروع شد که خدا
مِهر یک "بیکفن" انداخت
میان دل ما . . .
#عزیزم_حسین
#امام_حسین
#اربعین
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
خادم امام زاده و هیئت بود
ولے همیشہ جلوے در مےایستاد
معتقد بود دربانےو خاڪےبودن
براے ائمـه لطف بیشترے دارد،
میگفت هرچےڪوچڪتر باشی
امام حسین بیشتر نگاهت مےڪند.
روز بیستوسوم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"امیر سیاوشی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#هفده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
روز عاشورا آنقدر گریه کردم که بیهوش شدم.
آقایی اومد سمتم و یه بچه گذاشت توی آغوشم و فرمود: بزرگش کن. گفتم: من خودم بچه زیاد دارم ، وقت ندارم. فرمودند: واسه علیاصغرِ #امام_حسین علیهالسلام هم وقت نداری؟ داشت ازم دور میشد،که پرسیدم: آقا شما کی هستین؟ برگشتند و فرمودند: امام سجاد علیه السلام ....
علیاصغر روز میلاد امام سجاد
علیهالسلام به دنیا اومد. و روز شهادت امام سجاد علیهالسلام، در حال خدمت توی تیپ امام سجاد علیهالسلام به شهادت رسید.
روز بیستوچهارم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"علیاصغر اتحادی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#شانزده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
میگفت:
"حُسـین"
بَـرایِ مـا هَمون دوربرگردونیه،
که وقتی از هَمه عالَموآدم میبٌـریم،
بَـرمون میگردونه به زندگی . . .
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
هدایت شده از محمد رستمی تهرانی
گفتم #حسین دارم از استرس میمیرم، گفت:
« یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهی کار منم همین باز کرد
(آخه خودشم به سختی اجازهی خروج گرفت) »
گفتم: باشه داداش بگو
گفت: «تسبیح داری؟»
گفتم: آره
گفت: «بگو "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
حتما سه سـاله ی ارباب نظر میکنه، منتظرتم و قطع کردم
چشممو بستم شروع کردم:
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
۱۰تا نگفتم که یهو گفتن: این پنج نفر آخرین لیسته؛ بقیهاش فردا، توجه نکردم همینجور ذکر میگفتم که یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترکید با گریه رفتم سمت خونه حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درست شد، اشک تو چشمش حلقه زد و گفت: "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
#شهید_حسین_معزغلامی
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
محمد رستمی تهرانی
گفتم #حسین دارم از استرس میمیرم، گفت: « یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو، من خیلی قبو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجی؛
کاش ما هم مثل شما وسط..
گرفتاری هامون به جای ناامیدۍ،
یه لبخند میزدیم..
وبا اطمینان میگفتیم: یقینـٰاً کله خیر
#سرداردلها↴
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»
نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم...
روز بیستوپنجم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"احمد پلارک"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#پانزده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