eitaa logo
روزنـــه ی سـیاست
3هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
14.4هزار ویدیو
156 فایل
 «لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» 📡 اهداف «کانال»: 💢 نشر اخبار روز . 💢 تقویت جبهه ی انقلاب. 💢 تبیین و تحلیل مسائل روز .  💢 حمایت حداکثری از دولت انقلابی. گروه: https://eitaa.com/joinchat/1543372820C342ac9bb97
مشاهده در ایتا
دانلود
روزنـــه ی سـیاست
#دلاتون رو باتـلاوت قرآن شــ🔋ـــارژ کنید #جزء۱۳🌱 زمان :۳۳ دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضان 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم (13) یکی از نکات برجسته جزء سیزدهم داستان حضرت یوسف علیه‌السلام است که حاوی نکات عبرت‌آموز فراوانی است و به تعبیر قرآن کریم، از بهترین قصه‌هاست. اما خداوند در پایان این قصه نکته‌ای را به پیامبر گرامی اسلام یادآور شده، می‌فرماید: وَ كَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيهَْا وَ هُمْ عَنهَْا مُعْرِضُون؛ «و چه بسيار نشانه‌‏اى در آسمان‌ها و زمين كه آنها از كنارش مى‏گذرند، و از آن رويگردانند!» نشانه‌ها فراوان‌اند اما انسان‌ها به راحتی از کنار آنها می‌گذرند! چرا؟ انسان وقتی برای خود معبودی اتخاذ کرد یعنی سعادت خود را در رسیدن به فلان چیز دید، محور دل او معبود او خواهد شد و از این بعد این معبود به او می‌گوید چه چیزی را دوست بدار و چه چیزی را دوست نداشته باش. یعنی حرام و حلال‌های زندگی‌اش را این معبود برای او مشخص می‌کند. انسان پول‌پرست، تحت عبادت پول است و پول به او می‌گوید با چه کسانی دوست باش و به چه کسانی بی‌اعتنا باش، چه کاری انجام بده و چه کاری انجام نده. در حقیقت، خدای هر کسی، دین او و روش زندگی او را مشخص مي‌کند. پس هر کسی خدایی دارد و دینی دارد که آن خدا برایش مشخص می‌کند. از آثار این خدایان این است که دل بندگان آنها تنها به نشانه‌های خدای خود توجه می‌کند و از کنار سایر نشانه‌ها به راحتی می‌گذرد. کسی که شهوت‌پرست است در جامعه تنها نشانه‌هایی که مربوط به خدای او هستند توجه دل او را جلب می‌کنند و حقیقتا سایر نشانه‌ها را نمی‌بیند. تا حالا فکر کردید چرا در مسیری که از خانه تا سرکار می‌رویم چرا همه تابلوها و مغازه‌های سر راه را نمی‌بینیم و تنها برخی از آنها توجه ما را به خود جلب می‌کند؟ آیا به رفتار مادر توجه کرده‌اید که وقتی مشغول کار خود است و فرزندش در حال سخن گفتن با دوست خود است تمام حرف‌های آنها را نمی‌شنود ولی اگر مثلا فرزندش در لابه‌لای سخنانش به دوستش بگوید فردا چه ساعتی به کوه برویم؟ آن را می‌شنود از او می‌پرسد: کوه؟ کوه برای چه؟ در اینجا مادر برای معشوق خود احساس خطر کرده و این امر، زنگ دل او را به صدا در می‌آورد و توجه او را جلب می‌کند. حتی از میان صداهایی که در اطرافمان هست، آنها توجه ما را به خود جلب می‌کند که به خدای ما مربوط باشد. گویند چرا علی علیه‌السلام صدای فقیر را در نماز شنید و انگشتر به او داد اما تیر از پای او کشیدند و آن را متوجه نشد؟ پاسخ این است که صدای فقیر به معبود علی علیه‌السلام ربط دارد و زنگ دل علی علیه‌السلام را به صدا درمی‌آورد اما در هنگام ملاقات با معبود، چیزی که به معبود ربطی ندارد توجه او را جلب نمی‌کند. در حقیقت در این آیه خداوند از وضعیت دل‌ها و خدایانی که آن دل‌ها را به خود مشغول کرده‌اند خبر داده، می‌فرماید چقدر آيات فراوانی در برابر چشمان اینهاست و اینها در حال عبور از کنار آنها هستند اما توجه آنها را به خود جلب نمی‌کنند. اگر می‌خواهیم بدانیم کدام خدا را می‌پرستیم باید ببینیم نشانه‌های کدام خدا زنگ دل ما را به صدا در می‌آورد؛ با شنیدن راهی برای رسیدن به پول توجه ما جلب می‌شود؟ با شنید راهی برای شهوت‌رانی بیشتر توجه ما جلب می‌شود؟ با شنید راهی برای رسیدن به مقام دل ما می‌لرزد؟ یا با شنیدن نام الله ... اگر از آنهایی هستیم که إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، چون بياد خدا افتند دلهايشان بطپش در آيد، الله را می‌پرستیم. ✍️ع.گ 🅹🅾️🅸🅽 🅸🅽↷ @rozaneye_siasat
روزنـــه ی سـیاست
💉#به‌وقتِ_تزریق_حالِ_خوب نسخه‌ای برای آرامش روح بریم🕊 در جوارِ خــــدا #جزء۱۴🌱 زمان :32 دقیقه #نذ
بسم الله الرحمن الرحیم (14) یکی از نکات برجسته در جزء 14 داستان اخراج ابلیس از مقام قرب خداست که با تفصیل از آیه 28 تا 42 سوره حجر آمده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خطبه قاصعه که بلندترین و طولانی‌ترین خطبه در نهج‌البلاغه است این آیات را تفسیر فرموده و ما را به عبرت گرفتن از سرنوشت ابلیس سفارش کرده است. فَسَجَدَ الْمَلَئكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ أَن يَكُونَ مَعَ السَّجِدِين، همه سجده کردند جز ابلیسِ متکبر. عام‌ترین سنت إلهی که همه سنت‌های دیگر زیر این سنت اجرا می‌شوند سنت آزمایش است. اما این آزمایش برای چیست؟ انسان موجودی است که قرار است خودش باشد نه مثل ربات هر چه بر او ضبط کرده‌اند اجرا کند. حیوانات به‌خاطر اینکه از نعمت عقل محروم‌اند نمی‌توانند تغییری در سبک زندگی خود ایجاد کنند و همیشه خود و فرزندانشان به یک سبک غیرمتغیر رفتار می‌کنند؛ غذا، خانه‌سازی، تولید مثل و ... همه به یک سبک خاص، نسل به نسل ادامه پیدا می‌کند. اما انسان توانایی تغییر دارد و می‌تواند از فرشتگان بالاتر یا از حیوانات پست‌تر شود. پس انسانی که خالصانه با خدا مناجات می‌کند خودش چنین رابطه‌ای را انتخاب کرده و تنها با چنین موجودی می‌توان رابطه دوستی داشت. با ربات نمی‌توان دوست شد چون خودش نیست و تنها آنچه بر آن ضبط شده اجرا می‌کند. پس برای اینکه موجودی، خودش باشد باید توانایی انتخاب و تغییر داشته باشد. فراهم کردن این توانایی برای انسان، یعنی همان سنت آزمایش. باید زمینه‌ای فراهم شود که او کمالات خود را با دست خود به‌دست آورد. اما مخلوق، همواره موجودی وابسته به خالق است و نمی‌تواند به‌صورت مستقل این مسیر را طی کند. خطری که او را تهدید می‌کند این است که این وابستگی را فراموش کند و احساس استقلال کند. این بزرگ‌ترین خطری است که او را تهدید می‌کند و نامش تکبر (بزرگی خیالی) است. پس همواره باید وابستگی خود را در یاد داشته باشد و اعلام کند. سر به سجده گذاشتن یعنی اعلان وابستگی و عدم استقلال بنده در برابر الله. خداوند تنها به این اکتفا نمی‌کند که بنده به زبان بگوید لاإله إلا الله، بلکه در میدان عمل باید آن را ثابت کند. امتحان بندگی خدا، به‌وسیله اطاعت از ولیّ خداست. اگر کسی بندگی خدا را پذیرفته، وقتی خداوند می‌فرماید باید از ولیّ من اطاعت کنی باید از او اطاعت کند. بیماری‌ای که ابلیس دچار آن بود و برای درمان آن تلاشی نکرد تکبر بود و گرنه او قبول داشت که مرگ، حقیقت است و مرگ تنها به دست خداست. ازاین‌رو، وقتی خداوند به‌سبب استکبار، او را اخراج کرد، گفت: رَبّ‏ِ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ‏ يَوْمِ يُبْعَثُون؛ پروردگارا! مرا تا روز قیامت مرگ را به تأخیر بیانداز. پس می‌دانست که قیامتی هم در کار است. آنچه که ابلیس نتوانسته بود باور کند، ربوبیت تشریعی خداوند بود یعنی اینکه تنها یک نفر شایسته قانون‌گذاری است و هر چه بگوید باید اطاعت کرد. باید از تکبر به خدا پناه برد. از دیگر نکات برجسته جزء 14 اشاره به دیدگاه دوران جاهلیت نسبت به زن است. وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثىَ‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ؛ يَتَوَارَى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلىَ‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فىِ الترُّابِ أَلَا سَاءَ مَا يحَْكُمُون؛ هر گاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى‏شود و به شدّت خشمگين مى‏گردد. بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مى‏گردد (و نمى‏داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟! چه بد حكم مى‏كنند! پیامبر مهربانی‌ها بود که آمد و با بوسه زدن بر دست دخترش، به این ظلم پایان داد و ارزش واقعی دختر را به دنیا معرفی فرمود. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
📖درمحضر‌قران‌ آرامــــش‌را‌تجربه‌کنیم #جزء۱۶🌱 زمان :۳۳دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه💚 #ماه_رمضان 🌙 🅹🅾️
بسم الله الرحمن الرحیم (16) خداوند در جزء 16 داستان‌های متعددی را نقل کرده، از جمله داستان ذوالقرنین. عده‌ای از قریش برای امتحان پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله با یهودیان مشورت کردند و یهودیان سه مسئله را به آنها یاد دادند تا پیامبر را امتحان کنند از جمله سرگذشت ذوالقرنین. به دنبال آن این آیات نازل شد که وَ يَسَْلُونَكَ عَن ذِى الْقَرْنَينْ‏ِ قُلْ سَأَتْلُواْ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا؛ «از تو از ذو القرنين پرسند. بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند» و در ادامه می‌فرماید: خداوند در زمين به او قدرت و حکومت داد و همه وسايل حکمرانى را براى او فراهم ساخت. سپس قرآن داستان سفرهای او را نقل می‌کند تا جایی که به قومی می‌رسد که از ناحيه دشمنان خونخوار و سرسختى به نام يأجوج و مأجوج در عذاب بودند. ذوالقرنین برای آنها از قطعات آهن و مس ذوب شده، سدی بین دو کوهی که محل هجوم یأجوج و مأجوج بوده می‌سازد. در اینکه ذوالقرنین که بوده ابهامات فراوانی وجود دارد؛ برخی گفته‌اند پادشاهی از پادشاهان یمن بوده و برخی دیگر گفته‌اند کورش کبیر بوده و ... اما دلیلی روشن بر این موضوع وجود ندارد. به‌هر حال ذوالقرنین از شخصیت‌های محبوب قرآن کریم است. داستان دیگری که تقریباً به تفصیل در جزء 16 آمده داستان بنی‌اسرائیل و نجات آنها توسط حضرت موسی علیه‌السلام است. از نکاتی که در این داستان ذکر شده ماجرای گوساله‌پرست شدن بنی‌اسرائیل در غیاب حضرت موسی علیه‌السلام است. ماجرا از این قرار است که موسی علیه‌السلام برای دریافت الواح الهی (تکه‌ سنگ‌هایی که فرمان الهی بر آن نوشته شده بود) به میقات رفت. سامری از غیبت موسی علیه‌السلام استفاده کرد و گوساله‌ای از طلا ساخت به‌گونه‌ای که هنگام وزیدن باد از آن صدایی شنیده می‌شد و به‌ بنی‌اسرائیل گفت این خدای شما و خدای موسی است و آنها را به پرستش آن دعوت کرد. هارون، جانشین حضرت موسی آنها را از این کار نهی کرد اما سودی نبخشید. هنگامی که موسی برگشت و وضعیت قوم خود را دید چنان عصبانی شد که الواح را بر زمین کوبید و محاسن و سر هارون را گرفت و با عصبانیت گفت مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا؛ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِى؛ مانع تو چه بود كه چون ديدى كه قوم گمراه شدند، از پى من نيامدى؟ آيا نافرمانى امر من كردى؟! پاسخ هارون حاوی نکته‌ای راهبردی است؛ هارون گفت: يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتىِ وَ لَا بِرَأْسىِ إِنىّ‏ِ خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَينْ‏َ بَنىِ إِسْرَءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلى؛ اى برادر مهربان (بر من قهر و عتاب مكن و) سر و ريش من مگير، ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و به سخنم وقعى ننهادى. پاسخ هارون دال بر این است که اصرار بر نهی آنها، به فرقه‌فرقه شدن و جنگ داخلی بین بنی‌اسرائیل می‌کشید و مصالح بالاتر که حفظ جامعه و شریعت بود فدا می‌شد. در حالی‌که با صبر عاقلانه توانست تا آمدن موسی و اصلاح جامعه توسط موسی، از این تفرقه جلوگیری کند. موسی این پاسخ هارون را پذیرفت و سامری را مجازات کرد و گوساله را به دریا انداخت. در هنگامه فتنه‌ها باید هشیار بود و مصالح بالاتر را فدای مصالح کم اهمیت نکرد. معیار مهم ما برای تشخیص وظیفه، حفظ و تقویت جبهه حق است و باید با هشیاری کاری کرد که دین حق باقی بماند. ازاین‌رو، امام فرمود حفظ نظام اوجب واجبات است. چنانکه مقام معظم رهبری فرمودند گاه برای حفظ مصالح بالاتر نیاز به نرمش قهرمانانه است. صلح امام حسن علیه‌السلام نمونه‌ای از این راهبرد است. البته اگر کار به جایی برسد که حفظ جان و وحدت جامعه، منجر به از بین رفتن دین حق شود جای صبر نیست و باید همچون حسین علیه‌السلام از جان گذشت. تشخیص وظیفه در فتنه‌ها نیاز به بصیرت دارد که امیدواریم خداوند به حق این ماه عزیز به ما عنایت فرماید. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
🦋آرامش معنوی #به‌وقتِ_تزریق_حالِ_خوب #جزء۱۹🌱 زمان :۳۴دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضان 🌙 📖تلاو
بسم الله الرحمن الرحیم (19) خداوند متعال در جزء 19 بعد از اشاره به ویژگی مستکبران، یکی از حالت‌های روز قیامت آنها را توصیف کرده، می‌فرماید: يَاوَيْلَتىَ‏ لَيْتَنىِ لَمْ أَتخَّذْ فُلَانًا خَلِيلًا؛ «می‌گوید: واى بر من، كاش فلانى را به دوستى نگرفته بودم». بعد علت این زاری را بیان کرده که چرا از دوستش شکایت می‌کند: لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنى‏؛ (ذکر یکی از اسامی قرآن کریم است) یعنی قرآن به من رسید ولی او مرا از قرآن گمراه کرد. یکی از اموری که در سرنوشت انسان بسیار تاثیرگذار است، دوست انسان است. اما اتخاذ دوستی، سازوکار خاصی دارد که مبنای آن، همان پرستش و تعریف ما از سعادت است. یعنی هر چه محور دل ما قرار بگیرد، در تعیین دوستی‌ها و دشمنی‌ها نقش مستقیم دارد. در یک محله، بچه‌های درس‌خوان همدیگر را پیدا می‌کنند، افراد لات همدیگر را پیدا می‌کنند و با هم حلقه دوستی تشکیل می‌دهند، معتادان و دست‌اندرکاران مواد مخدر همدیگر را پیدا می‌کنند و .... دوستان قرآن هم همدیگر را پیدا می‌کنند. این حلقه‌های دوستی بر اساس آنچه که محور دل انسان‌ها قرار گرفته شکل می‌گیرد. در