#شاعرانه_های_عاشورایی/1
تا به خون آل علی ساغر شکرانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
در میخانه نبود بسته چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
در میخانه نبود بسته ولی حرمت می
لازم آمد که ملائک در میخانه زدند
گفت جبریل که مستان می ماتم او
با من راه نشین باده مستانه زدند
غیر هفتاد و دو تن بادیه پیمای حسین
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
گفت عباس علم دار که در عشق حسین
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
دست چون گشت ز بازوی علمدار جدا
حوریان رقص کنان دست محبانه زدند
علی اکبر چو ز مقتل به جنان روی آورد
حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
شمس توحید خدا آمد زینب در سوز
آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
@rozaneebefarda