هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
🏴#شب_سوم_محرم
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🏴#روضه
🎤مداح :مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🔘حضرت رقیه سلام الله علیها
زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد.آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد.
تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا!
ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است.
امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید.
رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود.
یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است.
سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است.
✍️ تحقیق ونگارش: سعید نسیمی
#روضة_العلما
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شیخ_احمد_کافی
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
نوحه حضرت رقیه
سحرگاهان بهر دیدن من در میان طبق آفتاب آمد
بدامان طفل کوچک خود اندر آن دل شب رأس باب آمد
بیا عمه آه و زاری کن به مرگ من سوگواری کن عمه جان زینب
خداوندا پاره شد جگرم همره پدرم می روم امشب
به تن امشب کهنه پیرهنم می شود کفنم عمه جان زینب
بیا عمه آه و زاری کن به مرگ من سوگواری کن عمه جان زینب
پس از رنج راه شام غم و آن همه ستم و وادی صحرا
از این ویران با دو دیده تر می روم به برِ مادرم زهرا
بیا عمه آه و زاری کن به مرگ من سوگواری کن عمه جان زینب
موضوع: #حضرت_رقیه
سبک: #شبانگاهان
شاعر: #حاج_غلامرضا_سازگار (#میثم)
.
#زمینه
#حضرت_رقیه
#شام_شهادت_حضرت_رقیه
بند ۱
عمه بریز آب روان
آهسته روی پیکرش
آرام تر حرکت بده
اعضای جسم لاغرش
دست به بازویش نزن
خرد شده از سلسله
زخمی شده پایش ز بس
دویده پشت قافله
از کربلا تا شام و کوفه دویده
منزل به منزل درد و محنت کشیده
از درد یک شب هم راحت نخوابیده
بند ۲
عمه بریز آب روان
آهسته آهسته ولی
انگار که افتاده ای
یاد غریبیّ علی
شب بود و حیدر مانده بود
با گریه های کودکان
میزد به سر میگفت که:
اسما بریز آب روان
حیدر بمیرد ورم کرده بازویت
با چه شکسته در پشت در پهلویت
با من نگفته بودی نیلی شد رویت
محمدعلی انصاری✍
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
#روضه_دفتری