فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
🎬سیب زمینی هم بهش برسی یه چیزی از توش در میاد.😂
تو خیابون اکثر خانم ها که با بی حجابی و خودنمایی، خودشون رو عرضه میکنند، قبل از آرایش عین این سیب زمینی هستند ... 😱
لذا گول ظاهر را نخورید 😳
🌹
#پندانه
📌 یک جوان هرگز نمیتواند اقتضای سالخوردهای را بفهمد!
🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت:
پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم. روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟
🔸عالم گفت:
با او بساز.
🔹گفت:
نمیتوانم!
🔸عالم پرسید:
آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟
🔹گفت:
بلی.
🔸عالم گفت:
اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟
🔹گفت:
نه، چون اقتضای سن اوست.
🔸عالم گفت:
آیا او را نصیحت میکنی؟
🔹گفت:
نه، چون در مغزش نمیرود و…
🔸عالم گفت:
میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟!
🔹گفت:
نه.
🔸عالم گفت:
چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!
💢 در پیری انسان زودرنج میشود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و…
🔺پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. اقتضای سن پیری جز این نیست.
هدایت شده از اخبارکاشمر(سیاسی.فرهنگی.اجتماعی)
🔅#پندانه
✍️ عیبجویی نکنیم
🔹وقتی آن کس که دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم امتحان الهی است.
🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهی است.
🔹وقتی آن کس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود.
🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم به مصیبتی دچار میشود میگوییم از بس که ظالم بود.
🔹مراقب باشیم، قضاوقدر الهی را آن طور که پسندمان هست، تقسیم نکنیم!
🔸همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد.
🔹پس عیبجویی نکنیم در حالی که عیوب زیادی چون خون در رگها و وجودمان جاریست.😔😔😔😔😔
کانال ترشیز کهن/اخبار کاشمر
https://eitaa.com/Newskashmar313
🔅#پندانه
✍️ دینی که در معرض خطر بود
🔹فردی که مقیم لندن بود، تعریف میکرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم.
🔸راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافهتر داده است!
🔹چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم:
آقا این را زیاد دادی.
🔸گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیادهشدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:
آقا از شما ممنونم.
🔹پرسیدم:
بابت چی؟
🔸گفت:
میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.
🔹با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. انشاءالله فردا خدمت میرسیم!
🔸تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس میفروختم!
🆔 @Masaf