eitaa logo
روضهٔ رضوان
205 دنبال‌کننده
589 عکس
8.2هزار ویدیو
21 فایل
این کانال برای مداحی، اشعار مرثیه ای و روضه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ایجاد شده... @rouzeherezvan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آل یاسین
دادم پس از تو دیگر از کف راه چاره من ماندم و یک آسمان بی ستاره فرقی ندارد زنده باشم یا نباشم وقتی ندارم روی دوشم شیرخواره آغوش مادر بود روزی جایت اما حالا سرت بر نیزه,دست آن سواره دیگر صدای هر دوتای ما گرفته تو پلک بر هم میزنی من با اشاره تو سهم آغوش خودم هستی عزیزم آخر بغل میگیرمت یک شب دوباره از نیزه می آئی کمی هم پیش مادر تا بوسه گیرم از گلوی پاره پاره اصغر دعا کن تا بمیرم در غم تو تا کی کنم راس تو را بر نی نظاره 21 رجب وفات بانو رباب تسلیت باد @alle_yasen
حضرت زینب (س) یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من هر روز و شب تویی همه جا روبه روی من در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من تصویر قتلگاه تو یادم نمی‌رود یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من از خاطرات آن شب مقتل کنار تو مانده هنوز لاله سرخی به روی من یک لحظه چوب محمل و پیشانی‌ام شکست تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من قاری روی نیزه شدی تا نگاه‌ها آید به سوی نیزه نیاید به سوی من سنگین‌ترین غمم غم دفن سه ساله بود او رفت و رفت پیش شما آبروی من بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم دیگر بس است باده غم در سبوی من ~*~*~*~*~*~
هدایت شده از عشق و مشق مداحی
وطن کن من را میان کهنه پیراهن کفن کن با قاسم و عباسم و اکبر بیائید من را بسوی کربلا تشییع نمائید حالا دگر بال و پری دارم، ندارم در آتشت خاکستری دارم، ندارم من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من محمد جواد پرچمی سلام‌الله علیها 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨ ❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹السَّلامُ عَلَيْكِ یا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنين..🔹 هنگامه وصال من و دلبرم شده این الحسین زمزمه آخرم شده چشمم به راه مانده کجایی عزیز من پیراهن تو گرمی بال و پرم شده از گریه پینه بسته دگر چشم های من عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست غم های کربلاست چنین یاورم شده من پیر سالخورده ام و دست های من محتاج شانه های علی اکبرم شده از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق ناله زدی که وقت وداع از حرم شده داغیِ بوسه از لب تو مانده بر لبم خون گلوی تو نفس حنجرم شده من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین! این چند ماهه جان تو درد سرم شده می خواستم بغل کنمت جان تو نشد نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام سر تا به پا تمام تنم پر ورم شده دشمن همین که پا به روی چادرم گذاشت گفتم به خویش ارثیه مادرم شده جان خودت به زور کشیدند چادرم شاهد ببین که پارگی معجرم شده قاسم نعمتی سلام‌الله علیها 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨ ╚════ ❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹السَّلامُ عَلَيْكِ یا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنين..🔹 تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که همراه با من است رفتی و داغ دامن من را رها نکرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی در من هنوز شعله ی امید روشن است جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقارن این جان سپردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است حتی ز داغ تو دل سنگ آب می شود دل های دشمنان تو از جنس آهن است مویی که شانه بود به آن دست فاطمه دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است هادی ملک پور سلام‌الله علیها 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً ✨ ✨🍃🌺 ✨⭐️🍂 ❣️✨✨✨✨ ╚════ ❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹السَّلامُ عَلَيْكِ یا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنين..🔹 کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی همه گفتن که حیدر به میان آمده است دشمنان پدرت را همه رسوا کردی گفتی از حیله و نیرنگ همه کوردلان و تو حق را به همان معرکه افشا کردی لرزه ها بر بدن غاطبه ی شهر افتاد کوفه را صحنه ای از محشر کبری کردی با همان خطبه عجب جنگ نمایان کردی کمر هرچه حرامی تو ز قد تا کردی جلوی چشم همه خنده به رویت کردند تو به چشم اسرا اشک خود اخفا کردی کوفیان خنده کنان هلهله برپا کردن مثل یک شیر عرب ولوله برپا کردی کمرت خم شد از آن اوج مصیبت بانو یادی از مادر خود حضرت زهرا کردی کوفه یادآور مظلومیت حیدر بود یاد مظلومیت و غربت مولا کردی من نگویم که چه بر قاری قرآن کردند ناله و لعن خودت را تو به اعدا کردی و دریغا که در این کوفه دگر سقا نیست که تو او را ز حرم راهی دریا کردی آخر قصه تو با غصه ی خود فهماندی صبر بر حادثه را بر همه معنا کردی محمد حسین مدرسی سلام‌الله علیها 🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطف
هدایت شده از 💠کانال گلچين مداحی 💠
چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را از سینه‌ی خود کَند بابا حسن لطفی
هدایت شده از کانال ایتا
✅حضرت_زینب ✅مصائب شام همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! به روی نیزه و در جمع این حرامی ها رقیه(س) دید تو را و نفس زنان، افتاد یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!! ✅محسن زعفرانیه @roze_118
😭😭 هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است پایین نامه همه امضاى زینب است می میرم و دم تو مرا زنده می كند قارى من صدات مسیحاى زینب است از سربلندى تو سرافراز می شوم بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است امروز که مشاهده کردى مرا زدند عین همین مشاهده، فرداى زینب است در طول زندگانى پنجاه ساله ام این اولین نماز فراداى زینب است این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات از"ما رایت الا جمیلا"ى زینب است طورى قدم زدم که همه باخبر شدند کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است دارند سمت من صدقه پرت می کنند خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است هر چه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت! آخر حسین گرم تماشاى زینب است 🔸شاعر: کانال روضه ،نوحه وسخنرانی۱۴ معصوم ع وفرزندانشان وشهید سلیمانی ایتا لینک👇 @nohevarozechahardahmasomsoghandi
هدایت شده از حکمت علوی
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند عده‌ای شاگردهایم عده‌ای دیگر کنیز کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک دختران از هول دادنهای آنها ریختند بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند آتشِ خیمه ، کشیدن‌های تا کوفه چه کرد گیسوان بچه‌ها یا سوخته یا ریختند بی هوا بر ناقه‌ها زد تا که از آن ارتفاع دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند* مردمانی که درِ این خانه می‌خوردند نان کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند *حرام زاده‌ای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقه‌ها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل) حسن لطفی @deabel
