eitaa logo
روضه دفتری
24.7هزار دنبال‌کننده
215 عکس
11 ویدیو
8 فایل
روضه های آماده و کامل از ابتدا تا انتها بااستفاده از جملات عامیانه و کاربردی ، همراه صوت با متن مداحی نوحه با توجه به مناسبت های پیش رو لینک کانال در ایتا👇 #روضه_دفتری @roze_daftari https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 گروه👆 •✾•🌿🌺🌿•✾
مشاهده در ایتا
دانلود
◾دو دمه‌های سینه‌زنی ◾شهادت حضرت زهرا(س) ◾بنداول هرچه پیش آید در اینجا پیشمرگ حیدرم من بقرآن کوثرم(۲) ◾بنددوم بین آتش همره محسن چنین پشت درم پیش مرگ حیدرم(۲) ◾بندسوم محسنم شد کشته و فضه بدادم تا رسید میخ در بر سینه دید(۲) ◾بندچهارم تا علی این ماجرا را از لب زینب شنید ناله از دل میکشید(۲) @roze_daftari
◾دو دمه‌های فاطمیه ◾بنداول فاطمه خرج ولایت شد ولایت زنده شد تا ابد پاینده شد(۲) ◾بنددوم تا قیامت حیدر از زهرای خود شرمنده شد دین حق پاینده شد(۲) ◾بندسوم خانه‌ی زهرا شد ماتمسرای عالمین دیده گریان حسین(۲) ◾بندچهارم شاهد کوچه بود هر روز و شب در شور و شین دیده گریان شد حسین(۲) @roze_daftari
1_2545678379.mp3
1.99M
🔹بهشت زیر پای مادره🔹 نوجوانان لبم با اسم تو معطره چشام حالا چشمۀ کوثره داره دلم آرزوی بهشت بهشت زیر پای مادره مادر، دلم می‌خواد ببوسم خاک زیر پاتو مادر، دلم می‌خواد دوباره بشنوم دعاتو مادر، دلم می‌خواد که هستی‌مو بدم براتو تو تموم زندگیم، بوده سایه‌ت رو سرم افتخار من اینه، که تو هستی مادرم «مادرم یا زهرا یا زهرا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اون روزی که از همه سخت‌تره امید هر کسی به مادره اسمتو می‌برم با افتخار چادر تو پناه محشره مادر، می‌شه یه رشته از چادر تو پناهم مادر، مثه همیشه من محتاج یک نگاهم مادر، شده نذر شما ناله و اشک و آهم فاطمیه که میاد، غصه‌داره دل من روضه خون می‌شه چشام، بی‌قراره دل من «مادرم یا زهرا یا زهرا» 📝
‍ ❣﷽❣ 🔘 🔘 🔘 حضرت زهرا س 🔘 @roze_daftari ‍ ‍ شب گذشت ازنیمه ای دل مرحم دلهاکجاست شمع میپرسد زپروانه گل نرگس کجاست درعزای مادرت یاابن الحسن اقاجانم درعزای مادرت یاابن الحسن خودهم بیا تانگویند این جماعت بانی مجلس کجاست اقاجان تانه زمانیه جن گوزموز قالاجاخ یولدا اقاتشریف گتردون قربان اولام قدملروا سال گذارون یثربه مادر یادونان چیخماسین آقاجان انتقام آلان گون ماجرای در یادونان چخماسین آقاجان اللرون قربانیم محسن یادونان چخماسین یازهراااامابوگیجه کلیبسوز مولا علینن قولونان یاپشاسوز علی ع اگرمدینه ده بیرکس اولمادی زهرانی گویدون بقیع نین توپراخلارینا اوزودولاندیردون ای مدینه اهلی بیر خانم ورمیشم الدن که دیردی ملکوته بیرتوکن ورمزدیم مین بیله جاه وجبروته عالم سجده لری قربان اولااو تک الی قنوته سسله ده یازهرا الله بوناله لروزی یترسن اوزهرانن گیزدن قالان قبرنه هربیرگوشه ده یاپشارسوزعلینن اتگینن اما عشقنن گلبسیز علینن قاپسناامام حسن تسلیته امابوگجه علینن اونده نه عالمدی حسن اقلیری حسین اقلیری مولا بویورر صبراله بالا صبراله بالا گیدرم منزله محرابو خالی گورمم باخرام زینب وکلثوم عزالی گورم زهراجان اخ ایله قلبیم یانیر تاایله حالی گورم سوزاهینه شرر جانه وران یوخدی داخی اخی زینبن ساچ لارینا شانه وران یوخدی داخی ۲یازهرا بوگیجه شب شام غریبان ماحصل یدی نفر همدم اولوب مولایه گتی لر فاطمه انی دفن اولونان معوایه مرتضی گوردی گدیر الده اولان سرمایه نقدرسعی ایلدی مالک اولا صبراونه اوریی گلمدی زهرانی قویا قبراونه زهرادارونداریم سن زهراامیدمسن زهراعلینن گوزون نوری سن زهرا سس له