حقیقت بندگان هر خدایی، آرام آرام با دیدن نشانه‌های خدای مشترکشان با یکدیگر صمیمی می‌شوند. پس برای تصحیح روابط دوستی خود، باید مراقب بود محوریت دل به دست کدام خدا می‌افتد. اما شکایت این سیه‌روزان از دوستان خود این است که اجازه ندادند ما از قرآن استفاده کنیم. در حقیقت، این حلقه‌های دوستیِ غیرخدایی، اجازه نمی‌دهند انسان‌ها از قرآن بهره بگیرند. ازاین‌رو، به دنبال این ناله‌های متکبران، قرآن از یک شکایت دیگر در روز قیامت خبر می‌دهد: وَ قَالَ الرَّسُولُ يَارَبّ‏ِ إِنَّ قَوْمِى اتخَّذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا؛ پیامبر گرامی اسلام با آن همه مهربانی و شفاعت در روز قیامت، اما از این همه بی مهری نسبت به قرآن شکایت کرده، می‌فرماید: «پروردگارا! امّت من اين قرآن را به كلّى متروك و رها كردند». در دو آیه بعد به یکی از ویژگی‌های مهم قرآن اشاره می‌کند که در حقیقت خداوند می‌خواهد بفرماید قرآن چنین ویژگی‌ای دارد ولی شما از آن غافل‌اید: وَ لَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقّ‏ِ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا؛ «و [دشمنان‏] هيچ وصف و سخن باطلى بر ضد تو نمى‏آورند، مگر آنكه ما حق را و نيكوترين تفسير را [براى در هم شكستن آن‏] براى تو مى‏آوريم.» یعنی هر سخن باطلی که ممکن است برای متزلزل کردن عقاید شما گفته شود پاسخ آن در قرآن آمده است. یکی از نکات جالب در این جزء، اشاره به یکی از حکمت‌های عربی نازل شدن قرآن کریم است. خداوند می‌فرماید: وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلىَ‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ؛ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُواْ بِهِ مُؤْمِنِين. «اگر این قرآن را بر یک غیرعرب نازل می‌کردیم و قرار بود او قرآن را بر عرب‌ها بخواند، هیچ یک ایمان نمی‌آورند». یعنی اگر قرار بود قرآن عربی نازل نمی‌شد و غیرعرب‌ها قرآن را بر عرب‌ها ارائه می‌کردند به خاطر تعصب جاهلی‌ای که داشتند هیچ یک ایمان نمی‌آوردند. اما نزول عربی قرآن، سبب شد که دست‌کم عده‌ای از آنها ایمان آورند و بسیاری از غیرعرب‌ها نیز ایمان بیاورند. این آیه‌ای رسوایی عرب جاهلی را فریاد زده است. به مناسبت ایام شهادت امیرالمومنین علیه‌السلام به آیه‌ای از این جزء اشاره کنیم که بر عظمت ایشان دلالت دارد. در داستان سلیمان آمده است که وقتی سلیمان امر کرد تخت بلقیس را حاضر کنند، کسی که قسمتی از علم کتاب نزد او بود گفت: من در یک چشم بر هم زدن آن را نزدت حاضر می‌کنم: قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك. اما در آخر سوره رعد خواندیم که وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى‏ بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب؛ «كسانى كه كافر شدند مى‏گويند تو فرستاده خدا نيستى، بگو خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست براى گواهى ميان من و شما بس است». در روایات متعدد ائمه فرموده‌اند که مقصود از «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» حضرت علی علیه‌السلام. (علاقه‌مندان می‌توانند به تفسیر المیزان، ذیل آیه آخر سوره رعد مراجعه کنند). یعنی کسی که «عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ» از کتاب چیزی می‌دانست چنان توانایی‌ای داشت که در چشم برهم زدنی تخت بلقیس را حاضر کند، اما درباره امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید علم کتاب –نه بخشی از کتاب- نزد او است. به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند ✍️ ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
﷽ 💊#آرامبخش‌نوش‌جان‌کنیم #جزء۲۰🌱 زمان :۳۳دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضان 🌙 هدیــه به ساحـت م
بسم الله الرحمن الرحیم (20) در جزء 20 قرآن کریم، خداوند سه بار به داستان قوم لوط اشاره کرده، تأکید می‌کند هنگام عذاب، حضرت لوط و اهل او را نجات دادیم به‌جز همسرش. پس ممکن است کسی همسر پیامبر خدا باشد اما دشمن پیامبر و از عذاب شدگان باشد (فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرينَ). برعکس ممکن است کسی همسر بدبخت‌ترین انسان روی زمین باشد ولی خودش خوشبخت‌ترین انسان زمانه‌اش باشد و خداوند او را به‌عنوان الگو برای مومنان معرفی کند یعنی آسیه همسر فرعون که قرآن درباره او می‌فرماید: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ... ؛ خداوند برای کسانی که ایمان آوردند نمونه‌ای معرفی کرده و آن همسر فرعون (آسیه) است. وقتی فرعون فهمید به موسی ایمان آورده، با چهار میخ دست و پای او را به زمین کوبید و سنگی بزرگ را بالای سر او آویزان کرد و از او خواست که از موسی و خدای موسی بیزاری جوید تا او را نکشد. اما در همان حال قرآن می‌گوید با خدا مناجات می‌کرد و می‌گفت خدایا خانه‌ای نزد خود در بهشت برای من بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده. اما قرآن کریم همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط را به‌عنوان نمونه کفر معرفی کرده، می‌فرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ... خداى تعالى نمونه‌ای براى كسانى كه كافر شدند مثال زده و آن همسر نوح و همسر لوط است كه همسر دو نفر از بندگان صالح ما بودند، و اين دو زن به آن دو بنده صالح خيانت كردند و همسري‌شان با پيامبران هيچ سودى به ایشان نبخشید و به آنها حكم شد كه با دوزخيان در آتش درآييد. نمونه چنین انسان‌هایی در طول تاریخ فراوان بوده و این امر نشان دهنده آن است که خانواده، جامعه، رفیق و ... نمی‌توانند انسان را مجبور به کاری کنند بلکه این اراده انسان است که حرف آخر را می‌زند و نمی‌توان گناه خود را به گردن دیگری انداخت. پس می‌توان در خانواده فرعون بود ولی الگوی مومنان بود و می‌توان در خانواده پیامبر بود و الگوی کافران بود. در ادامه این جزء خداوند باز به داستان حضرت موسی اشاره کرده و جزئیات بیشتری از تاریخ این پیامبر الهی را بیان می‌کند از جمله داستان قارون که از قوم موسی بوده است: إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ‏ فَبَغَى‏ عَلَيْهِمْ وَ ءَاتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتحَِهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلىِ الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ الْفَرِحِين (قصص، 76)؛ «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد ما آن قدر از گنجها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود! (به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: اين همه شادى مكن، كه خداوند شادى‏كنندگان را دوست نمى‏دارد!» دو نکته در خصوص داستان قارون قابل توجه است؛ یکی اینکه مومنان به او گفتند خداوند شادی‌کنندگان را دوست ندارد. این سوال مطرح می‌شود که آیا خدا با شادی مخالف است؟ پاسخ این است که قارون از ثروت فراوانی که خداوند به او داده بود بسیار شادی می‌کرد و مقصود آنها این نوع شادی بوده است. ثروت دنیا هر چه که باشد ارزش شادی ندارد چرا که امانت و موقتی است و وسیله‌ای برای امتحان است. مهم این است که با این ثروت چه به‌دست آورده می‌شود. ازاین‌رو، خداوند می‌فرماید یکی از اهداف سختی‌هایی که در دنیا به شما می‌رسد همین است که بدانید ثروت دنیا به‌خودیِ خود ارزش ندارد و نه با آمدنش باید شاد شد و نه از رفتنش ناراحت: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور؛ اين بخاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد! آنچه جای تأسف دارد از دست دادن بهشت خداست و آنچه جای شادی دارد به‌دست آوردن بهشت خداست. در روایات ما تاکید شده که به ثروت‌مندان به‌خاطر ثروت‌شان احترام نگذارید که گمان نکنند کمالی حقیقی به‌دست آورده‌اند. متاع دنیا شایستگی حسرت خوردن ندارد. با علی امیرالمومنین بودن شادی دارد. نکته دومِ داستان قارون این است که وقتی از او خواستند که از مالش انفاق کند قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِى؛ «گفت اين ثروت را با علم خودم به دست آورده‏ام!» یعنی چون مال را مال خودش می‌دانست و برای خدا ارزشی قائل نبود حاضر به انفاق نبود. فراموش کرد که این امتحان الهی است. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
💉‹تزریق آرامِش به قَلبامون💕 باهم زمزمه کنیم.. #جزء۲۱🌱 زمان :۳۳دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضا
(21) یکی از نکات جالب در جزء 21، اشاره به اعجاز قرآن از زاویه‌ای دیگر است. پیامبر گرامی اسلام در طول عمر خود از کودکی تا پایان عمر هیچ‌گاه از قلم استفاده نکرد و چیزی ننوشت و حتی در زمان رسالت خویش هم اگر چیزی می‌خواست بنویسد به دیگری می‌فرمود تا برای او بنویسد. در تاریخ به هیچ وجه ثبت نشده که در جایی پیامبر چیزی نوشته باشد. برعکس، در تاریخ موارد فراوان ثبت است که پیامبر به دیگران سخن خود را می‌فرمود تا برای او بنویسند حتی در پیمان صلح حدیبیه، وقتی مشرکان گفتند باید لقب رسول خدا از صلح‌نامه پاک شود، پیامبر قبول کردند و فرمودند آن را به من نشان دهید تا آن را پاک کنم. یعنی به‌گونه وانمود می‌کردند که خواندن و نوشتن بلد نیستند. ازاین‌رو، یکی از القاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، اُمِیّ (درس‌نخوانده) است. با اینکه پیامبر گرامی اسلام از علم خدادادی به‌گونه‌ای برخوردار بود که برترین مخلوق خداست و نور او صادر اول است، خداوند در این جزء (سوره عنکبوت، 48) پرده از این راز برداشته می‌فرماید تو در طول عمرت نه کتاب خواندی و نه خط نوشتی فقط به‌خاطر اینکه کسی شک نکند که قرآن، کتابی است که خود نوشته‌ای. یعنی خداوند برای اطمینان ما به اینکه قرآن کتابی آسمانی است، به پیامبر خود اجازه نداد چیزی از رو بخواند یا چیزی بنویسد: وَ مَا كُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ بَلْ هُوَ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ فىِ صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بَِايَاتِنَا إِلَّا الظَّلِمُون؛ تو هرگز پيش از اين، كتابى نمى‏خواندى، و با دست خود چيزى نمى‏نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند (و بگویند اين كتاب به وحى خدا نيست و خود از روى كتب سابقين جمع و تأليف كرده‌ای) ولى اين آيات روشنى است كه در سينه دانشوران جاى دارد و آيات ما را جز ستمگران انكار نمى‏كنند! از نکات برجسته دیگر این جزء، مژده‌ای است که خداوند به جهادگران در راه خدا می‌دهد: وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنهَْدِيَنهَّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين؛ «و آنها كه در راه ما جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است». در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چرا با وجود این وعده خداوند می‌بینیم افرادی که سال‌ها در راه خدا تلاش فراوان کرده‌اند اما به یکباره دشمن خدا شده و به جبهه کفر پیوستند؟ کم نبودند کسانی که در دوران مبارزه امام خمینی قدس‌سره و حتی بعد از انقلاب با امام بودند و در نهایت سر از جبهه کفر درآوردند. همچنین بودند حتی در میان علما و کسانی که ما به‌عنوان استاد اخلاق پای منبر آنها می‌نشستیم اما بعد از فتنه سال 88 دشمن مقام معظم رهبری شدند و حتی به انگلیس پناهنده شدند و به هر مناسبت، پیامی علیه امام خامنه‌ای صادر کردند. چگونه کارِ یک استاد اخلاق که سال‌ها در جریان مبارزه با کفر شرکت داشته به اینجا می‌کشد که دشمن نائب امام زمان شود؟ پاسخ را باید در داستان ابلیس جویا شد. چرا خداوند تقریبا در همه جزءهای قرآن داستان ابلیس را تکرار می‌کند و هر بار زاویه‌ای از این داستان را تشریح می‌کند؟ زیرا این داستان امتحانی است که هر روز تکرار می‌شود. تکبر (بزرگ‌پنداری توهمی) خطر بزرگی است که اگر کسی آن را حل نکرده باشد در یکی از این امتحان‌ها زمین خواهد خورد. بله، بر اساس وعده خداوند، هر کسی در راه خدا تلاش کند خدا دست او را خواهد گرفت و نمی‌گذارد گمراه شود. اما کسی که تکبر دارد برای خدا تلاش نمی‌کند بلکه برای اینکه دیگران قدر او را بفهمند و در برابرش کرنش کنند و به او احترام بگذارند تلاش می‌کند. چنین انسانی تحمل بی‌احترامی را ندارد و اگر بی‌احترامی‌ها ادامه دار باشد کفر او را در می‌آورد و این کفر را به همه نشان می‌دهد. برای ابلیس سخت بود که به فرمان خدا بر انسان سجده کند، و برای همه متکبران چنین سجده‌ای سخت خواهد بود و اگر خدا اصرار کند تبدیل به دشمن خدا خواهند شد. برخی تا جایی با امام خامنه‌ای خواهند بود که مجبور به اطاعت محض از ایشان نشوند اما خداوند تقدیراتش را به‌گونه‌ای می‌چرخاند که متکبران مجبور به سجده شوند و اینجاست که کفرشان درمی‌آید و آشکار می‌شود. نکات فراوان دیگری در این جزء آمده که برای پیشگیری از طولانی شدن متن از آوردن آنها خودداری می‌کنم از جمله در سوره روم از آیه 20 تا 25 آیاتی است که با «ومن آياته» شروع شده که هر کدام، آیه‌ای از خداوند را شرح می‌دهد. همچنین از نکات قابل توجه این جزء، نصایح حضرت لقمان به فرزندش است که با تدبر خویش از آن بهره خواهید برد. ✍️ع.گ
