مروری بر غلطهای تاریخی یک ژورنالیست اعتدالگرا
نقد یادداشت محمد مهاجری در کتاب «هادینامه»
[صفحه 2 از9]
امّا سؤال اینجاست که جناب روزنامهنگار چرا مهمترین و تأثیرگذارترین جریان مذهبی سیاسی غیرمسلح را حذف نمود؟ چرا آقای محمد مهاجری هیچ نامی از جریان مذهبی به رهبری #امام_خمینی قدس سره الشریف نیاورد؟ امام و جریان تابع او (که طیف وسیعی از دانشگاهیان و مردم عادی را شامل میشود) یا باید سنتی باشند یا غیرسنتی و به اصطلاحِ ایشان روشنفکر. اما ایشان هیچ نام و نشانی از ایشان نمیآورد و این نمونهای آشکار از تحریف به نقیصه است. اما دلیل این کار چیست؟
به طور خلاصه باید گفت که آقای مهاجری نمیتواند امام قدس سره الشریف را همعرض شخصیتهای معلومالحالی مثل #سحابی و #سنجابی و #بازرگان بیاورد بنابراین خود به خود ایشان ذیل جریانِ به اصطلاح سنتی قرار میگیرد. بهترین فرض برای تحریفگران تاریخ این است که جریان تابع امام را به عنوان یک جریان تندرو با مشی خشن مسلحانه معرفی کنند و برای این منظور؛ تنها کاری که لازم است این است که جریانات مسلح به عنوان نمادِ جریانات مذهبی انقلابی و متعهد به سنت معرفی شوند و از آن به بعد هرکس که گرایشی به جریانات مذهبی متعهد داشته باشد با برچسب «مسلح و #تروریست» رانده میشود. این حربه پوسیدهای است که مدتها علیه جریان انقلابی به کار گرفته میشود و بارها و بارها پاسخ علمی آن داده شده است. اما به صورت خلاصه باید گفت:
اولا مهمترین جریان مذهبی دهه چهل و پنجاه، جریان امام خمینی قدس سره الشریف بود.
ثانیا امام خمینی به هیچ عنوان مشی مسلحانه را تأیید نمیکردند بلکه قائل به مبارزات سیاسی و غیرمسلحانه برانداز بودند. که البته آقای نویسنده نیز نتوانست این مسئله را بپوشاند و به صورت جزئی؛ صدور فتوای ترور توسط امام را نفی کرد.
بنابراین باید گفت که تقسیمبندی نویسنده یادداشت ناقص و غیرگویاست. جریان انقلابی امام؛ به عنوان بزرگترین و مهمترین جریان اجتماعی و سیاسی دهه چهل و پنجاه را نه میتوان ذیل گروه اول تعریف کرد و همعرض #فدائیان_اسلام و مؤتلفه دانست؛ نه میتوان آن را در کنار امثال بازرگان و سحابی گذاشت.
1.2. همطراز قرار دادن شهید مطهری و بازرگان
شهید مطهری و بازرگان گرچه در برخی فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی همکاریهایی داشتند اما هیچگاه نمیتوان این دو شخصیت را در یک گروه دانست.
شهید مطهری عالمی متعهد و برجسته و دقیق دینی بود که بر اساس تشخیص اجتهادی خود حرکت میکرد و کوچکترین التقاط و انحرافی را نمیپذیرفت و اگر با مجموعههای فرنگیمآب ارتباطاتی داشت تنها از سر دلسوزی اسلامی و وظیفه تبلیغی و ارشادی بوده است به علاوه ایشان استفاده از پرورشیافتگان غرب را تنها با نظارت دقیق و جدی روحانیت جایز میدانسته و بدون این نظارت استفاده این شخصیتها دارای مضرات فراوان عنوان نموده بود. در این زمینه به متن زیر توجه کنید:
«در حال حاضر خوشبختانه طبقهای به وجود آمدهاند که از طرفی در فرهنگ جدید غربی پرورش یافتهاند و از طرف دیگر مطالعات و علایق اسلامی دارند و اسلام را با معیارهای جدید عرضه میدارند و طبعا مورد استقبال نسل جوان که بالفطره مسلمانند و از طرف دیگر مجذوب معیارهای غربی میباشند، قرار می گیرند. درباره این طبقه که در حال تکثیر و افزایشاند، نظریات افراطی و تفریطی ابراز میشود و مکرر نظر مرا در این موضوع خواستهاند. این بنده لازم میدانم نظر خود را درباره این موضوع از نظر روابط حسینیه [ارشاد] با این طبقه ابراز دارم، زیرا این طبقه امروز به صورت یک مسئله اجتماعی درآمدهاند.
من با استفاده از این طبقه موافق مشروطم. در گذشته موسسه حسینیه ارشاد با پیشنهاد و موافقت اینجانب از وجود این طبقه استفاده کرده است. این طبقه میتوانند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به اینکه برنامههایی که به وسیله این طبقه اجرا میشود تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافتهاند و در علوم اسلامی اعم از تفسیر و فقه و اصول و کلام و فلسفه و ادبیات تخصص یافتهاند و اگر این نظارت دقیق و جدی صورت نگیرد زیان اینگونه افراد و برنامههایی که اجرا میکنند از سودش بسی بیشتر است. #مرتضی_مطهری»
دامنه عملی این مرزبندی دینی با جریان غربزده و به اصطلاح روشنفکر پس از پیروزی #انقلاب_اسلامی و در شورای انقلاب نیز نمود داشت. در بحبوجه تجزیهطلبی حزب دموکرات در غرب کشور، مهدی بازرگان در شورای انقلاب طرح تسلیم در برابر خواستههای نامشروع تجزیهطلبها را کلید میزند اما شهید مطهری و شهید بهشتی با تسلیمطلبی وی، که از شاخصههای سیاسی غربزدگان نیز هست، به شدت برخورد میکنند. خاطره سرلشکر رحیمصفوی گویای این مطلب است:
@rozaneebefarda
ادامه 👇