یازهرا یازهرا بوروضه نن عرضم تمام اولاانشااله بوگین مجلسیمز امام زمان گلجک چون بیلیرم اوودن چخاندا بونیتن گلبسن گیدرم امام زمان ننه سنه لای لای چالم گیدرم دیم اقااوزون شاهد اول اقااوزون عنایت ایله علی آپاردی ظلم ثانی ده اورکده یاره فاطمه ۲ ندورکه علتی گدور گجه مزار فاطمه حسن دیرننه دایان ۲ حسین دیر ننه دایان ۲ زینب گوردی ننه جنازه اسن اپارلار الله هراگیدرگجه جاغی منم اوقهرمان ننه ام باباآپارمیون اونی بابایارالیدی جوان ننه ام لای لای جوان اولان ننه لای لای گیجه قبره گدن ننه لای لای ننه ام لای لای یازهرا تمام دنیادن گدن ننه لرن ده یاداولسون یازهرا یازهرا صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 👇 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
متن روضه شام غریبان وغسل ودفن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ پاسی از شب گذشته و سر و صداها خوابیده بود و دیدگان به خواب رفته بودند که علی(ع) از جا برداشت تا وصیت های فاطمه زهرا(ع) را عملی سازد. آری؛ آن بدن نحیف را که مصائب فراوان، چونان هلال ماه ذوبش ساخته بود؛ آری آن بدن پاک را روی دست خویش حمل کرد تا مراسم اسلامی را در موردش جاری فرماید. آن بدن پاک را روی محل غسل قرار داد. و همان گونه که حضرت صدیقه خواسته بود لباس فاطمه از تن بیرون نیاورد، زیرا که نیازی نبود جامه را از آن بدنی که خدای متعال پاکش قرار داده بیرون کند (و شاید فاطمه(ع) از فرط حیا و شرم نمی خواست شوهر بزرگوارش اثر صدمه در و تازیانه و غلاف شمشیر را به پشت و پهلو و بازوی همسرش ببیند، چنان که تا آن روز هم که علی فاطمه را غسل می داد، زهرا کیفیت حال خود را به او نگفته بود.) به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همان گونه که رسول گرامی اسلام(ص) را غسل داده بود. در این مراسم اسما یعنی آن بانوی با وفای پاک که در ابراز علاقه و محبت حسنه اش نسبت به اهل بیت رسول خدا(ص) وفادار و با استقامت مانده بود نیز شرکت داشت، یعنی آب به دست علی(ع) می ریخت تا حضرت فاطمه را بشوید.[۱] علی(ع) هنگام غسل فاطمه(ع) می گفت: «خدایا! فاطمه(ع) کنیز تو و دختر رسول و برگزیده تو است. خدایا! حجتش را به او تلقین کن، و برهانش را بزرگ بدار، و درجه اش را عالی کن، و او را با پدرش محمد(ص) همنشین گردان.» و سپس با همان پرده ای که بدن رسول خدا(ص) را خشک کرد، بدن زهرا(ع) را خشک نمود.[۲] آری، به واقع این مراسم تغسیل زهرا نیست، مرور مصیبت و درد، و تداعی محنت است! با مراسم غسل، همه آنچه فاطمه(ع) از علی(ع) مخفی کرده بود، آشکار شد و داغ مصیبت زهرا خانه دل همسرش را شعله ور نمود. یعقوبی در تاریخ خود گوید: «بعضی از زن های پیامبراکرم(ص) در حال بیماری فاطمه(ع) آمدند، و گفتند: ای دختر پیغمبر! در غسل دادن خود برای ما نصیبی قرار بدهد! فرمود: می خواهید درباره من حرف هایی بگویید که در حق مادرم خدیجه گفتید! من احتیاجی به شما ندارم. الان از دنیای شما بدم می آید، و از فراق شما شادم؛ خدا و رسول را ملاقات خواهم کرد با حسرت هایی که در دل دادم. حق مرا حفظ و احترام مرا رعایت، و وصیت پدرم را درباره من قبول نکردند. »[۳] گریزی به کربلا در این جا علی(ع) با غسل زهرا(ع) مصیبت های او را مرور می کند، اما چه کشید زینب(ع) آن وقتی که بدن کوچک رقیه را آن زن غساله غسل می داد و جای تازیانه های دشمن را شستشو می داد! هنگامی که زن غساله، بدن رقیه را غسل می داد ناگاه دست از غسل کشید و گفت: «سرپرست این اسیران کیست؟» حضرت زینبت(ع) فرمود: «چه می خواهی؟» غساله گفت: «این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است»! حضرت فرمود: «زن! او بیمار نبود و این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است.» و به روایتی: آن زن دست از غسل کشید و دست هایش را بر سرش زد و گریست. گفتند: چرا بر سر می زنی؟ گفت: مارد این دختر کجا ست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمنان است. [۴] [۱]           - فاطمه زهرا(س)، از ولادت تا شهادت، ص ۵۹۸. [۲]         - بیت الاحزان، ص ۲۵۱. [۳]         - شیعه علامه طباطبایی، ص ۲۶۳. [۴]         - الوقایع و الحوادث، محمدباقر ملبویی، ج ۲، مرقاه الایقان، گنجوی، ص ۵۲، به نقل از «سرگذشت جانسوط حضرت رقیه» محمد
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم _امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم _هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم چه خبره امشب ؟،،، _یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من _رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم ( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ... _با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن _با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم _با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز _با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟ _همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد ( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... ) _همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد _اما گریست مویه کنان گریه می کنم اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء : _تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی _تو صورت بینی و من جای سیلی تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ... _تو می بینی علی را زار و خسته _نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ... یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ... اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ... لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،، یکشنبه28/10/1399 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
. سلام‌الله‌علیها تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیده زینب گلاب شد مادر به یاد نالۀ مظلومی‌ات دلم سوزد که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید خمیده سرو قدت در شباب شد مادر عنایتی صف یوم الحساب «میثم» را که خسته از گنه بی حساب شد مادر «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم ........................ سلام‌الله‌علیها شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذانِ گریه بگوید بگو، بلال سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد طفلانِ تشنه، هروله در اشک می‌کنند ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد آن‌شب حسن شکست، که آرام‌تر حسین! چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستُن حنّانه ضجّه زد محراب خون گریست که منبر تمام شد زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو دریا شکست موج‌زنان در کنار تو بعداز تو چلّه‌چلّه علی،خطبه‌خواندوسوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران نیزه، نعش غریبانۀ حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ..................................................................
