قیامهای روحانیان شیعه در صد ساله اخیر به روایت #امام_خمینی
[ص ۳ از ۵]
توطئه برای انزوای روحانیون
از جمله چیزهایی که آنها بررسی دقیق کردند و دنبالش هم با تبلیغات و با طورهای دیگری عمل کردند، قضیۀ بررسی رابطۀ بین روحانیون با هم و رابطۀ بین روحانیون و مردم و کیفیت اینکه اینها در چه اوقاتی می توانند چه اعمالی را انجام بدهند و در چه زمانهایی می توانند اینها مردم را بسیج کنند.
تمام اینها، کارشناس های آنها در دفاترشان حتماً نوشته اند و دنبالش هم فعالیت کرده اند، نه فعالیت یک بعدی، فعالیت چندین بعدی. آنقدری که می توانستند روحانیون را در بین مردم خفیف می کردند و آنقدری که می توانستند مردم را از روحانیت جدا می کردند و بین خود روحانیین اختلاف ایجاد می کردند و چنانچه این مطلب را کافی نمی دانستند ـ و نمی دانستند ـ آنها با گماشتن بعضی عوامل خودشان با فشار کارها را انجام می دادند.
زمینههای کودتای سیاه
شما، شاید کم از شما باشد که زمان رضاخان را درک کرده باشد. قضیۀ آمدنرضاخان به تهران و #کودتای_رضاخان یک امر عادی نبود که مِن باب اتفاق یک نفر آدم ـ مثلاً ـ عامی لشکری بیاید و کودتا کند و دنبالش هم آنطور اعمال باشد و دنبالش هم آنطور اعمال. ابتدا این را آوردند و کلمه به کلمه آنطور که انسان حدس می زند، به او برنامه دادند و راه نشان دادند.
ابتدا با ظاهر مقدسی و علاقه به اسلام، علاقه به روضۀ حضرت سیدالشهدا اینطور علاقه ها را به او نشان دادند و او هم خوب عمل می کرد. من در روضه ای که گمان می کنم که مال ارتش بود، در جوانی، در اوایل جوانی، در روضۀ آنها رفته ام و دسته جاتی که از ارتشیها نوحه خوانی می کردند و سینه زنی می کردند، دیدم. این ابتدائاً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی، آوردندش در کشور ما، با قلدری، آنهایی که مراکز قدرت بودند؛ کنار گذاشت و عشایر و کسانی [را] که قدرتی در ایران داشتند؛ آنها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از اینکه یک قدری استقرار پیدا کرد پایش، شروع کرد به آن نقشۀ دوم.
نقشۀ دوم این بود که اسلام را هر چه می تواند، از آن قیچی کند. به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هریکی شان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و می توانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمی کردند.
اهانت به روحانیت در عصر پهلوی
یکی از دوستان من ـ خدا رحمتش کند ـ گفت من اراک بودم، می خواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار داده ایم با خودمان ـ آن شوفر گفت ـ که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! این طور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضاخان می خواست این کار را بکند، این نقشه ای بود که روحانی از باب اینکه می توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیه ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود.
این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند، آن را خفه می کردند.
... علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را؛ مثل مرحوم آقازاده که آن وقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند. مرحوم آقا میریونس که آن وقت در مشهد بودند و عدۀ زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان می بردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آنقدر قدرت داشت، اینقدر او را تحت سلطه آوردند. و این یک مسئله ای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسئلۀ اساسی بود که باید آخوند نباشد. زور، دنبالش تبلیغات دامنه دار، اشعار اشخاصی که منحرف بودند و هکذا.
[صحیفه امام، ج 15، صص 207-209]
▫️ 18 شهریور 1360/ جماران.
@rozaneebefarda