eitaa logo
روزنه
6.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
256 فایل
دریچه ای به تاریخ، سیاست و اندیشه دینی معاصر ارتباط با ادمین @M_shahidani
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خمینی در آینه خاطرات بانوی انقلاب(۵) 🔸زندگانی پر مخاطره🔸 @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔹... بعد از هشت سال که دیگر من و آقا از این خانه شبیه آغل به تنگ آمدیم منزلی در «گذرجدا» اجاره کردیم، خانه متعلق به خانمی از فامیل «اربابی‌ها» بود، یک زیرزمین داشت و دو اتاق نسبتاً بزرگ و دو اتاق خیلی کوچک که یکی را به کارگرمان دادیم و دیگری را صندوق‌خانه کردیم. 🔹همیشه اتاق‌ها تقسیم می‌شد، یکی مال آقا و یکی مال من بود، سه سال در «گذرجدا» نشستیم، صاحب‌خانه فوت کرد، پسرش که مالک خانه شده بود، گفت تخلیه کنید، ما به ناچار پذیرفتیم و به منزلی در محله «ارک» منتقل شدیم... سپس موقتاً آمدیم در منزلی واقع در پارک که الان مدرسه حجتیه در آنجا بنا شده است. شش ماه بودیم و احمد عزیزم آنجا متولد شد. در موقع تولد احمد من به قدری ضعیف شده بودم که توان درد کشیدن را نداشتم و در هنگام وضع حمل کسی جز دختر بزرگم که نه ساله بود، پهلویم نبود. صدیقه به محض اینکه دیده بود بی‌هوش شده‌ام دویده بود و به پدرش گفته بود که مادر مرد! نیمه‌شب آقا مشغول نماز شب بود. 🔹از دردی که ناحیه گردنم احساس کردم به هوش آمدم. آقا را دیدم که رگ‌های گردنم را ماساژ می‌دهد. چشمم باز شد و باز بی‌هوش شدم، همان کار تکرار شد، قدرت حرف زدن نداشتم این‌بار که چشمم باز شد آقا از من پرسید که چه کنم؟ او از فردی نیمه بی‌هوش می‌پرسید چه‌کنم. به زحمت گفتم یک زرده تخم‌مرغ بدهید چون چند روزی بود که درست غذا نخورده بودم. 🔹پس از فارغ شدن آقا به مادرم تلگراف زد که خانم فارغ شده‌اند و به کمک شما احتیاج است. روز پنجم مادرم آمد چون برادرم مریض بود. ایشان نتوانسته بود زودتر بیاید وقتی آمد انگار با یک مرده‌ای مواجه شده بود، حدود بیست روز طول کشید تا توانستم از جایم بلند شوم.🔹 —------------------------- زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 124-130 @rozaneebefarda
امام خمینی آینه خاطرات بانوی انقلاب(۶) 🔸زندگی با روزی پنج تومان🔸 @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔹... آقا چند ماهی بعد از تولد احمد کل خرج خانه را به روزی پنج تومان به‌عهده من گذارد. این پول کم بود نمی‌توانست هزینه جانبی و پول توجیبی ما را تأمین کند. 🔹گاهی که بچه‌هایم از پس کوچه‌ها می‌گذشتم یاد بچگی خودم می‌افتادم که در کالسکه می‌نشستم و به نوکری که کنار سورچی و یا کارگری که همراهی‌ام می‌کرد می‌گفتم اگر مغازه خوبی دیدند خبرم کنند و یا اگر در مغازه‌ای چشمم به چیزی می‌خورد که خوشم می‌آمد و میل می‌کردم امکان نداشت که بلافاصله تهیه نشود ولی امروز کودکان خردسالم را در بدترین وضع می‌دیدم اما با تمام این احوال عارم می‌شد بگویم پول بدهید. بالاخره برنامه‌ریزی برای خرج منزل را در حدود روزی پنج تومان به من سپرد. 🔹تولد احمد سال 1324 شمسی بود و سال جنگ جهانی دوم که تورم غوغا می‌کرد. البته این را بگویم مخارج اصلی به‌عهده خود او بود برنج، روغن، قند، شکرو چای همیشه این پنج قلم را آقا تهیه می‌کرد. ما و پنج فرزندمان و کارگرمان و با آمد و رفت میهمان به طور متوسط باید روزی ده نفر غذا می‌خوردند، با پنج تومان زندگی اداره نمی‌شد. ولی با همه این احوال از آنجا که ماهانه خرجی‌ خانه به من واگذار شده بود و دیگر کسی کاری نداشت که چه کردم، فقط باید می‌رساندم، از این جهت برای من بهتر بود زیرا بالاخره پولی در دست داشتم اگر فرزنم پولی می‌خواست- مقصودم مصطفی است – دستم بازتر از گذشته بود ... 🔹البته ده سال اول را با فقر و فاقه و تنگدستی و نداری سپری کردیم ولی در ده سال دوم، به‌خصوص اواخر آن، قدری وضع بهتر شد، در همین دهه هم بود که به اصطلاح باید رفته رفته دخترها و پسرها را به خانه بخت می‌فرستادیم و تمام زحمت‌ها به‌عهده شخص حقیر بود...🔹 —---------------------— زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 121-122 @rozaneebefarda