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)سیدمجیدبنی فاطمه تا اومد وارد خانه امیرالمؤمنین بشه یه دفعه ایستاد، گفت بگید خانومم زینب بیاد، بعضی ها طعنه زدن گفتند ببین نیومده چطور حرف میزنه، بانو زینب اومد دیدن ام‌البنین ، نشست دستای زینبو بوسید ،گفت خانوم من کجا و مادرتون فاطمه کجا ؟! اگه اجازه بدید اومدم کنیزیتون رو کنم…بشیر خبر آورد ، همه ی مردم مدینه جمع شدند چه خبر شده؟!  عرضه داشت حسین رو کشتند ، همه بنی‌هاشم گریه کردند یه مرتبه دیدند همه مردم دارند کنار میرند ، از دور یه خانوم مجلله داره میاد ، چنان باوقار با هیبت قدم برمیداره …بشیر گفت  :این خانوم کیه ؟ همه اینجور احترام میکنند ،گفتند بشیر این خانوم ام‌البنین مادر عباسه ، تا اومد جلو ، گفت بشیر از آقام چه خبر؟! صدا زد ام‌‌‌ البنین عونت روکشتند .گفت من مگم از آقام چه خبر؟ ام‌البنین جعفر تو کشتند. گفت همه بچه‌‍‌ها فدای حسین ، از آقام چه خبر؟ گفت ام‌البنین عباس تو کشتند ،پاهاش سست شد گفت عباسم فدای حسین ، گفت حسین تو کشتند با لب تشنه ، دیدن رو این خاکها نشست خاک به سرش ریخت ،گفت ام‌البنین برات بمیره .گفت بشیر حالا بگو ببینم عباسمو چطوری کشتند؟! صدا زد ام‌البنین رفته بود برای گلهای حسین آب بیاره  ، مشک به آب زد… هی مادرش گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛ دست راستشو قطع کردند اما عباش مشک روبا دست چپ گرفت ، بازم ام‌البنین گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛گفت یه دست دیگشم بریدند اما عباس با دندوناش مشک رو گرفت ، گفت آفرین عباسم ؛گفت نمیدونی چی شد! همین که مشکو می آورد یه وقت دیدن تیر به مشک عباس خورد …یه وقت دیدن گفت بیچاره عباسم نتونست آب بیاره .صدا زد بشیر روضه‌ات یه غلطی داشت یه اشتباهی داشت ،گفت من ندیدم در جزیره العرب حتی جنگ جوترین افراد بتونن با پسرم عباس چشم تو چشم بشند ،چه برسه به اینکه دستاشو ببرند، صدا زد ام‌البنین :گفتم  روضه عباس روکوتاه کنم اما بدون قبل از اینکه دستاشو قطع کنند تیر به چشمای عباست زدند. ای حسین … دیگه مرا ام‌البنین نگوئید ام‌البنین دیگر پسر ندارد ****** متن روضه خوانی وفات حضرت ام البنین (س)جوادراستگوی بشیرمقابل حرم پیغمبر ایستاد،صدابه ناله بلندکرد یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِلَ الحُسَیْنُ‏ فَادْمَعِى مِدْرَارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَى القَنَاهِ یُدَارُ «اى مردم مدینه! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، حسین‏(ع) کشته شد. پس باید چشم‏ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالاى نیزه‏ها گردانیده شد»   همه ازخونه ها سرآسیمه اومدن بیرون،خداچه اتفاقی افتاده،بشیرمیگه دیدم لابه لای این جمعیت یه خانوم بلندقامت دست چندتابچه تودستشه ،اومدمقابل من تانیگاه کردم دیدم بی بی ام البنینه،تا چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر ۴ شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن. ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برام بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم  ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس !شیرم رو حلالت کردم مادر! عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا کرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگردست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت @roze_daftari