🍃🍃🍃 🕊 بالا سرت نشسته ام اما سرت که نیست یک جای سالمی روی بال و پرت که نیست هر چه نگاه می کنمت پیرتر شوم جز تیر و نیزه دور و بر پیکر تو نیست خواهم ببوسم حنجره ات را، ولی حسین غیر از رگ بریده شده حنجرت که نیست خشکم زده کنار تنت، دیده باز کن مویی سیاه، روی سر خواهرت که نیست آتش گرفته خیمه ی طفلانت ای حسین در خیمه ها نشانه ای از دخترت که نیست در قتلگاه، پیش تو ای روح پیکرم غیر از صدا و زمزمه ی مادرت که نیست ای پاره پاره تن، چه شد انگشت دست تو هر جا نظر نموده ام انگشترت که نیست رفتم نگاه کردم و دیدم برادرم در پشت خیمه قبر علی اصغرت که نیست هر چه نگاه کرده ام این قتلگاه را جسمی شبیه جسم علی اکبرت که نیست غیر از خودم که بال و پرم تیر می کشد یک آشنا میان همین لشگرت که نیست حق می دهم اگر نشناسی مرا حسین مویی سیاه، روی سر خواهرت که نیست 🚩https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
هدایت شده از اشعار - روضه
من و این یک نفس بشتاب مادر مرا این لحظه ها دریاب مادر شدم مثلِ رباب این روزِ آخر عذابم می دهد این آب ، مادر نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی که داغی سخت و سنگین مانده باقی ببین از پنج فرزندم برایت فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی زِ تو حیف است بازویت بیافتد و زخمی بینِ اَبرویت بیافتد چه می شد وقتِ جان دادن عزیزم سرم بر رویِ زانویت بیافتد زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت حرم با تو زمین اُفتاد عباس عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت تو را بست از سر گیسو به نیزه مگر تابت دهد هر سو به نیزه الهی بشکند دستانِ خولی تو را محکم زد از پهلو به نیزه سرت بر خاک بود و دردسر شد که سرگرمیِ چندین رهگذر شد سرت برگشت بر نیزه ولیکن شکافِ ابرویِ تو بازتر شد هزاران تیر بر تن تا پَر آمد هزاران تیر بود و مادر آمد مگر کم بود حجمِ تیر این سو که غلطیدی و از آن سو در آمد پُر است اینجا پَری آتش گرفته لباس و مَعجری آتش گرفته شنیدم روضه ات را بارِ اول خودم از دختری آتش گرفته چقدر آن قافله شرمنده ام کرد نشانِ سلسله شرمنده ام کرد تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد بمیرد حرمله شرمنده ام کرد ببین این روزهای آخری را شنیدم روضه ی انگشتری را خداوندا سنان از من گرفته تمامِ لذتِ نامادری را  
آن گاه آن حضرت بانگ بر عمر سعد زد که خدا رحم تو را قطع کند و هیچ کار بر تو مبارک نگرداند و بر تو گمارد کسی که بعد از من در بستر سرت را ببرد همچنان که رحم مرا بریدی و پاس قرابت مرا با رسول خدا ص نداشتی. آن گاه به آواز بلند این آیت تلاوت کرد: اءنّ الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم . آن گاه علی بن الحسین ع بر آن سپاه تاخت و این رجز می خواند: انا علی بن الحسین بن علی - نحن و بیت الله اولی بالنبی من شبث و شمر ذاک الدنی - اضربکم بالسیف حتی انیثنی ضرب غلام هاشمی علوی - و لا ازال الیوم احمی عن ابی_ تالله لا یحکم فینا ابن الدعی_ یعنی: من علی پسر حسین پسر علی ام، سوگند به خانه خدا ما به نبی ص اولی تریم، از شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما میزنم تا شمشیر بپیچد و بتابد، زدن جوان هاشمی علوی. امروز از پدرم حمایت میکنم، قسم به خدا که نباید ابن زیاد دعی درباره ما حکم کند. و چند بار بر سپاه تاخت و بسیار بکشت. در روضة الصفا گوید: دوازده بار (محمد بن ابی طالب) تا مردم از بسیاری کشتگان به خروش آمدند. و روایت شده است که با تشنگی صد و بیست مرد بکشت و هفتاد مبارز بینداخت و نزد پدر بازگشت زخم های بسیار بدو رسیده. گفت: ای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب از من ببرد آیا شربت آبی هست. تا بر دفاع دشمن قوت یابم؟؟ امام حسین ع بگریست و گفت: واغوثاه یا بنی؛ ای پسرک من اندکی جنگ کن به زودی جد خویش را دیدار کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی. روایت شده است که حسین ع انگشتری بدو داد که نگین در دهان نهد و گفت: به جنگ دشمن باز گرد که امیدوارم پیش از شام جد تو جامی پر به تو بنوشاند که دیگر تشنه نشوی . او بازگشت و میگفت: الحر حب قد بانت لها الحقایق - و ظهرت من بعدها مصادق و الله رب العرش لا نفارق - جمعوکم او تغمد البوارق . جنگ است که گوهر مردان را آشکار میکند و درستی دعاوی پس از جنگ روشن میگردد به خدای پروردگار عرش که از این دسته های سپاه جدا نمیشوم مگر تیغ ها در نیام برود . و همچنان کارزار میکرد تا کشتگان او به دویست تن رسید. و اهل کوفه از کشتن وی پرهیز میکردند. پس مرة بن منقذ بن نعمان العبدی اللیثی او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار کند و من پدرش را به داغ او نشانم . پس بر او بگذشت و با شمشیر بتاخت مره راه را بر او گرفت و بر او نیزه زد و او را بینداخت . مردم گرد او بگرفتند و با شمشیر او را پاره پاره کردند. و مرة بن منقذ ناگهان نیزه بر پشت او فرو برد و مردم با شمشیر بر او ریختند. ابوالفرج گوید: پی در پی حمله میکرد تا تیری افکندند و در گلوی او آمد و بشکافت و علی اکبر ع در خون خود بغلطید و فریاد زد : یا ابتاه علیک السلام ای پدر خداحافظ این جد من رسول خداست تو را سلام میرساند و میگوید بشتاب نزد ما آی . و فریادی کشید و از دنیا رفت. در بعضی مقاتل است که منقذ بن مره عبدی ضربتی بر سر او زد که بیفتاد و مردم به او شمشیر میزدند پس دست در گردن اسب آورد و اسب او را سوی لشکر دشمن برد و آن ها با شمشیر او را ریز ریز کردند . وقتی روح به حنجر او رسید به بانگ بلند گفت: ای پدر این جد من است پیغمبر ص جامی پر به من مینوشاند که دیگر تشنه نشوم . و میگفت: العجل العجل بشتاب بشتاب که تو را جامی آماده است و این ساعت آن را بنوشی. سید بن طاووس گفت: پس حسین ع بیامد و بر سر او بایستاد روی بر روی او نهاد. حمید بن مسلم گفت: آن روز این سخن از حسین ع شنیدم که میگفت: خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند چه جسورند بر خداوند رحمان بر شکستن حرمت پیغمبر ص. و اشک از دیگانش روان گشت و گفت: پس از تو خاک بر سر دنیا. در روضة الصفا گوید: صدای آن حضرت به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه او را نشنیده بود. ع ادامه دارد ان شاءالله ╔═ ❄️ ════⚘☔️ ☃️═╗ 🆔 @Ganjitaa
روی تن نازنین برادرش لحد چید و اشک‌ریزان اینگونه سرود: فلَیسَ حَریبًا مَن اُصیبَ بِمالِهِ و لکنَّ مَن واریٰ أخاهُ حَریبو غارت‌زده آن نیست که مالش را برده باشند؛ غارت‌زده کسی است که برادری چون تو را به خاک می‌سپارد *اشعار سیدالشهدا در رثای برادرش امام حسن مجتبی المناقب، ج۳، ص۲۰۵. @mane_Oo
هدایت شده از .
🌸🍃 شعر بر چهارده معصوم ❤️فرمود خدا فرشته ها را صلوات اوّل به مدینه مصطفی را صلوات ❤️دوّم به شه نجف سلامی بکنیم رُخسار علی شیر خدا را صلوات ❤️زهرا که ندانیم کجا تربت اوست یاد آور بهترین نسا را صلوات ❤️از ما همه بر امام مسموم سلام مظلوم امام مجتبی را صلوات ❤️مظلوم دگر امام در خون خفته افتاده به خاک کربلا را صلوات ❤️گفتم ز حسین چون نگویم سجاد آن پاک امام پارسا را صلوات ❤️پس باقر علم آن امام معصوم دریای فضیلت خدا را صلوات ❤️صادق که رئیس مذهب شیعه بود آن حنجرۀ علم و ضیا را صلوات ❤️یاد آر امام کاظم زندانی زندانی زنجیر به پا را صلوات ❤️رو جانب مشهد الرضا کن و بگو در طوس غریب الغربا را صلوات ❤️یاد آر امام تقیِ صاحب جود هم هادی و عسکریّ ما را صلوات ❤️حالا تو بیا حضور مهدی برسیم آن روشنی و نور هُدی را صلوات ❤️افروخته عرش کبریا را صلوات یک بار دگر آل عبا را صلوات ✨یا علی✨ 🌸🍃 @dma110