بسم الله الرحمن الرحیم (22) آیات جزء 22 قرآن کریم با اوامری از خداوند خطاب به زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آغاز می‌شود و خداوند سفارشاتی خاص به ایشان فرموده است. در میان این دستورات الهی به زنان پیامبر این آیه آمده است که إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا(احزاب، 33)؛ «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد». این آیه دلیل بر عصمت اهل بیت پیامبر از هر پلیدی دارد. برخی از کسانی که به اهل بیت پیامبر کم ارادت‌اند، به گمان اینکه این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر آمده، گفته‌اند مقصود از این آیه هم زنان پیامبر است و آن را حمل بر فضیلت زنان پیامبر کرده‌اند. اما اگر دقت کنیم افعال و ضمیرها در آیات قبل و بعد که خطاب به زنان پیامبر است همگی به‌صورت جمع مؤنت آمده، اما این آیه که خطاب به اهل بیت پیامبر است با ضمیر جمع مذکر آمده است (ضمیر در این آیه «کُمْ» است عنکم ... یطهرکم) اما ضمایری که خطاب به زنان پیامبر است همگی جمع مؤنت (کُنَّ) آمده. پس مقصود از اهل بیت، زنان پیامبر نیستند. بيش از هفتاد حديث كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است، نقل شده که مقصود از اهل بیت در این آیه، امام على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين علیهم‌السلام است، و هیچ یک از زنان پیامبر در اين فضيلت با آنان شركت ندارند. از نکات برجسته‌ای که در این جزء آمده، داستان ازدواج پسر خوانده پیامبر با زینب، دختر عمه پیامبراست. زید که در آیه 37 احزاب، نام او آمده، غلام رسول خدا بود که حضرت، او را آزاد می‌کند و به‌عنوان پسر خود برمی‌گزیند. یعنی پسر خوانده رسول خدا می‌شود. لطف دیگری که پیامبر در حق او می‌کند این بود که دختر عمه خود را به ازدواج او در می‌آورد. اما کمی بعد زید نزد رسول خدا می‌آید و درخواست طلاق زینب را می‌کند: وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ الله؛ و به خاطر بياور زمانى را كه به آن كسی كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خواندگی قبولش کرده بودی] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» پیامبر او را از این کار نهی و او را به تقوا دعوت می‌کند ولی زید اصرار بر طلاق داشته و نهایتاً زینب را طلاق می‌دهد. در اینجا تکلیفی سخت بر عهده پیامبر گذاشته می‌شود و آن ازدواج با زینب بود. در دوران جاهلیت، ازدواج با همسر پسرخوانده را نیز همچون ازدواج با همسر پسر، حرام می‌دانستند و خداوند برای اینکه این سنت برداشته شود به پیامبر امر به ازدواج با زینب می‌کند. از این آیه معلوم می‌شود که رسول خدا بیمی در دل داشته که اگر این کار را انجام دهد ایمان مردم به ایشان سست شود و مورد اتهام قرار گیرد. اما خداوند می‌فرماید: وَ تخُْفِى فىِ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تخَْشىَ النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَْشَئهُ فَلَمَّا قَضىَ‏ زَيْدٌ مِّنهَْا وَطَرًا زَوَّجْنَكَهَا لِكَىْ لَا يَكُونَ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فىِ أَزْوَاجِ أَدْعِيَائهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنهُْنَّ وَطَرًا وَ كاَنَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا؛ در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد از آن زن جدا شد، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامى كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود). برخی نادانان، در تفسیر این آیات، نسبت‌هایی ناروا به پیامبر داده‌اند که نباید به آنها اعتنا کرد و در تفسیر قرآن باید به قرآن‌های ناطق (امامان معصوم علیهم‌السلام) مراجعه کرد. از دیگر آیات برجسته این جزء، آیه 59 احزاب است که دوباره حکم حجاب را با تعبیری دیگر بیان فرموده است: يَأَيهُّا النَّبىِ‏ُّ قُل لّأَِزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِْنَّ مِن جَلَبِيبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْن؛ اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابها [روسرى‏هاى بلند] خود را بر خويش فروافكنند، اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است. همانطور که این آیه شریفه می‌فرماید حجاب موجب شناخته شدن می‌شود. شناخته شدن به چه چیز؟ زنانی که حجاب می‌گیرند به پاکدامنی شناخته می‌شوند و این پیام را به جامعه ارسال می‌کنند که اهل فساد نیستند و کسانی که در دل‌هایشان مرضی است این پیام را دریافت می‌کنند و ایشان از آزار نگاه‌های هرزه و ... در امان می‌مانند. اما بی‌حجابی حامل چنین پیامی نیست ... ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
💉#به‌وقتِ_تزریق_حالِ_خوب نسخه‌ای برای آرامش روح بریم🕊 در جوارِ خــــدا #جزء25🌱 زمان :34 دقیقه #نذ
بسم الله الرحمن الرحیم (25) در جزء 25 سوره زخرف، خداوند از نحوه برخورد مستکبران با قرآن کریم گله کرده، می‌فرماید بعد از اینکه این کلام حق برای آنها آمد آن را سحر خواندند و مسخره کردند. در ادامه خداوند متعال از آیه 33 تا 35 برای اینکه بی‌اهمیتی دنیا و دوستان دنیا را به رخ آنها بکشد تعبیری بسیار زیبا به‌کار برده، می‌فرماید: وَ لَوْ لَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَانِ لِبُيُوتهِِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيهَْا یَظْهَرُونَ؛ وَ لِبُيُوتهِِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَيهَْا يَتَّكِئُونَ؛ وَ زُخْرُفًا وَ إِن كُلُّ ذَالِكَ لَمَّا مَتَاعُ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِين؛ اگر تمكّن كفّار از مواهب مادى، سبب نمى‏شد كه همه مردم امت واحد گمراهى شوند، ما براى كسانى كه به خداوند رحمان كافر مى‏شدند خانه‏هايى قرار مى‏داديم با سقف‌هايى از نقره و و پله‏هايى كه از آن‌ها بالا روند، و خودنمايى كنند و براى خانه‏هايشان درها و تخت‌هايى زيبا و نقره‏اى قرار مى‏داديم كه بر آن تكيه كنند به همراه انواع زيورها و تزیینات داخلی؛ تمام اينها متاع ناچیز زندگى دنياست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است! خدای متعال برای بی‌ارزش نشان دادن متاع‌های دنیا می‌فرماید اگر دنیا دادن به کفار، سبب این نمی‌شد که همه کافر شوند، هر کسی که به خدای رحمان کافر می‌شد خانه‌هایی آنچنانی با تزیینات داخلی به او می‌دادم چون همه اینها متاعی ناچیز و بی‌ارزش است. ولی اگر این کار را می‌کردیم همه برای به‌دست آوردن این متاع، به خدای رحمان کافر می‌شدند. آن چیزی که باید نگران آن بود ایمان به خداست که اگر از دست برود با هیچ چیز قابل جبران نیست، اما دنیا بود و نبودش جدّی نیست، بلکه امتحان و تمرینی است برای قهرمان شدن. امرِ جدّی در عالم هستی، بهشت خداست که هر که به آن رسید سود کرده و هر که از آن جا ماند خسارت جبران ناپذیری کرده. زخرف، به معنای تزیین است و حرف مزخرف یعنی حرفی که تزیین شده در حالی که ارزشی ندارد. به مناسبت همین واژه، این سوره زخرف نامیده شده. واقعا این آیه، با صدای بلند، پستی کسانی را فریاد می‌زند که برای چنین متاع ناچیزی خداوند رحمان را رها کرده‌اند. در ادامه همین آیات به توصیف فرعونیان و مستکبران پرداخته و در آیه 55 می‌فرماید: فَلَمَّا ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِين؛ «پس آن گاه كه فرعون و فرعونيان ما را به خشم آوردند ما هم از آنان انتقام كشيديم و همه