هدایت شده از کانال خطبا مدیا
ظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رویاست اگر بگذارند
مثل قدش قدمش لحن پیمبر وارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند
غنچه آخر چقدر آب مگر می خواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند
ساقیت رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند
آب مال خودشان چشم همه دل واپس
خیمه ها تشنه سقاست اگر بگذارند
قامتش اوج قیام است قیامت کرده است
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند
سنگ ها در سخنت هم نفس هلهله ها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند
تشنه ای آه و دارد لب تو می سوزد
آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند
بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند
آمد از سمت حرم گریه کنان عبدالله
مجتبای تو همین جاست اگر بگذارند
رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند
🆔 @menbariha
#روضه_شب_عاشورا
فردا كه لحظه لحظه نفس گير ميشود
در خاك و خون عروج تو تفسير ميشود
از ترس خواب هركه ندارد زكوفيان
فردا سر رقيه تو شير ميشود
امشب به هركجا تنت بوسه اي زنم
فردا اسير نيزه و شمشير ميشود
نمي دونم،حق اين بيت رو چه طور مي خواي ادا كني
فردا كه دست و پا بزني زير چكمه اش
زينب ميان هلهله ها پير ميشود
حسين....
زهراي كوچك تو همين امشب است عزيز
فردا دچار حلقه ي زنجير ميشود
فردا كه روي ني همه سرها روانه گشت
از تيرهاي حرمله تقدير مي شود
***
نافع بن هلال با اون هلال بن نافعي كه اگه فردا روضه اش خونده بشه فرق داره،اون تو سپاه دشمنه،اين نافع بن هلال،از اصحاب باوفاي اربابه،ميگه ديدم نيمه هاي شب،ابي عبدالله از خيمه بيرون اومد،پشت خيمه ها،منم آروم پشت سر اين آقا حركت كردم،ديدم همه ي مواضع جنگي رو داره حساب شده نگاه ميكنه ابي عبدالله،بزرگترين فرمانده ي جنگه،گاهي هم ديدم خم ميشه،روي زمين،از روي زمين خارها رو جمع ميكنه،متوجه من شد ارباب،فرمود:تو برا چي بيرون اومدي، گفتم آقاجان،تنهاييد،ترسيدم،دشمن نانجيب بلايي سر شما بياره،وظيفه خود دونستم،يك به يك آقا مواضع رو فرمود،من سئوال كردم آقاجان اين خارها رو برا چي مي كني،فرمود:فردا وقتي خيمه هارو آتيش مي زنند،بچه هاي من باپاي برهنه،مي دوند،مي خوام قدري از اين خارها رو كم كنم،كمتر به پاهاي بچه هام بره...
ای حسین....
🆔 @menbariha
#روضه_روز_عاشورا
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ
بعضي روضه ها رو خود خدا خونده، اين روضه از طرف خداست،جبرئيل حامل اين روضه است،داره براي آدم ابوالبشر عليه السلام روضه ميخونه،وقتي رسيد،گفت:آدم اين طور كه من ميگم بگو خدا توبه ات رو قبول ميكنه، یا حمید بحقّ محمّد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن،همه رو آدم بعد جبرئيل داره ميگه،تا رسيد به اين اسم،بگو:یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین،گفت جبرئيل اين آخري چه اسمي بود،دلم رو زير و رو كرد ،گفت:برات ميگم،دليلشم ميگم،اين فرزند پيامبر آخرالزمانه،با لب تشنه ميكشنش،صدا زد آدم گریه ات بي دليل نيست،براي اون آقايي گريه ميكني،كه با لب تشنه،زبانم لال،مثل گوسفند،من نميگم،جبرئيل داره ميگه،امام رضا عليه السلام هم اين طور روضه خونده...
اما رضا ميفرماید: يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السَّلام
اي تشنه لب حسين....
كسي عاشورا تو مجلس حسين عليه السلام مياد،تماشاچي نباشه،تماشاچي فقط امروز دور گودال بودند،يه عده تماشا ميكردند،زينب كبري اولين حرفي كه زد،به عمر سعد ملعون،فرمود :نانجيب ايستادي داري نگاه ميكني،دارن داداشم رو ميكشند.
سينه مرا به وسعت هفت آسمان بده
اشكي براي گريه ي غم بي امان بده
دور سرت شلوغ ترين جاي كربلاست
شمر حرومزاده رفت توی گودال، يه لحظه آقا ديد سينه اش سنگين شد،چشماش رو باز كرد،ابي عبدالله،گفت:مي دوني كجا نشستي،نانجيب ....
دور سرت شلوغ ترين جاي كربلاست
از خون وضو گرفته بيام و اذان بده
از بس كه بال و پر زدم از حال رفته ام
چه روزي رو زينب پشت سر گذاشته،گاهي كنار بدن قاسم بوده،گاهي كنار بدن علي اكبر بوده،همش امروز دويده زينب،گاهي بچه ها رو جمع و جور كرده،
از بس كه بال و پر زدم از حال رفته ام
حالا مرا كنار خودت آشيان بده
اگه دستور خود حسين نبود،زينب نمي گذاشت،زينب ايستاده ،هركي مي خواد بياد سمت گودال فرياد مي زنه،تا من زنده ام نمي ذارم،خيلي ها رو زينب برگردوند،يه وقت ديد صداي حسين داره مياد،زینب برگرد،ميون اين همه بي حيا چرا ايستادي؟ خواهرم برگرد...
اي نفس مطمئنه بر بال ارجعي
قبل از عروج سرخ به زينب زمان بده
اينان براي گيسوي تو چنگ مي كشند
آخر هر آنچه هست به شمر و سنان بده
چشمش گرفته است بيا تا نگشته دير
انگشترت در آور و به اين ساربان بده
با زجر تا كه از تن زخمت نبرده اند
پيراهنت به اين و امان به آن بده
از زير تير و نيزه و