متن مقتل وفات حضرت ام البنین(س) جناب ام البنین،همسر على علیه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخین نوشته‏اند على علیه السلام مخصوصا به برادرش عقیل توصیه مى‏کند که زنى براى من انتخاب کن که‏«ولدتها الفحوله‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏ خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید.(البته در متن تاریخ ندارد که على علیه السلام گفته باشد هدف و منظور من چیست،اما آنها که به روشن بینى على معترف و مؤمن‏ اند مى‏ گویند على آن آخر کار را پیش بینى مى‏ کرد.) عقیل،ام البنین را انتخاب مى‏ کند.به آقا عرض مى‏ کند که این زن از نوع همان زنى است که تو مى‏ خواهى.چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از این زن به دنیا مى‏ آیند،هر چهار پسر در کربلا در رکاب ابا عبد الله حرکت مى‏ کنند و شهید مى‏ شوند.وقتى که نوبت‏ بنى هاشم رسید،ابا الفضل که برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏ خواهد شما قبل از من به میدان بروید،چون مى‏ خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم.گفتند:هر چه تو امر کنى.هر سه نفر شهید شدند،بعد ابا الفضل قیام کرد.این زن بزرگوار(ام البنین)که تا آن وقت زنده بود ولى در کربلا نبود،شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست.در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت ‏حسین بن على علیه السلام شهید شدند.براى این پسرها ندبه و گریه مى‏ کرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقیع مى‏ نشست و ندبه‏ هاى جانسوزى مى‏ کرد.زنها هم دور او جمع مى‏ شدند.مروان حکم که حاکم مدینه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏ آمد و مى‏ ایستاد و مى‏ گریست.از جمله ندبه‏ هایش این است:   لا تدعونى ویک ام البنین تذکرینى بلیوث العرین کانت‏بنون لى ادعى بهم و الیوم اصبحت و لا من بنین   اى زنان!من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید(چون ام البنین یعنى مادر پسران،مادر شیر پسران)،دیگر مرا به این اسم نخوانید.وقتى شما مرا به این اسم مى‏ خوانید،به یاد فرزندان شجاعم مى‏ افتم و دلم آتش مى‏ گیرد.زمانى من ام البنین بودم ولى اکنون ام البنین و مادر پسران نیستم ( برگرفته از مجموعه آثار شهید مطهری ج ۱۷ ص ۲۴۲)  @roze_daftari
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)حاج سیدمجید بنی فاطمه   کی مدینه ز یاد خواهد برد      صحن چشمان گریه پوشت را صبح تا شب کنار خاک بقیع         ناله و شیون و خروشت را چشمهای تو پر شفق می شد        در کنار چهار صورت قبر مصحف دل ورق ورق می شد        در کنار چهار صورت قبر خوب فهمیده حال و روزت را    آنکه امُ البکا تو را خوانده مادر اشک مادر ناله              پاره های دلت کجا مانده آه وقت غروب مادر جان       تو و زینب چه عالمی دارید یکی از دیگری پریشان تر    حال محزون و درهمی دارید می نشیند عجب غریبانه              ام کلثوم در کنار رباب می شود روضه خوان مجلستان     روی زرد و نگاه تار رباب یکی از میهمان نوازی شان      یکی از تیر و دشنه می گوید یکی از هرم آفتاب و عطش       یکی از کام تشنه می گوید پیش چشمان خون گرفته‌ی عشق         از نگاهی کبود می گوید یعنی از ماجرای بی کسی و             خیمه‌ی بی عمود می گوید حرف سقا که پیش می آمد        گریه های سکینه دیدن داشت ماجرای شهادت عباس             