را غرق (درياى هلاك) نموديم». این سرنوشت کسانی است که به خشم خدا گرفتار شوند. امیدواریم در این روز قدس، فرعونیان زمان، صهیونیست‌های کثیف نیز در دریای خشم الهی غرق شوند. نکته قابل توجه این است که اگر خداوند می‌فرماید «وقتی ما را به خشم آوردند» به این معنا نیست که در خداوند تغییری رخ می‌دهد. خشم از صفات فعلی خداوند است که رابطه خداوند با مخلوق را توضیح می‌دهد و از توصیف ذات خداوند، ساکت است. برای مثال، وقتی گفته می‌شود خورشید طلوع کرد یا خورشید غروب کرد، به معنای تغییر خورشید نیست، بلکه این زمین است که بخشی از خود را در معرض نور خورشید قرار می‌دهد و بخشی دیگر را از خورشید پنهان می‌کند. در حقیقت تغییر زمین موجب تغییر رابطه زمین با خورشید می‌شود. تغییر مخلوق هم موجب تغییر رابطه مخلوق با خالق می‌شود. وقتی گفته می‌شود خداوند بر فلان قوم یا فلان شخص، خشم گرفت یا بر فلان قوم یا فلان شخص، رحمت فرستاد، به معنای تغییر خداوند نیست، بلکه به این معناست که فلان قوم یا فلان شخص خود را در معرض خورشید رحمت خدا قرار دادند یا خود را از معرض خورشید رحمت خدا دور کردند. رحمت خداوند همچون خورشیدی در همه حال در حال تابیدن است. هنگامی که‌ بنده به عبادت می‌ایستد یا عملی صالح انجام می‌دهد در حقیقت خود را به این خورشید نزدیک کرده و هنگامی که کفران می‌کند مانعی برای خود در برابر این رحمت ایجاد کرده که از آن به خشم خدا تعبیر می‌کنیم. و امروز صهیونیست‌ها در حال دور و دور کردن خود از رحمت خدا هستند و به‌جایی می‌رسند که هیچ راه نجاتی برای خود باقی نمی‌گذارند و این همان انتقام خداست. چراکه خداوند، عالم را به این شکل طراحی کرده است. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
❤️قلبـت با #قـــرآن شارژ کن #جزء۲۶🌱 زمان :۳۴دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضان 🌙 🅹🅾️🅸🅽 🅸🅽↷
بسم الله الرحمن الرحیم (26) از آیات برجسته جزء 26، آیه 15 سوره محمد است که به توصیف بهشت می‌پردازد: مَّثَلُ الجَْنَّةِ الَّتىِ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنهَْارٌ مِّن مَّاءٍ غَيرِْ ءَاسِنٍ وَ أَنهَْارٌ مِّن لَّبنَ‏ٍ لَّمْ يَتَغَيرَّ طَعْمُهُ وَ أَنهَْارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَ أَنهَْارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَ لهَُمْ فِيهَا مِن كلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِّمْ ... توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، چنين است: در آن نهرهايى از آب صاف و خالص كه بدبو نشده، و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهايى از شراب كه مايه لذّت نوشندگان است، و نهرهايى از عسل مصفّاست، و براى آنها در آن از همه انواع ميوه‏ها وجود دارد و (از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان! به مناسبتی، دانشجویی این سوال را مطرح کرد که مگر یک انسان چقدر نعمت احتیاج دارد که در بهشت نهرهایی این چنینی برای او جاری است؟ آیا اساسا چنین نعمت‌هایی برای انسان نیاز است و فرصت استفاده از آنها را دارد؟ آیا فراوانی این چنینی نعمت‌ها موجب کسالت و روزمرگی نمی‌شود؟ در پاسخ عرض کردم این سوالات ناشی از این است که ما انسان‌ها همیشه موقعیت فعلی خود را در نظر می‌گیریم و به‌اینکه چه بودیم و قرار است چه بشویم توجه نداریم. مسئله رشد که یکی از شاخه‌های مهم روان‌شناسی است جریان تحولات و تغییرات جسمی، ذهنی، عاطفی و عملکرد فرد را از بدو تولد تا انتها مطالعه می‌کند. یکی از مسائل مهم هر مرحله از حیات انسان، نیازهایی است در او به وجود می‌آیند. نوزادی که متولد می‌شود تنها نیاز او این است که اندکی شیر به او خورانده شود و لباس او تمیز باشد تا راحت بتواند بخوابد. آرام آرام رشد می‌کند و نیازهای جدید در او متولد می‌شود از جمله نیاز به بازی. اگر کودک را رها کنند آنقدر بازی می‌کند که سایر نیازهای خود را فراموش می‌کند و دچار مشکل می‌شود. به‌تدریج این رشد ادامه می‌یابد و نیازهای جدید از جمله نیاز به دوست، نیازهای جنسی، نیاز به جاه و مقام، نیاز به استقلال و ... در او پدید می‌آید. اگر برای نوزاد از غذاهایی همچون چلو کباب و مخلفات آن، سخن گفته شود درک نمی‌کند و تنها به نیاز خود که اندکی شیر است توجه دارد. معمولا انسانی که در رحم دنیا به سر می‌برد تنها به نیازهایی که الان درگیر آنهاست توجه دارد و فراموش کرده که چه موجودی بوده و تبدیل به چه موجودی شده و چه نیازهای فراوانی در او پدید آمده است. این موجود با خارج شدن از رحم دنیا تولدی جدید می‌یابد و نیازهایی جدید و متفاوت در او پدید خواهد آمد. حیات این موجود قرار است هزاران هزار سال ادامه پیدا کند و به‌سوی بی‌نهایت میل پیدا کند. چنین موجودی وقتی در موقعیت بهشت قرار می‌گیرد نیازهای او و محیطی که در آن قرار گرفته بسیار عادی برای او جلوه خواهد کرد. موقعیتی که نوزادِ درگیر با دنیا درکی از آن ندارد. از آیات برجسته این جزء، آیات اخلاقی سوره حجرات است که حاوی دستورات اخلاقی بسیار سازنده و مهمی است از جمله در آیه 6 می‌فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد! امروزه با توجه به اخباری که به سرعت در فضای مجازی منتشر می‌شود نیاز به عمل به این آیه بسیار بیشتر احساس می‌شود. قرآن دستور می‌دهد که وقتی فاسقی (غیرمومن و غیر قابل اعتماد) به شما خبری می‌دهد قبل از هر اقدامی از صحت خبر اطمینان حاصل کنید که مبادا ضرری به کسی بزنید و بعد معلوم شود که خبر کذب بوده است. در آیات 11 و 12 دستورات لازم در خصوص گمان بد به دیگران، تجسس در زندگی دیگران، تمسخر دیگران، دادن القاب زشت به دیگران و غیبت از دیگران آمده است که اگر این توصیه‌های را همیشه مرور کنیم و تلاش کنیم به آنها عمل کنیم قطعا برخوردار از قلب سلیم (بسیار سالم) خواهیم شد که خوشبختی ما را تضمین می‌کند. در آیه 13 به زیبایی به معیار خوشبختی اشاره کرده می‌فرماید اختلافاتی مثل مرد یا زن بودن، سیاه یا سفید بودن، اهل فلان شهر یا کشور بودن هیچ یک دلیلی بر خوشبختی نیست و همه این اختلافات لازمه زندگی در دنیا و برای فراهم شدن زمینه امتحان انسان‌هاست بلکه آنچه معیار خوشبختی است تقوا (میزان توانایی شخص در انجام خوبی‌ها و دوری از بدی‌ها) است؛ إِنَّ أَكْرَمَكمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکم. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
