#مناجات
#روضه
#امام_حسین ع
به نفس :
حجت الاسلام میرزا محمدی
🏴🏴🏴🏴🏴
لطف حسین ما را، تنها نمیگذارد😭
گرخلق واگذارد ،او وا نمیگذارد
او کشتی نجات و ،کشتی شکسته ماییم
مولا به کام غربال، مارا نمیگذارد
زهرا س به دوستانش ،قول بهشت داد ست
بر روی گفته ی خویش ،او پا نمیگذارد
ما مستحق ناریم ،از بس گناهکاریم
باید که سوخت مارا، زهرا س نمیگذارد😭😭
*وقتی پیغمبر ص خبر داد،
به صدیقه ی طاهره، که فرزندت حسینو میکشند، پرسید بابا کجا میکوشنش؟
"فی ارض یقال لها کربلا"*
😭😭
*گریه فاطمه شروع شد،
پرسید بابا،
اون روزی که میکوشنش شما زنده ای یا نه؟
فرمود نه دخترم،
باباش علی در قید حیات هست یا نه؟
نه دخترم،
من هستم یا نه؟ نه دخترم،
گریه ی فاطمه بیشتر شد،😭
پرسید "یا ابا فمن یبکی علیه؟!!"
پس کی بر حسینم گریه میکنه؟!!
به به ،...
رحمت خدا به این ناله ها ..." امام صادق فرمود: خاموش کننده ی آتش جهنم است گریه بر حسین " یا ابا ...
فمن یبکی علیه؟!
پس کی بر حسینم گریه می کنه؟!
فرمود دخترم : غصه نخور،
یه امتی میاند ،مثل مادر بچه مرده،
بر حسین تو زار میزنند ...
"جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ"نسل به نسل، اینا میاند بر حسین تو گریه می کنن"
گریه ی فاطمه بند اومد" گل لبخند به لب های زهرا نقش بست ،یعنی چی؟_ یعنی گریه بر ابی عبدالله سبب رضایت فاطمه ست ...."*😭
*بعد پیغمبر فرمود:دخترم باید یه قولی به من بدی؛قیامت تو باید از زن هاشون شفاعت کنی،
منم از مرد هاشون شفاعت می کنم ..."😭 ممنونتیم بی بی جان، که با گریه ی بر حسین تو ،ما رو مشمول به شفاعتت می کنی ..."
حالا آماده ای یا نه ؟!!*
#السلام علیک یا اباعبدالله
حسین
حسین...
به به،
*خود ابی عبدالله فرمود: "أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ"
گریه بر منه حسین، سنگ محک ایمانه،
هیچ مومنی نیست که منو یاد کنه
و اشکش جاری نشه"
حالا میخوای بری کربلا؟!! کدوم کربلا ؟!
میروم بینم درکجا زینب س
شکوه از شمر بی حیا دارد
*بگم کجا بود؟!
همون جایی که کربلا میرسی میگن تل زینبیه ..." اومد بالا بلندی دختر امیرالمومنین،
راوی میگه دیدم دو دست روی سر گذاشت " هی میگه یا غیاث المـــستــغیثین ..."*😭
*دوان دوان افتانو خیزان، از بالای بلندی به سمت گودی قتلگاه ،
هی زمین میخوره و بلند میشه" هی فریاد میزنه
وا محمدا " وا علیا " وا اماه " 😭
اما دیدن لحن مناجات زینب س عوض شد ..." فقط صدا میزنه واحسینا ..." آخه دید "وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ" 😭
ناله بزن یا حسین ...*😭😭
*وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِک ،
مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ ،
"با عجله از گودال قتلگاه برگشت"
دید داداشو محاصره کردن ،هرکی با هر چی دستشه داره ضربه میزنه ..."
یا الله " یه تعبیری امام باقر ع اینجا دارن" گفتم و دعات کنم؛
فرمود: "لقد قُتِل الحسینَ بالسّیف و السنان و بالحجارةِ و بالخَشبِ و بالعصا😭 " یعنی یه عده ای کربلا بودن توانایی حمل سلاح جنگی رو نداشتن،
با عصا جدمو میزدن "*😭
حسین حسین حسین...😭
بأبی المستضعف الغریب،
یا قتیل الله،
یااباعبدالله
السّلام عَلیَ الحُسَین ع
وعَلی عَلِِیِ ابن الحُسَین ع
وعَلی اوْلادِ الحُسَین ع)
و عَلی اَصحابِ الحُسَین ع...
لطفی که کرده ای تو به من، مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین ع
#بالحسین
ده مرتبه یا الله ...
🏴🏴🏴
🍂🍂🍂🍂🍂
﷽
#روضه
#حضرت_زهرا(س)
#مجلس_کامل
#السلام علیک
یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ
دو چشمش بسته اما درد دارد
یقیناً بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان بر سنگ غُسلش
ولی آرام اسماء درد دارد
نسیم آرامتر خوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هق هقی پیوسته بستم
مبادا پهلویت خونین شود باز
خودم بند کفن آهسته بستم
ندارد چاره با آهم بسازم
فقط با درد جان اهم بسازم
ز چوبی که نشد گهواره باشد
دوتا تابوت میخواهم بسازم
* خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...*
بریز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
نگه کن زردی رویش
ببین بشکسته بازویش
لگد خورده به پهلویش
اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی دست از غسل زهرا کشید...هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه...
امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچهها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه...
انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچههای فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین*
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن
تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن
جنازه ای که همه انبیا به قربانش
چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن
مدینه فاطمه را روز روشن آزرده
چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن
به جای گل که گذارند به روی قبر رسول
برای او اثر از تازیانه می بردن
* سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا کبوده😭
الا لعنت الله علی القومالظالمین
@roze_daftari
#روضه_دفتری