هدایت شده از خبرگزاری بسیج زرند
#داستان_آموزنده
🔆شهر بى عيب
امام باقر (علیه السلام ) فرمود: يكى از شاهان بنى اسرائيل اعلام كرد: شهرى مى سازم كه هيچگونه عيبى نداشته باشد و هيچكس نتواند در آن عيبى بيابد (فرمان داد معمارها و بنّاها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد) پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به اتفاق نظر گفتند شهرى بى نظير و بى عيب است .
در اين ميان مردى نزد شاه آمد و گفت : اگر به من امان بدهى ، و تاءمين جانى داشته باشم ، عيب اين شهر را به تو مى گويم .
شاه گفت : به تو امان دادم .
آن مرد گفت :
لها عيبان : احدهما انّك تهلك عنها، والثّانى و انّها تخرب من بعدك .
اين شهر دو عيب دارد: 1. صاحبش بالاخره مى ميرد 2. اين شهر سرانجام بعد از تو خراب مى شود.
شاه فكرى كرد و گفت : چه عيبى بالاتر از اين دو عيب ، سپس به آن مرد گفت : به نظر تو چه كنم ؟
آن مرد گفت : شهرى بساز كه باقى بماند و ويران نشود، و تو نيز در آن هميشه جوان باشى ، و پيرى به سراغت نيايد (و آن شهر بهشت است ، که با اعمال خوب و رعایت عدالت و خوش برخوردی با زیر دستان به دست می آید ).
شاه جريان را به همسرش گفت ، همسرش فكرى كرد و گفت : در ميان همه افراد كشور، تنها همين مرد، راست گفته است .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهارد
https://eitaa.com/basijnewsirzarand