🥀
خادم امام زاده و هیئت بود
ولے همیشہ جلوے در مےایستاد
معتقد بود دربانےو خاڪےبودن
براے ائمـه لطف بیشترے دارد،
میگفت هرچےڪوچڪتر باشی
امام حسین بیشتر نگاهت مےڪند.
روز بیستوسوم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"امیر سیاوشی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#هفده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
روز عاشورا آنقدر گریه کردم که بیهوش شدم.
آقایی اومد سمتم و یه بچه گذاشت توی آغوشم و فرمود: بزرگش کن. گفتم: من خودم بچه زیاد دارم ، وقت ندارم. فرمودند: واسه علیاصغرِ #امام_حسین علیهالسلام هم وقت نداری؟ داشت ازم دور میشد،که پرسیدم: آقا شما کی هستین؟ برگشتند و فرمودند: امام سجاد علیه السلام ....
علیاصغر روز میلاد امام سجاد
علیهالسلام به دنیا اومد. و روز شهادت امام سجاد علیهالسلام، در حال خدمت توی تیپ امام سجاد علیهالسلام به شهادت رسید.
روز بیستوچهارم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"علیاصغر اتحادی"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#شانزده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
میگفت:
"حُسـین"
بَـرایِ مـا هَمون دوربرگردونیه،
که وقتی از هَمه عالَموآدم میبٌـریم،
بَـرمون میگردونه به زندگی . . .
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
هدایت شده از محمد رستمی تهرانی
گفتم #حسین دارم از استرس میمیرم، گفت:
« یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهی کار منم همین باز کرد
(آخه خودشم به سختی اجازهی خروج گرفت) »
گفتم: باشه داداش بگو
گفت: «تسبیح داری؟»
گفتم: آره
گفت: «بگو "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
حتما سه سـاله ی ارباب نظر میکنه، منتظرتم و قطع کردم
چشممو بستم شروع کردم:
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
الهی بالرقیه سلاماللهعلیها
۱۰تا نگفتم که یهو گفتن: این پنج نفر آخرین لیسته؛ بقیهاش فردا، توجه نکردم همینجور ذکر میگفتم که یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترکید با گریه رفتم سمت خونه حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درست شد، اشک تو چشمش حلقه زد و گفت: "الهی بالرقیه سلام الله علیها"
#شهید_حسین_معزغلامی
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
محمد رستمی تهرانی
گفتم #حسین دارم از استرس میمیرم، گفت: « یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو، من خیلی قبو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجی؛
کاش ما هم مثل شما وسط..
گرفتاری هامون به جای ناامیدۍ،
یه لبخند میزدیم..
وبا اطمینان میگفتیم: یقینـٰاً کله خیر
#سرداردلها↴
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»
نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم...
روز بیستوپنجم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"احمد پلارک"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#پانزده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄
🥀
سوخت تا بفهمیم
که در ره عشق سوختن ؛
اولویتِ عاشقی است...
حسین ۱۶ سال داشت
راننده لودر و بلدوزر بود!
در عملیات آزادسازی مهران
در تابستان داغِ سال شصت و پنج
از شب تا صبح درحال ساخت سنگر بود
صبح هنگام، از دوستانش طلب آب کرد
اما پيش از آنکه آب را به او برسانند
هدف آتشِ خمپاره دشمن قرار گرفت؛
همزمان با متلاشی شدن مخزن بولدوزر
روغنِ داغ روی بدن مطهرش ریخت ؛
و تشنه لب در عشق مولایش حسین(ع)
ذوب شد و بهجمع آسمانیان پیوست.
روز بیستوششم قرائت زیارت عاشورا،
به یاد شهید
"حسین دیهیمفرد"
#منمطمئنمکهمرامیخریحسینع
#چهارده_روز_تا_اربعین
#از_تبیین_تا_قیام
#به_یاد_شهدا
╭ ─━─• 𝐉𝐎𝐈𝐍💚⇣•─
«@takhribb »
┄ ┉•••◂▸•••┉ ┄