#جزء۲۷🪴🪴 زمان :۳۴دقیقه #نذر_ظهور_مهدی_فاطمه #ماه_رمضان 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم (27) از نکات برجسته جزء 27 که نکته‌ای بسیار اساسی است اشاره به هدف خلقت است. خداوند در سوره ذاریات آیه 56 می‌فرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛ «و من جنّ و انس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا بپرستند». پیش از این در تدبر شماره 12، به معنای پرستش اشاره کردیم و مشخص شد که معنای پرستش خدا، قرار دادن او به‌عنوان هدف نهایی است. اما گاه با طرح این آیه، این سوال مطرح می‌شود که مگر خداوند به پرستش ما نیاز داشت که ما را برای پرستش آفرید؟ این سوال ناشی از این پیش‌فرض است که هر کسی که کاری انجام می‌دهد برای رسیدن به فایده و رفع نیازی است. در حالی‌که فاعل ارادی همیشه اینگونه نیست. معمولا ما انسان‌ها، نداری‌هایمان ما را وادار به انجام کار می‌کند؛ مثلا سواد ندارم درس مي‌خوانیم تا باسواد شویم؛ پول نداریم کار می‌کنیم تا پول به‌دست آوریم؛ خطاطی نمی‌دانیم به کلاس خط می‌رویم تا خطاط شویم و ... اما همیشه اینگونه نیست، بلکه گاهی دارایی، سبب انجام کار می‌شود. برای مثال، شخصی مثل استاد فرشچیان که در طراحی و نقاشی استاد تمام محسوب می‌شود، نقاشی نمی‌کشد تا نقاشی یاد بگیرد و نقاش شود، بلکه چون این توانایی را در خود می‌یابد و به آن عشق می‌ورزد دست به قلم می‌برد و طرح می‌زند. برای درک بهتر این حقیقت باید به مقدمه‌ای دیگر هم توجه کرد و آن اینکه عشق به چیزی یا کسی، به هر چه که رنگ و بویی از معشوق داشته باشد سرایت می‌کند. یعنی عاشق تنها به معشوق خود علاقه ندارد بلکه به هرچه که به معشوق ربط داشته باشد علاقه‌مند می‌شود. وقتی مجنون به شهر لیلی رسید در و دیوار شهر را می‌بوسید. به او گفتند تا رسیدن به لیلی هنوز خیلی راه مانده. این چه رفتاری است؟ گفت اینها دیوارهای شهر لیلی است. این را تنها کسانی می‌فهمند که از قواعد عاشقی خبر دارند. عاشقان پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام به در و دیوار و خاک حرم ایشان هم عشق می‌روزند چون منسوب به محبوبشان هستند. اساسا دوست داشتن یعنی احساس تناسب و تلائم. محب چیزی را که با محبوب تناسب داشته باشد دوست دارد. استاد دانشمند و عالمی که وجود او، دریایی از علم را در خود جای داده، چون این کمال را دوست دارد آثار این کمال را هم دوست دارد. ازاین‌رو، دانشگاهی تأسیس می‌کند تا انسان‌هایی را تربیت کند که عالم و دانشمند شوند. عشق او به این دارایی، او را به این کار وامی‌دارد نه نداری و نیاز. خداوند متعال لبریز از کمالات و دارای‌هاست و چون این دارایی‌ها را دوست دارد آثار این دارای‌ها را نیز دوست دارد. مخلوقات در حقیقت آثار کمالات او هستند و او عاشق مخلوقات خود است و این عشق او را خالق این آثار می‌کند. اما انسان اثر کدام کمال اوست و به‌عشق کدام کمال، انسان را آفرید؟ فرض کنید وارد اتاقی می‌شوید و صدایی می‌شنوید که به شما سلام می‌کند. وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید رباطی نصب کرده‌اند که هر کسی وارد می‌شود به او سلام می‌کند. به رباط جواب نمی‌دهید چون می‌دانید درکی ندارد و خودش نیست که چنین کاری انجام می‌دهد، بلکه بر روی او ضبط کرده‌اند که این صدا را پخش کند. اما اگر از در وارد شوید و کودکی شیرین زبان به شما سلام کند، او را در آغوش می‌گیرید و با تمام وجود پاسخ او را می‌دهید. چرا؟ چون این کودک با اختیار خودش این کار را کرد و پاسخ شما را هم درک می‌کند. کودک رباط نیست، خودش است. خدای متعال اختیار مطلق و درک مطلق دارد و کارهایی که انجام می‌دهد خودش است که انجام می‌دهد و اجباری نیست. انسان مظهر اختیار خداست یعنی انسان موجودی است که اگر محبت می‌ورزد اگر هم‌صحبت می‌شود اگر ... خودش است و پاسخ طرف مقابل را درک می‌کند. با چنین موجودی امکان دوستی و رابطه عاشقانه وجود دارد. انسان را خلق کرد تا مظهر اختیار خودش باشد. هر مخلوقی نشانه و تابلویی از کمالی از کمالات خداوند است و انسان، نشانه اختیار، علم و قدرت اوست. خداوند چون چنین کمالاتی دارد چنین تابلویی را ترسیم کرده است و این یعنی انسان می‌تواند خلیفه خدا شود. یعنی موجودی همچون خدا با این تفاوت که او مخلوق و وابسته به خداست و خدا، خالق و مستقل. راه رسیدن به خلیفه خدا شدن تنها پرستش خداست و خداوند موجودی آفرید که از راه پرستش، خلیفه او شود. هدف خلقت همه عشق است و به قول مجنون، این را تنها کسانی می‌فهمند که از قواعد عاشقی باخبرند. عبدی اطعنی اجعلک مَثَلی؛ بنده من مرا پرستش کن تو را مَثَل خود قرار می‌دهم. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
🦋 برای ذهنتون جرعه ای آرامش هدیه کنید اون هم یه آرامش نااااب #جزء۲۸🌱 زمان :۳۴دقیقه #نذر_ظهور_مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم (28) ازجمله نکاتی که در جزء 28 آمده داستان جنگ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با یهودیان اطراف مدینه است که در سوره حشر آمده است؛ در هنگامی که پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد و تشکیل حکومت داد در این شهر یهودیان در کنار دو قبیله اوس و خزرج سکونت داشتند. پیامبر با یهودیان پیمان همزیستی مسالمت‌آمیز نوشت و آنها متعهد شدند که علیه مسلمانان توطئه نکنند. اما قبیله بنی‌نضیر (از اقوام یهودی مدینه) برخلاف تعهد خود طرح ترور پیامبر را کشیدند و با دعوت ایشان به قلعه‌های خود برای مذاکره، قصد عملی کردن طرح خود را داشتند که پیامبر از طریق وحی آگاه شد به این قبیله لشکرکشی کرد و پس از محاصره‌ای طولانی آنها، این قبیله تسلیم شدند و حاضر شدند در برابر حفظ جانشان، این سرزمین را ترک کنند. پیامبر قبول کرد و دستور فرمود: آنها فقط مقدارى شتر و اثاثیه با خود حمل نمایند و نیز دستور داد که به هیچ وجه اسلحه با خود همراه نداشته باشند و خداوند درباره آن‌ها این سوره و آیه را نازل فرمود؛ هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ...؛ «او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‌هایشان بیرون راند! گمان نمی‌کردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان می‌کردند که دِژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می‌شود؛ امّا خداوند از آنجا که گمان نمی‌کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونه‌ای که خانه‌های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می‌کردند؛ پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!» درباره اینکه قرآن می‌فرماید آنها خانه‌هایشان را با دست خود خراب می‌کردند تفسیرهای گوناگونی شده که به نظر می‌رسد این امر به‌خاطر تنفری بود که از مسلمانان پیدا کرده بودند و می‌دیدند که همه قلعه‌های محکم آنها چگونه به دست مسلمانان می‌افتد. در هنگام کوچ، آنها را خراب می‌کردند تا مسلمانان راحت از آنها استفاده نکنند. - ای خدا بار دیگر چنین خواری و پستی‌ای را برای یهود به دنیا نشان بده چراکه آنها ثابت کردند لیاقت هیچ لطفی را ندارند - البته یهودیان خیبر که حدود 160 کیلومتری شمال مدینه قلعه‌هایی مستحکم داشتند به بنی‌نضیر پناه دادند و خیبر را تبدیل به کانونی برای توطئه و تحریک احزاب گوناگون علیه مسلمانان کردند. پیامبر بعد از صلح حدیبیه با قریش که باعث شد خیالش از طرف قریش راحت شود به سراغ باقی‌مانده یهودیان در خیبر رفت و نهایتاً با رشادت‌های حضرت علی علیه‌السلام قلعه‌های خیبر همگی فتح شدند. ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ «این [در به دری و تبعید] برای این بود که آنان با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت کردند، و هر کس با خدا دشمنی و مخالفت کند بداند که خدا سخت کیفر است». ای خدا تو شاهدی که این قوم لجوج دوباره با امت رسول تو چه می‌کنند! پس بار دیگر کیفر سخت خودت را به آنها نشان ده! یکی از نکات برجسته این جزء، آیات 17 و18 سوره حشر است که از یکی از سنت‌های خداوند پرده برداشته؛ سنتی که حقیقتا باید از گرفتار شدن در آن ترسید. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از مخالفت خدا بپرهیزید و هر کسی باید بنگرد که برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است! وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ «و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقان‌اند.» علامه مصباح یزدی در تفسیر این آيه می‌فرماید: ما خود تجربه کرده‌ایم که بسياري از اوقات مشغول کاري هستيم و به چيزي خارج از وجود خودمان توجه داریم؛ اما اصلاً يادمان نيست که خودمان هم يک چيزي هستيم و وجودي داريم. اين بی‌توجهی به خود به این معنا نیست که به خودمان علم نداريم؛ بلکه در اينجا آگاهي ما به خودمان کامل نيست و آن‌چنان توجه انسان به دیگر اشیا جلب شده که اصلاً خودش را فراموش کرده. قرآن کریم به اين حقيقت اشاره نموده و آن را باعث سقوط و عذاب انسان معرفی کرده است. این آیه بیانگر این حقیقت است که بين شناخت خدا و توجه انسان به خود، رابطه‌ای وجود دارد. حديث معروف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» نيز نشان‌دهندة تلازم بين معرفت به خود و معرفت خدا، توجه به خود و توجه به خدا و متقابلاً غفلت از خدا و غفلت از خود است. ✍️ع.گ
روزنـــه ی سـیاست
بسم الله الرحمن الرحیم تدبری در قرآن (29) جزء 29 با سوره ملک آغاز می‌شود؛ سوره‌ای با محتوایی زیبا و
بسم الله الرحمن الرحیم (30) جزء 30 با سوره نبأ و خبر بزرگ آغاز می‌گردد. ظاهر این خبر همان قیامت است گرچه این ظاهر، باطنی دارد و برای باطن آن باطن‌هایی است. چنانکه پیش‌تر نیز اشاره شد اواخر قرآن کریم آیات معاد بسیار پررنگ می‌شوند و بسیاری از آیات جزء 30 به توصیف مراحل پس از مرگ و به‌ویژه روز قیامت می‌پردازند. اجمالا باید بدانیم که پس از مرگ وارد عالمی به نام عالم برزخ خواهیم شد و عمدتا هر کسی با آثار اعمال خود همنشین است تا روز قیامت. روزی که در صور دمیده شود و هر که زنده مانده نیز خواهد مرد و پس از آن دوباره در صور دمیده شود و همه برای حساب‌رسی زنده خواهند شد. روز حساب‌رسی 50 هزار سال (به زمان دنیا) طول خواهد کشید و پس از گذشتن از مواقف گوناگون به پایان خواهد رسید و جایگاه هر کسی مشخص خواهد شد و تا ابد خواهد ماند. گرچه مواقف هولناکی برای قیامت ذکر شده، اما باید به دو نکته توجه داشت: 1. کسی که با قلب سلیم از دنیا به آخرت متولد شود هیچ یک از این سختی‌ها را نخواهد دید. دوم اینکه تمام این مراحل، طراحی مربی حکیم و مهربان برای تکامل مخلوقات است که قطعا بهترین پایان ممکن بر آن مترتب خواهد شد. دستگاه خلقت همچون وزارت بهداشت که به دنبال سلامتی انسان‌هاست، به‌دنبال سعادت انسان‌هاست و این طراحی او را به این سمت سوق می‌دهد. همان‌گونه که وزارت بهداشت بهترین توصیه‌ها را برای سلامت به مردم ارائه می‌دهد خداوند بهترین توصیه‌ها را برای سعادت ارائه داده، اما همان‌طور که پزشک حکیم می‌داند همه انسان‌ها بهداشت را رعایت نمی‌کنند و خود را گرفتار بیماری خواهند کرد اقسامی از دارو، درمان‌گاه، بیمارستان، اتاق‌های جراحی و ... آماده می‌کند تا بیماران را به سلامت بازگرداند، خداوند حکیم هم می‌داند که همه انسان‌ها به توصیه‌های او برای داشتن قلب سلیم توجه نمی‌کنند و خود را گرفتار بیماری‌های روحی خواهند کرد. ازاین‌رو، اقسامی از داروها، درمان‌گاه‌ها، بیمارستان‌ها و اتاق‌های جراحی روحی را فراهم کرده که آنهایی که با قلب سلیم به برزخ وارد نمی‌شوند متناسب با بیماری آنها، آنها را درمان کند. فشار قبر، تجسم اعمال و ... همگی بیمارستان‌هایی است که برای درمان بیماران آماده شده. تمامی این منازل دسته دسته انسان‌هایی را پاک کرده و از شر بیماری‌های روحی راحتشان می‌نماید تا قیامت که مواقف گوناگون آن برای بیماری‌های گوناگون طراحی شده است. آری، او راه‌های متعددی برای پاک کردن انسان‌ها قرار داده، اما سختی درمانِ حتی یک خطا که بدون توبه وارد برزخ شود آنقدر دشوار است که ارزش دارد انسان از همه خطاها خودداری کند و اگر گرفتار شد پیش از خروج از تن، توبه کند. اما در نهایت برخی به دلیل دچار شدن به سرطان بدخیم هیچ راه درمانی برای آنها وجود ندارد و پزشکان برزخ و قیامت آنها را جواب می‌کنند. این دسته مستکبران هستند که قرآن وعده عذاب ابدی به آنها داده است. در جزء 30 داستان متکبری را به روشنی بیان نموده که هم با حقیقت تکبر ما را آشنا می‌کند و هم با سرانجام آن و آن، داستان ولیدبن‌مغیره در سوره مدثر است؛ او شخصی ثروت‌مند در میان قریش بود که پسران جوان نیرومند فراوانی داشت و خود را تک در عرب می‌دانست (آيات 11-13) ولید وقتی قرآن را شنید به یکباره به خانه رفت و چند روز بیرون نیامد. برخی کفار قریش ترسیدند که او تحت تاثیر قرآن قرار گرفته باشد که اگر او مسلمان می‌شد عده زیادی به پیروی از او مسلمان می‌شدند. اما قران گزارش تنهایی او را بیان کرده، می‌فرماید: إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ؛ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ؛ ثمُ‏َّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ؛ ... ثمُ‏َّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبر؛ رفت نشست و فکر کرد و حساب کرد که این چه کلامی است!! اما قرآن می‌فرماید مرگ بر او که چنین حساب کرد و باز می‌فرماید: باز هم مرگ بر او با این حسابی که کرد. او دقت کرد و فهمید که این قرآن کلامی عادی و بشری نیست اما پذیرش این حقیقت برای او سخت بود برای همین رو برگرداند و تکبر کرد و به بزرگان قریش که جویای حال او شده بودند گفت بروید بگویید این سحر است که بین مردم اختلاف انداخته. عده ایمان آورده‌اند و عده‌ای ایمان نیاورده‌اند و جامعه دچار اختلاف شده و تنها سحر می‌تواند چنین اختلافی ایجاد کند!!! فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سحِْرٌ يُؤْثَر؛ خداوند از شدن خشم می‌فرماید: سَأُصْلِيهِ سَقَرَ؛ وَ مَا أَدْرَئكَ مَا سَقَر؛ من خودم او را در سقر (بدترین جای جهنم) خواهم انداخت و تو چه می‌دانی سقر چیست! این سرانجامِ سرطانِ بدخیمِ تکبر است. اما عمده مردم از نجاتی نسبی برخوردار خواهند شد. ✍️ع.گ