با لب تشنه اش شنیدن داشت او به سمت شریعه می رفت و     روح از پیکر حرم می رفت همه‌ی دلخوشی خون خدا       صاحب بیرق و علم می رفت می گفت الحمدلله بچه هام خوب تربیت شدند،امام حسین دست رو سر عباس می کشید می گفت داداش… ام البنین عباسشُ صدا زد، گفت: پسرم حواست باشه اگه آقات بهت میگه داداش نکنه یه وقت تو هم بهش بگی داداش، خوبیت نداره آخه من کنیز حسینم…وقتی زینب هم برگشت مدینه اول چیزی که گفت این بود که من ناراحت نیستم از این که عباس آب نیاورد اما خانم، مادر جان، ام البنین از عباس یه گله دارم، عاقبت به حسین گفت داداش اما به من یه خواهر نگفت… @roze_daftari   همه در آستانه‌ی خیمه         چشمها خیره سمت علقمه بود ناگهان عطر و بوی یاس آمد      به گمانم شمیم فاطمه بود بانگ أدرک أخا در آن لحظه     مثل تیری به قلب بابا خورد ناله می زد انکسر ظهری            قد و بالای آسمان تا خورد @roze_daftari رفت سمت فرات اما حیف        بی قرار و خمیده بر می گشت کوه غم روی شانه هایش بود     با دو دست بریده بر می گشت رفت سقا و خیمه ها دیگر       از غم بی کسی لبالب شد بی پناهی خودی نشان می داد    اول بی کسی زینب شد همره کاروان به شام آمد        سر او مثل نجم ثاقب بود ولی از روی نیزه می افتاد    روضه اش أعظم مصائب بود گفتی آقامُ کشتند، خب حالا بشیر صبر کن من چند تا سوال ازت دارم، به من بگو عباسمُ چجوری کشتند؟ گفتند: ام البین رفته بود برای گلای حسین آب بیاره، تو خیمه ها غوغاییه، همه به فکر آبند، همه زنا اومدند تو خیمه رباب، همه دل نگران رباب اند، عباس رفته آب بیاره؛ ام البنین، بچه ها انقدر تشنه بودند بعضی ها از حال رفته بودند، بعضی ها لباسا رُ بالا داده بودند، شکم ها رُ رو خاک گذاشتند؛ سه روز گلای حسین آب نخوردند، حالا عباس می خواد آب بیاره، اول کسی که خیلی افتخار می کنه سکینه است، هی میگه رباب غصه نخور، عمو قول داده آب بیاره، عمو بگه آب بیاره میاره، رفت آب بیاره مشکُ زد تو آب، مشکُ پر کرد ام البنین، بشیر که این ها رُ می گفت ام البنین خوشحال می شد، می گفت: بارک الله عباسم؛ خانم جان از شریعه بیرون زد اما وسط راه یه دست عباستُ بریدند، اما با دست دیگش آبُ گرفت، گفت بارک الله عباسم؛ خانم جان تیر به چشمش زدند اما مشکُ رها نکرد، بارک الله عباسم؛ خانم جان دست دیگشم بریدند، رنگ ام البنین پرید، گفت خانم جان اما عباس خم شد آروم آروم مشکُ به دندون گرفت، خمیده خمیده سمت خیمه ها اومد، دیدند باز داره میگه بارک الله عباسم؛ یه مرتبه یه جمله ای گفت صدای ناله ی ام البنین بلند شد، صدا زد خانم جان تیر به مشک عباست زدند، یه وقت صدا زد بیچاره عباسم… برا همین بود تو کوچه پس کوچه های مدینه می گشت می گفت: دیگر مرا ام البنین نگویید       زیرا که من دیگر پسر ندارم زینب تو مدینه روضه می گرفت، همه زنها می اومدند شروع می کرد روضه خوندن، مردم نبودید آقام حسینُ تشنه کشتند، مردم نبودید علی اکبرُ اربا اربا کردند، مردم نبودید دستای عباسمُ بریدند، مردم نبودید به شیرخواره ما هم رحم نکردند، یه مرتبه دیدند از دم در روضه یه صدایی بلند شده، هی میگه بمیرم برا بچم از خجالت آب شد، نتونست آب بیاره، شاید زیر لب می گفت خانم جان یا فاطمه الزهرا شرمندم کردی، شنیدم از تو کوچه وقتی سیلی خوردی نتونستی تا خونه بیای اما از زینب شنیدم رفتی علقمه عباسمُ بغل گرفتی… ام البنین کجایی بشیر خبر آورده       مژده بده که سقا یه قطره آب نخورده *@roze_daftari